nasim sh
پسندها
13

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • ﺑﺎﺯ ﮐﻦ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺍﺕ ﺭﺍ

    ﻣﻦ ﻫﻢ ﭼﺸﻤﺎﻧﻢ ﺑﺎﺯ ﺍﺳﺖ

    ﻭ ﺟﻬﺎﻥ

    ﺩﺭ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﯼ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﻦ،

    ﻧﯿﻠﻮﻓﺮﯼ ﺳﺖ ﺁﺑﯽ؛

    ﺑﺎ ﻣﻦ ﺑﺒﯿﻦ

    ﺗﺎ ﺳﻨﮕﯿﻨﯽِ ﭘﻠﮏ ﻫﺎﯾﺖ

    ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﻧﺒﺴﺘﻪ،

    ﺑﺎ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺑﺴﺘﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﺩﯾﺪ؛

    ﻭ ﻣﻦ

    ﻣﮋﻩ ﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ

    ﭼﻮﻥ ﺳﺘﻮﻧﯽ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭ

    ﺑﯿﻦ ﭘﻠﮏ ﻫﺎﯾﻢ ﻧﻬﺎﺩﻩ ﺍﻡ؛

    ﭘﻠﮏ ﻧﺰﻥ!

    ﭘﻠﮏ ﻧﺰﻥ!

    ﺑﺎ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺑﺴﺘﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﺩﯾﺪ.
    گلو زیر بغض سینه پر درده

    رفاقت دروغ دلا پر گرده

    تاس روزگار جفت شیش به نفع حریف

    ترک های دست ما هم با طنابی نفعه

    پر حس درده تب روزگار

    پشت هر قدم هست روزهای تار

    هکه اسیر تنهایی اند و بی قرار

    گوش به فرمانندو یه عمره ازگار

    حتی تو رسم زمونه دیگه مرامی نیست

    همه توی حبسنن و دیگه رهایی نیست

    همه ذهن ادمی شده پرسکوت

    توی سکوت نعرها دیگه صدایی نیست

    زیر لب دعا همش پشت دعا

    شاید نگاه کنه به ما خدا

    که شاید باشه یه گوش شنوا

    دسته کم بشنوه در مورد دردای ما


    شعر خودمه
    ﺍﺑﺮﯼ ﺗﺮﯾﻦ ﻫﻮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﺷﻬﺮ ﻫﻢ
    ﺭﻋﺪ ﻣﻦ ﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﺗﻮ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ
    ﭼﺸﻤﻢ ﺩﺭ ﮐﻤﯿﻦ ﻧﮕﺎﻩ ﺗﻮ
    ﺳﺮﮐﺶ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺑﺮﻕ ﻧﮕﺎﻩ ﺗﻮ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ
    ﺩﻟﺒﺴﺘﻪ ﺍﻡ ﺑﻪ ﻗﻄﺮﻩ ﻫﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﻫﻮﺍ
    ﻫﺮ ﻗﻄﺮﻩ ﺍﯼ ﺑﯽ ﺑﻬﺎ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ
    ﺭﻭ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﺑﻪ ﻫﻮﺍﯼ ﺩﻟﺖ ﻭﻟﯽ
    ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﺑﯽ ﺟﻔﺎ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ
    ﺷﻬﺮ ﺩﻟﻢ ﮔﺮﭼﻪ ﺩﺭ ﻫﻮﺍﯼ ﺗﻮﺳﺖ
    ﻫﯿﭻ ﺷﻌﻠﻪ ﺍﯼ ﺩﺭ ﺧﻔﺎ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ
    ﻣﺤﺘﺎﺝ ﺩﯾﺪﻥ ﻋﻬﺪ ﻭ ﻭﻓﺎﯼ ﺗﻮ
    ﭼﻮﻥ ﺻﺎﻋﻘﻪ ﺑﯽ ﺻﺪﺍ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ
    ﮔﻮ ﺷﺮﺡ ﺩﻝ ﮐﻪ ﺑﺲ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﺸﻢ
    ﻫﯿﭻ ﻋﻘﺪﻩ ﺩﻟﯽ ﺑﯽ ﺧﻄﺎ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ
    ﮔﻮ ﺩﺭ ﻫﻮﺍﯼ ﺧﻮﺩ ﺑﻤﺎﻧﺪ ﺍﯾﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯼ ﻧﺎﺏ
    ﺍﻓﺴﺎﻧﻪ ﺍﯾﺴﺖ ﮐﻪ ﺑﯽ ﭼﻮﻥ ﻭ ﭼﺮﺍ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ
    ﺑﺮ ﻏﯿﺮ ﺭﺳﻢ ﻭﻓﺎ ﻣﺒﻨﺪ
    ﻫﯿﭻ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﺑﺎ ﺭﯾﺎ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ
    رسم روزگار شده حرفای تار یکی نیست و نبود بگه اخه گامبو اینجا هستی چکار:دی سلام چطوری ممنون بابت درخواستت متن بیریختم خوشگله سلام منو بهش برسون
    دلتنگم,کاش حداقل یکی بود آدمو درک میکرد,ولی....رسم دنیا اینه ,...کسی درکت نمیکنه...همه بلدن ترکت کنن تا درکت کنن....
    بازم ب معرفت اونایی ک تکلیف آدمو معلوم میکنن....یا میرن,یا میمونن......عذابت نمیدن با سکوتشون....
    دوباره سیب بچین حوا.....
    خسته ام از این دنیا....
    بگذار از اینجا نیز بیرونمان کنند....
    مرسی بابت درخواست دوستی:gol::gol::gol:امیدوارم دوست خوبی باشم:smile:
    آدما از هم زود خسته میشن...تا این حد ک نمیشه جلوشون وایستاد گفت نرو....میرن,چون خسته ان....
    خسته ان از تو....بهونه ندارن. ....بهونه ندارن و بی بهونه میرن....مگه نمیگن عشق ینی اینکه دست کسیو میگیری و ساده رهاش نمیکنی....من سفت گرفتم دستشو....ولی میدونی چی شد?.... دستشو مصمم تر از دستام کشید بیرون...خواستم بمونم...حرفامو بهونه کرد...آدما از هم زود خسته میشن....آره میدونین....خیلی زود تر از اونی ک فکرشو کنی....تا دیروز دستاش تو دستات بود ....حالا باید با تنهایی خودت بسازی....حرف نزنی ....چون قول دادی ک ساکت باشی...قول دادی از زندگیش بری....نتونی فریاد بزنی بگی ....بابا تنهاییم....نبودنت....داره دیوونم میکنه....برگرد....ولی مجبوری خفه شی....چون قول دادی مزاحمش نشی......ما چقدر خوش قول میشیم این موقع ها....
    چه ساده میروند از کنارت کسانی ک دوستشان داری....
    و تو بی هیچ گله ای آنها را ب دست سرنوشت میسپاری...
    سخت است....سخت است رفتن کسی بار ها....بارها ...
    با او عشق را ...دوست داشتن را در زیر باران تجربه کردی....
    و...و حالا بی هیچ حرفی....با سکوتش تو را وادار ب جدایی میکند....
    برو ....میروم....خیالی نیس....ولی کاش...
    خوش باش....همین برایم کافیست نازنینم.....
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا