MOΣIN
پسندها
4,553

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • واخ واخ واخ....یه تنگ یخ بریز روش:D
    یه دکتر اعصاب سراغ دارماااااااااااااا....یادته تو رو هم درمان کرد:biggrin:البته اول خودم رفته بودم
    او روزی با بذر یک گل

    به دنیا آمد

    با قرآن و آینه دوست شد

    و تنها سهم او از زمین کوچ بود

    گلها به چشمانش سوگند می خوردند و به دستش، آبـ ها

    و همچنان قطره قطره میچکند بر مساحت نبودنش ...
    من اومدم.......داداشیم کجاست:D
    سلام
    بگو آبجی میترا غذا بیاره که آبجی بزرگه خیلی گشنه است:cool::D
    گمراه و گمراه كننده‏اند، خطاكار و به خطاكارى تشويق كننده‏اند، به رنگ‏هاى گوناگون ظاهر مى‏شوند، از ترفندهاى گوناگون استفاده مى‏كنند، براى شكستن شما از هر پناهگاهى استفاده مى‏كنند، و در هر كمينگاهى به شكار شما مى‏نشينند، قلب‏هايشان بيمار، و ظاهرشان آراسته است، در پنهانى راه مى‏روند، و از بيراهه‏ها حركت مى‏كنند. وصفشان دارو، و گفتارشان درمان امّا كردارشان دردى است بى درمان، بر رفاه و آسايش مردم حسد مى‏ورزند، و بر بلاء و گرفتارى مردم مى‏افزايند، و اميدواران را نا اميد مى‏كنند
    آنها در هر راهى كشته‏اى، و در هر دلى راهى، و بر هر اندوهى اشكها مى‏ريزند، مدح و ستايش را به يكديگر قرض مى‏دهند، و انتظار پاداش مى‏كشند، اگر چيزى را بخواهند اصرار مى‏كنند و اگر ملامت شوند، پرده درى مى‏كنند، و اگر داورى كنند اسراف مى‏ورزند. آنها برابر هر حقّى باطلى، و برابر هر دليلى شبهه‏اى، و براى هر زنده‏اى قاتلى، و براى هر درى كليدى، و براى هر شبى چراغى تهيّه كرده‏اند. با اظهار يأس مى‏خواهند به مطامع خويش برسند، و بازار خود را گرم سازند، و كالاى خود را بفروشند، سخن مى‏گويند اما به اشتباه و ترديد مى‏اندازند، وصف مى‏كنند امّا فريب مى‏دهند، در آغاز، راه را آسان و سپس در تنگناها به بن بست مى‏كشانند، آنها ياوران شيطان و زبانه‏هاى آتش جهنّم مى‏باشند: «آنان پيروان شيطانند، و بدانيد كه پيروان شيطان زيانكارانند»
    چرا خوب نیستی ؟؟؟؟؟

    عشق همین روزاشم قشنگه ... در عین انتظار و دلتنگی ازش لذت ببر .....
    دو تا چشمام همه جا دنبال تو مي گرده
    با نبودنت دلم با غصه ها سر كرده

    شب و روز در پي تو من همه جا رو گشتم
    يكي گفت غصه نخور اون داره بر مي گرده

    زندگي با عشق تو رنگ ديگه داشت برام
    رفتي و بدون تو تلخ شده روز و شبام

    دل من با هيچ كسي نمي تو نست خو بگيره
    شب و روز منتظر و چشم به رات مونده نگام

    كسي مثل تو نشد كسي مثل تو نبود
    همش از خدا مي خوام كه بيايي زود زود

    كاشكی مي شد دوباره باز هم و پيدا بكنيم
    سفره عشق مونو با هم ديگه وا بكنيم

    كاش تو اين شهر غريب صداي آشنا بياد
    دل من هواتو كرده فقط هم تو رو مي خواد

    كسي مثل تو نشد كسي مثل تو نبود
    همش از خدا مي خوام كه بيايي زود زود
    چرا از مرگ می ترسید
    چرا زین خواب جان آرام شیرین روی گردانید
    چرا آغوش گرم مرگ را افسانه می دانید
    مپندارید بوم نا امیدی باز
    به بام خاطر من می کند پرواز
    مپندارید جام جانم از اندوه لبریز است
    مگویید این سخن تلخ و غم انگیز است
    مگر می این چراغ بزم جان مستی نمی آرد
    مگر افیون افسونکار
    نهال بیخودی را در زمین جان نمی کارد
    مگر این می پرستی ها و مستی ها
    برای یک نفس آسودگی از رنج هستی نیست
    مگر دنبال آرامش نمی گردید
    چرا از مرگ می ترسید
    کجا آرامشی از مرگ خوشتر کس تواند دید
    می و افیون فریبی تیزبال و تند پروازند
    اگر درمان اندوهند
    خماری جانگزا دارند
    نمی بخشند جان خسته را آرامش جاوید
    خوش آن مستی که هوشیاری نمی بیند
    چرا از مرگ می ترسید
    چرا آغوش گرم مرگ را افسانه می دانید
    بهشت جاودان آنجاست
    جهان آنجا و جان آنجاست
    گران خواب ابد در بستر گلوی مرگ مهربان آنجاست
    سکوت جاودانی پاسدار شهر خاموشی است
    همه ذرات هستی محو در رویای بی رنگ فراموشی است
    نه فریادی نه آهنگی نه آوایی
    نه دیروزی نه امروزی نه فردایی
    جهان آرام و جان آرام
    زمان در خواب بی فرجام
    وقتی تو با من نیستی از من چه می ماند
    از من جز این هر لحظه فرسودن چه می ماند
    از من چه می ماند جز این تکرار پی در پی
    تکرار من در من مگر از من چه می ماند
    غیر از خیالی خسته از تکرار تنهایی
    غیر از غباری در لباس تن چه می ماند
    از روزهای دیر بی فردا چه می آید؟
    از لحظه های رفته ی روشن چه می ماند؟
    وقتی تو با من نیستی از من چه می ماند
    از من جز این هر لحظه فرسودن چه می ماند
    از من چه می ماند جز این تکرار پی در پی
    تکرار من در من مگر از من چه می ماند
    از من اگر کوهم، اگر خورشید، اگر دریا
    بی تو میان قاب پیراهن چی می ماند
    بی تو چه فرقی می کند دنیای تنها را
    غیر از غبار و آدم و آهن چه می ماند
    وقتی تو با من نیستی از من که می پرسد
    از شعر و شاعر جز شب و شیون چه می ماند
    وقتی تو با من نیستی از من چه می ماند
    از من جز این هر لحظه فرسودن چه می ماند
    از من چه می ماند جز این تکرار پی در پی
    تکرار من در من مگر از من چه می ماند
    ترسو‌ترین مسافر ترانه‌های خط شکن
    نمی‌ رسی‌ به مقصدت نمی‌‌رسی‌ به قلب من

    ترسو‌ترین مسافر ترانه‌های خط شکن
    نمی‌ رسی‌ به مقصدت نمی‌‌رسی‌ به قلب من

    نمی‌ رسی‌ به این سکوت تا بشه فریاد گریز
    نمی‌ رسی‌ به لحظه‌ای که شب بشه ستاره ریز

    نمی‌ رسی‌ به سایه‌ای که از ستاره دل برید
    واسه رسیدن به تو رو داشتن تو خط کشید

    تو این ترانه سکوت بمون اگر که لایقی
    بمون کتاب زندگیت نداره فصل عاشقی

    تو این ترانه سکوت بمون اگر که لایقی
    بمون کتاب زندگیت نداره فصل عاشقی

    اسم منو خط بزن از دفتر گریه‌های شب
    تو بی‌ ستاره‌ای و من یکی‌ رسیده جون به لب

    اسم منو خط بزن از دفتر گریه‌های شب
    تو بی‌ ستاره‌ای و من یکی‌ رسیده جون به لب

    گذشت از این ترانه خون توئی مسافر جنون
    بزن به جاده این دلو تو بهت جاده جا نمون

    همیشه نامه‌های کور خراب نام مقصده
    نمون که نامهٔ هراس نمرهٔ صفر ممتده

    تو این ترانه سکوت نمون اگر که عاشقی
    بزن به جاده این دل و‌ رسیدن و‌ تو لایقی

    تو این ترانه سکون نمون اگر که عاشقی
    بزن به جاده این دل و‌ رسیدن و‌ تو لایقی
    داری بی همسفر میری مسیراشتباهاتو ،
    غباربی کسی پوشوند تموم رد پاهاتو

    بیا برگردیم اون روزاماکه همدیگه رو داریم ،
    کی گفته آخر خطیم کی گفته آخر کاریم

    تو دستاتو تکون میدی ، همینجا آخر راهه
    داریم از هم جدامیشیم ،داریم میریم تو بیراهه
    میترسیدم از امروزی که تو قلب کسی جا شی
    دارم فرداتو می بینم ، محاله با کسی باشی

    داری از اول جاده ، دو راهی رو نشون می دی
    از این لحظه جدا میشیم ، تو دستاتو تکون میدی
    حالا من موندم و سایم ، که از تنهایی بغ کرده
    منو نقطه ی پایان ، که دنیامو قرق کرده
    تو دستاتو تکون میدی ، همینجا آخر راهه
    داریم از هم جدامیشیم ،داریم میریم تو بیراهه
    میترسیدم از امروزی که تو قلب کسی جا شی
    دارم فرداتو می بینم ، محاله با کسی باشی
    تو دستاتو تکون میدی ، همینجا آخر راهه
    بی تو من خرابم ٬ در رنج و عذابم
    چه ویرانگر ولی شیرینی ای عشق
    گهی شاد و گهی غمگینی ای عشق
    بیا که با همه افسون گری باز
    برای درد دل تسکینی ای عشق
    بی تو من خرابم در رنج و عذابم
    بی تو من خرابم در رنج و عذابم
    ای عشق ای عشق
    ای عشق
    نیایش هایم از تاثیر عشقه
    که پایم بسته با زنجیر عشقت
    ندارم چاره ای جز عشق و مستی
    که این بیچارگی تدبیر عشقه
    بی تو من خرابم ٬ در رنج و عذابم
    بی تو من خرابم در رنج و عذابم
    ای عشق ای عشق
    ای عشق
    راستی اگه یار نبود چی می شد؟
    احساسی در کار نبود چی می شد؟
    تو لحظه لحظه های نا امیدی

    عشق اگه غمخوار نبود چی می شد؟
    بی تو من خرابم ٬ در رنج و عذابم
    بی تو من خرابم در رنج و عذابم
    ای عشق ای عشق
    ای عشق ای عشق
    مرو ای دوست مرو ای دوست
    مرو از دست من ای يار که منم زنده به بوی تو
    به گل روی تو
    مروای دوست مرو اي دوست
    بنشين با من و دل بنشين تا برسم مگر
    به شب موی تو
    تو نباشی چه اميدی به دل خسته من
    تو که خامو شی بی تو به شام وسحر چه کنم
    با غم تو

    مروای دوست مرو ای دوست
    مرو از دست من ای يار که منم زنده به بوی تو
    به گل روی تو
    بنشين تا بنشانی نفسی آتش دل
    بنشين تا برسم مگر به شب موي تو
    تو نباشی چه اميدی به دل خسته من
    تو که خامو شي بی تو به شام وسحر چه کنم
    با غم تو
    چه کنم با دل تنها که نشد باور من
    تو و ويرانی خاموشي کوهم اگر چه کنم با غم تو

    چه کنم با دل تنها چه کنم با غم دل
    چه کنم با اين درد دل من اي دل من
    چه کنم با دل تنها چه کنم با غم دل
    چه کنم با اين درد دل من اي دل من
    چه کنم با دل تنها چه کنم با غم دل
    چه کنم با اين درد دل من اي دل من
    چه کنم با دل تنها چه کنم با غم دل
    چه کنم با اين درد دل من ای دل من
    یک دو روز....یکسال دوسال.................هر روز سالها می گذرد
    ااولا معذرت میخوام اگه جسارت کردم و شعرتو تغییر دادم
    دوما اگه مشکلی داشت یا خوشت نیومد به بزرگواری خودت ببخش,توانم در همین حد بود
    این شکلی شد:
    .
    از چه رفتی؟برنمیگردی چرا
    لحظه ای بنشین کنارم آشنا
    رفته است این عمر ما در پای دوست
    هرچه خواهم شادی فردای اوست
    گر دو روزی هم نبودم کام تو
    درد من افزون مکن جانا,مرو
    اینهمه روز از پی هم میرود
    هچر تو زجر دمادم می دهد
    جام اندوه فراقت را عزیز
    بیش از این بر کام تلخ ما مریز
    خانه ام ویرانه کردی بس نبود؟
    ما ز خود بیگانه کردی بس نبود؟
    پس که گوید بی قراری های ما
    از غم هجران شده این حال ما
    گرچه باری شکوه اینسان کرده ام
    نام تو حک بر دل و جان کرده ام
    من که مجنون تو ام لیلای من
    اینچنین آتش به جان من مزن.
    آره جدی گفتم...........باید بهش اثبات کنی
    بعدا بیشتر بهت میگم
    نگران نباش...همه چیز رو با هم درست میکنیم.......یه آبجی بیشتر که نداری(اونم خودمم:D)
    من فعلا دارم میرم..بدرود تا فردا
    باز جای شکرش باقیه که گفتی.....
    خوب باید یکم بیشتر نازشو بکشی.........خودت که استادی تو این حرفا
    باید مسیز سختی رو طی کنی....تا بله بشنوی
    خدا خفه ات نکنه....پس تو چی بلدی.......:biggrin:
    میخوای خودم بیام برم برات پیداش کنم
    خوب با یه شماره ای غیر از شماره خودت بهش زنگ بزن....اما حرف نزن.....فقط صداش رو گوش بده
    آروم میشی حتما
    خب کلام که خیلی مهمه
    ولی اگه میخوای شعر موزون بگی باید رعایتش کنی
    میخوای من همین شعری رو که فرستادی تا حدودی اونجاهایی که از نظر من وزنش نمیخونه رو درست کنم؟؟؟
    ناراحت نمیشی؟؟
    جوابت رو نمیده؟نمیشه یه کوچولو باهاش بحرفی؟
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا