nazanin jamshidi
پسندها
3,216

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • نگارم، نفسم،عشقم؛ شاهزاده ی باران من...

    امشب برایت تحفه ای ندارم...امشب نامه ای ننوشته ام...

    امشب دریا را قسم نگرفته ام...امشب ساحل را لایق ندانسته ام...

    امشب خورشید را محرم اسرارم نیافته ام...امشب ماه را تمثیل مناسبی نخواسته ام...

    امشب ستاره ای را روشن تر از چشمان تو ندیده ام...

    امشب باران را راوی عشق باشکوه مان نخوانده ام...

    امشب حتی از رنگین کمان هم،رنگی نیاورده ام...

    و شمع احساسم را به طواف پروانگی هایم سوق نداده ام...

    امشب فقط من هستم و قلبم....

    احساس پاک و بی آلایش ام. در مقابل حضور دلنواز تو...

    معاوظه ی شور انگیزی ست...

    دل من، تنها دارایی ام؛ در ازای آغوش مقدس تو، منحصرترین سایه گاه امن این دنیا...

    دیگر کائنات به چه کارم می آید

    وقتی تو برترین اعجاز خدواندی...

    مستانه پیش می آیم...سر بر سینه ات می سایم ...سلیس و روان می گویم ...

    دوستت دارم آرام جانم!

    نازنین فاطمه جمشیدی


    .
    شاهزاده ی باران من...

    تورا نفس خوانده و آرامش آغوش ات را به تمنای گاه و بی گاه دلم می بخشم...

    میان من و تو یک تپش هم فاصله نیست...

    خورشید در تمامی روزها و ماه در همه ی شبها در جشن وصالمان می رقصد

    و راوی این حدیث ناب دلدادگی می شود...

    من...

    جای قدمهایت را بر برهوت چشمانم می بوسم...

    نسیم معطر حضورت را می بویم...

    و نگاه آسمانی ات را با جان و دل می کاوم...

    همسرم، نفسم، نگارم...

    تورا در کتیبه ی احساسم آفریده و به دنیا آوردم...

    پس به خاطر حس تعلق ام نسبت به تو ...به بی آلایش ترین مرد دنیا، سرنوشت ام را مدح و ثنا می گویم...

    و در زیر باران بوسه هایت ... فستیوالی از رنگ های خوش رنگ رنگین کمان مهر لایزال خداوندی را می خوانم...

    عشق بی نظیرم...

    من...

    همچون عابدی پرهیزگار که مبعود بی همتایش را می پرستد، تورا می ستایم...

    و فرمانروای خود می دانم...

    پس حق تملک انحصاری آغوش تورا می خواهم...

    نازنین فاطمه جمشیدی


    حالم را دوست دارم...

    حال این روز هایم را می گویم!

    من لبریزم ازتو، از آرامشی بی وصف...

    از عشقی لایزال در کالبد دو تن...

    من، تو، در میعادگاه آغوش هم...

    در مامن گاه قاصدک های خوشبختی...

    به همراه ترنم دلنواز لبخند....

    کتیبه ای از احساس را می خوانیم...

    و معاشقه ای به ظرافت گلبرگ های یاس را به تفسیر می نشینیم...

    در این لحظات ناب، هستی ام مملوء از یه دنیا خواهش...

    در حصار دستانی از جنس نوازش...

    روح ام را به آسمان می فرستم...

    و به جسمم معنای آسودگی می بخشم...

    با من بمان ای اهورایی!

    که جز عطر سکر آور نفسهایت، مرا جانی نیست...


    نازنین فاطمه جمشیدی


    دیشــــب باز دلـــم تنـــگ تــــو شد..

    دیشـــب باز گریـــه کردم..

    دیشـــب باز شیـــرین تر از شیـــرین در عشــــق بودم،

    و دیـــوانه تر از فرهـــاد در فـــراق..

    دیشـــب باز مجـــــنون لبخــند تو شــــدم و لیــــلی نگاهــــت..

    دیشــــب همـــه افســــانه های عاشــــقی در مـــن تبلور یافـــــت...

    دیشــــب باز نقاشـــی کشیدم..

    نقاشـــی بودنــــت را

    زیــــبا بود..

    دیشــــب باز دلـــــم را قربـــانی کـــردم..

    قربـــانی ر‌ؤیـــــای تـــــو

    چقدر شیــــرین است رؤیــــای تـــو...

    عشقم

    سلام خوبی
    چه خبر خوش میگذره
    سفر خوب بود
    جواب که نمیدی ادم نگران میکنی
    ممنونم از تصویرت
    چه حس غریبی...

    در آغوش تو می لغزم...

    تسلیم محض است...

    تاب مقاومت نیست...

    تو مرا عاشقانه می بوسی

    و من با هر نفس در تو متولد می شوم...

    نازنین فاطمه جمشیدی



    شاهزاده قصر شیشه ای دلم...

    آرزوی دیرین من تحصن در آغوش توست...

    سایه گاهی از جنس نوازش...مامن گاهی مملوء از خواهش...

    تکیه گاه من ترنم دلنواز نفس های توست...

    نویدی برای حیاتی تازه و محبتی بی حد و اندازه...

    نگاه تو...

    کتیبه ی آرامشی ست لایزال؛دیوان غزلیات عاشقانه ام را می آفریند...

    صدای تو...

    ریتم موزون باران شور انگیز ترانه ی وجودم می شود و فستیوال بوسه هایت را به دنیا می آورد...

    من هر روز زندگی ام را چون معشوقه ی زمین به دور خورشید، با گشتن به دور تو، به شب می بخشم

    و هر شبم را در تلاطم جز و مد دریای وجود ت، به ساحل صبح هدیه می کنم...

    من هرروز با تو متولد می شوم و بهشت را از پروردگارم تحفه می گیرم...

    نازنین فاطمه جمشیدی

    شب مامن ناگفته هاست

    ناگفته های من...ناگفته های تو....مست نگاه من...آغوش پاک تو...

    آرامش خیال من...شانه های ستبر تو....گونه های ترد من...بوسه های مکرر تو...

    کالبد بی جان من... نفسهای حیات بخش تو...اشتیاق بی وصف من...معاشقه ی سحر آمیز تو...

    نگارم!

    تو بازگشتی،بعد از مدت ها...

    مرا در آغوش فشردی و با ترنم استخوانهایم،به آرامش رساندی...

    چقدر آرامم ...چقدر خوشخت!

    در امن ترین بستر دنیا آرامیده ام...به دور از هرگونه هیاهوی درون...

    ناامنی را نمی شناسم..با غم بیگانه ام و ناکامی فراق را به یاد نمی آورم...

    تو با نوازش های بی دریغت، لحظات نفسگیر تنهایی ام را بر باد داده و موسیفی تنم را آفریدی

    من در این لحظات رویایی، نت به نت با تو هم آغوش می شوم...

    و در زیر آلاچیقی از جنس نور...از هاله ی ماه ...از لطافت ستاره...سمفونی عشق را می نوازم...

    دوستت دارم...

    نازنین فاطمه جمشیدی

    شاهزاده ی بارانم.... عشقم، نفسم، نگارم...

    بگذار در آغوش تو، به دیدار فرشته ی خواب بروم...

    ترنم دلنواز نفسهایت، زیباترین ملودی عالم است

    که دلنشین ترین ترین و آرامش بخش ترین لالایی دنیا را می آفریند...

    همسفرم!

    مرا محصور گهواره ی معطر وجودت کن...

    تا درحصار دستان تو، تن لطیف عشق را ببوسم

    و در آرامگاه ابدی ام بیاسایم...

    دوستت دارم

    نازنین فاطمه جمشیدی


    همسرم،نفسم؛شاهزاده ی باران من...


    این منم که زیستن در آغوش تو را می خواهم...


    نه ستاره ی کهکشان هستم.... نه فرشته ی آسمان...


    نه زاده ی باران هستم....نه به زیبایی رنگین کمان...


    من یک انسانم...


    کسی که دلش نبعید شده ی قلب توست...


    سالهاست با احساس نعلق به تو زندگی کرده ام...


    با کلمات بی خواب همنشین شده و برایت همیشگی های مهر را به دنیا آورده ام...


    مرا از ترانه ی وجودم...از موسیقی روحم و از ساز ناکوک نفسهایم...

    احساس کن...


    این روزها طنین دلنواز هستی ام، یک ریتم دارد:


    " نگارم...


    من بی تو نابودم "


    نازنین فاطمه جمشیدی




    همسرم، نفسم، عشقم!

    آرامگاه ابدی من، آغوش مقدس توست...

    که تنهایی را از سکه می اندازد

    و عشق لایزال خداوندی را به دنیا می آورد...

    دوستت دارم....

    نازنین فاطمه جمشیذی



    فقظ در آغوش تو آراااااااامم

    عشق من

    تو بزرگترین اعجازی....

    دوستت دارم....


    وای چقد اینجا رمانتیکه عشخممممممممممممم...خیلی نازی نازین جونم
    شاهزاده قصر شیشه ای دلم...

    آرزوی دیرین من تحصن در آغوش توست...

    سایه گاهی از جنس نوازش...مامن گاهی مملوء از خواهش...

    تکیه گاه من ترنم دلنواز نفس های توست...

    نویدی برای حیاتی تازه و محبتی بی حد و اندازه...

    نگاه تو...

    کتیبه ی آرامشی ست لایزال؛دیوان غزلیات عاشقانه ام را می آفریند...

    صدای تو...

    ریتم موزون باران شور انگیز ترانه ی وجودم می شود و فستیوال بوسه هایت را به دنیا می آورد...

    من هر روز زندگی ام را چون معشوقه ی زمین به دور خورشید، با گشتن به دور تو، به شب می بخشم

    و هر شبم را در تلاطم جز و مد دریای وجود ت، به ساحل صبح هدیه می کنم...

    من هرروز با تو متولد می شوم و بهشت را از پروردگارم تحفه می گیرم...

    نازنین فاطمه جمشیدی

    با سلام..
    منتظر حضور گرم شما هستیم..

    Click here to view the original image of 651x486px.
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا