MOΣIN
پسندها
4,553

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • توبرو...برو
    مطمئن باش وبرو
    ضربهات کاری بود
    دل من سخت شکست
    وچه زشت
    به منوسادگی ام خندیدی
    به منوعشقی پاک
    که پراز یادتوبود
    وبه یک قلب یتیم
    که خیالم میگفت
    تاابدمال توبود
    توبرو..
    بروتاراحت تر
    تکه های دل خود راآرام
    سرهم بگذارم
    وبه هم بندزنم...
    باران این چنین دل مرابردی
    باران دم به دم مرا آزردی
    باران سرنوشتم رابه یاد آور
    باران سرگذشتم رانکن باور
    من غریبی قصه پردازم
    جون غریقی غرق دررازم
    گم شدم درغربت دریا
    بی نشان وبی هم آوازم
    باز هم تو آمدی بر سر راهم
    آی عشق دوباره میکنی تو گمراهم
    دیریست قلب من از عاشقی سیر است
    خسته از صدای زنجیر است
    چنان شوق رهایی داشت
    که تنها یه لحظه غفلت کردم
    پر زد ورفت
    چنان عشق آزادی داشت
    که نه نگاه منتظرم رادید
    ونه دلواپسی دلم را
    پرزدورفت
    میدانم که دیگر نمیاید
    اما....
    قفس زندگیم
    پراست از جای خالی پرواز
    ....

    بی اعتنا وسبک اما
    پرنده
    پرزدورفت
    خیلی سخته که فکر کنی دوستت داره اما نداشته باشه!

    خیلی سخته که فکر کنی به یادته اما نباشه!

    خیلی سخته که فکر کنی همیشه به تو فکر می کنه

    اما حتی یه لحظه هم بهت فکر نکنه!

    خیلی سخته که مغرور باشی و اونم مغرور تر از تو!

    خیلی سخته که همیشه گوینده باشی اما اون چیزی نگه!

    خیلی سخته که نسبت بهت بی اعتنا باشه!

    خیلی سخته وقتی بهش بگی برو

    بدون هیچ حرفی و تازه با خوشحالی بره!
    باقلم می گویم:
    ای همزاد ... ای همراه
    ای هم سرنوشت
    هردومان حیران بازی های دوران های زشت
    شعرهایم رانوشتی
    دست خوش..
    اشکهایم راکجا خواهی نوشت؟؟؟
    قاصـــدک !!
    هان چه خبر آورده ای؟ از کجا وز که خبر آورده ای؟
    خوش خبر باشی امــّا ، گِرد بام و بر من بی ثمر می گردی
    انتظار خبری نیست مرا ؛ نه ز یاری ، نه ز دیار و دیاری باری
    برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
    برو آنجا که تو را منتظرند
    قاصدک در دل من همه کورند و کرند
    دست بردار از این در وطن خویش غریب
    یکی هست تو قلبم
    که هرشب واسه اون
    مینویسم و اون خوابه
    نمیخوام بدونه واسه اونه که
    قلب من این همه بیتابه
    یه کاغذ یه خودکار دوباره شده
    همدم این دل دیوونه
    یه نامه که خیسه پز از اشک
    و کسی بازم اونو نمیخونه
    یه روز همینجا توی اتاقم
    یهو گفت داره میره
    چیزی نگفتم آخه نخواستم
    دلشو غصه بگیره
    گریه میکردم درو که میبست
    میدونستم که میمیرم
    اون عزیزم بود نمیتونستم
    جلوی راشو بگیرم
    میترسم یه روزی برسه
    که اونو نبینم بمیرم تنها
    خدایا کمک کن نمیخوام
    بدونه دارم جون میکنم اینجا
    سکوته اتاقو داره میشکنه
    تیک تیک ساعته رو دیوار
    دوباره نمیخواد بشه
    باور من که نمیاد انگار
    شبی باران، شبی آتش، شبی آیینه و سنگم / شبی از زندگی سیرم، شبی با مرگ می جنگم / تو آتش میشوی بر احساس تنهاییم / تو را با هر نفس می بویم، اما باز دلتنگم
    بعد از تو دلم هميشه گريان باشد

    چون موج اسير خشم توفان باشد

    بعد از تو شود نگاه من خشک به در

    تنها و غمين و بی نگهبان باشد

    بعد از تو دگر نمی پذيرم دل را

    دل را هوسی هميشه نالان باشد

    آن مويه سيه چشم خمار آلودت

    من باشم و اين قلب پريشان باشد
    گفتی که به احترام دل باران باش باران شدم و به روی گل باريدم

    گفتی که ببوس روی نيلوفر را از عشق تو گونه های او بوسيدم

    گفتی که ستاره شو دلی روشن کن من هم چو گل ستاره ها تابيدم

    گفتی که برای باغ دل پيچک باش بر ياسمن نگاه تو پيچيدم

    گفتی که برای لحظه ای دريا شو دريا شدم و تو را به ساحل ديدم

    گفتی که بيا و لحظه ای مجنون باش مجنون شدم و ز دوريت ناليدم

    گفتی که شکوفه کن به فصل پاييز گل دادم و با تو سخت رويدم

    گفتی که بيا و از وفايت بگذر از لهجه بی وفاييت رنجيدم

    گفتم که بهانه ات برايم کافيست معنای لطيف عشق را فهميدم
    کوله بارم بر دوش، سفری باید رفت،

    سفری بی همراه،

    گم شدن تا ته تنهایی محض،

    یار تنهایی من با من گفت:

    هر کجا لرزیدی،

    از سفرترسیدی،

    تو بگو، از ته دل

    من خدا را دارم...
    یه ترانه بوی دریا
    یه ستاره توی ایوون
    یه نفس هوای خونه
    یه غزل صدای بارون
    من شروع خاطراتم
    از همون کاسه ی آبه
    زنده می شه باز دوباره
    مثل شیرینی خوابه
    وقتی که دلم می گیره
    از تو پنجره نگام کن
    با نگاهت پشت شیشه
    از ته دلت دعام کن
    دستتو بذار رو قلبم
    بذار قلبم جون بگیره
    یه نفس بده به ابرا
    که شاید بارون بگیره
    مثل شیرینی خوابه
    مثل گل لای کتابه
    لحظه لحظه توی حرفام
    یادی از عطره گلابه
    کوچه باغ بچگی ها
    بوی کاهگل روی دیوار
    زنده می شن همه این بار
    توی لحظه های دیدار
    بازی هر روزه مان بود ،

    من و تو: گرگم و گله میبرم.

    تو و من:چوپون دارم نمیزارم.

    یادم لبریز تنفر از تصویر مبهم پسرکی است

    که کاش چوپانم نبود.

    نبود و تو میبردی مرا.

    نبود و من می بردم تو را.

    کجایی؟

    باد ما را برد.

    در کدام جنگل ،گرگی؟

    در کدام چمنزار گوسفند؟

    من اینجایم،

    چوپان خاطره هایی که شعر می شود به یاد تو
    زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
    ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم

    می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر
    سر مکش تا نکشد سر به فلک فریادم

    زلف را حلقه مکن تا نکنی در بندم
    طره را تاب مده تا ندهی بر بادم

    یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم
    غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم

    رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلم
    قد برافروز که از سرو کنی آزادم

    شمع بر جمع مشو ور نه بسوزی مارا
    یاد هر قوم مکن تا نروی از یادم

    شهره ی شهر مشو تا ننهم سر در کوه
    شور شیرین منما تا نکنی فرهادم

    رحم کن بر من مسکین و به فریادم رس
    تا به خاک در آصف نرسد فریادم

    حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی
    من از آن روز که در بند توام آزادم

    حافظ
    پروردگارا


    کمکم کن تا:

    به جای تسلی خواهی

    تسلی دهم

    و به جای درک شدن

    درک کنم.

    زیرا که پیدا کردن

    در گرو گم شدن است

    با بخشش دیگران

    خود بخشیده می شوم

    و در مرگ حیات جاودان می يابم.

    آمين
    بايد از عطر اقاقي تو رو آغاز كنم
    با صداي خيس بارون تو رو آواز كنم
    از تماشاي قناري به تو پرواز كنم
    به تو پل ميزنم از بهانه هامو
    از همه شبانه ها مو
    ميرسم به تو دوباره
    بوي عطرتو ميدن ترانه هامو
    پر اسمت ميشن عاشقانه هامو
    از گل و شعر و ستاره
    ميرسم به تو دوباره
    نيستي اما يادت اينجاست
    وقت گل كردن روياست


    به تو من ميرسم از اين شب نيلوفری
    به تو ميرسم من از اين راه خاكستری
    به تو كه خاطره هامو به هميشه ميبری
    به تو پل ميزنم از بهانه ها مو
    از همه شبانه ها مو
    ميرسم به تو دوباره
    بوی عطر تو ميدن ترانه هامو
    پر اسمت ميشن عاشقانه هامو
    از گل و شعر و ستاره
    بارون امشب توی ایوون ، مثل آزادی تو زندون

    بی صفا بی تحرک بی ریا بود ، توی زندون میکنه جون

    مرد با همت میدون ، توی فکر رای فرجام امیره

    بی سرانجام ،نداره حتی رفیقی ،که بگه دردشو

    درد دیدن و نگفتن ، بی سرانجام توی فکر آسمونه

    که بباره ، بلکه تو قطره ی بارون

    بتونه اشک خدا رو هم ببینه

    نمی دونه حتی اشک هم ،دیگه فایده ای نداره
    پشت قاب شيشه پنجره اي که شباي منو با خود مي بره
    جايي که گذشته هام مثل تصوير از تو قابش مي گذره
    پشت قاب بي نفس مثل او پرنده که دلش گرفته تو قفس
    مثل يه حقيقت رفته به باد منو با خود ميبره مثل يه رويا توي خواب
    شهر من من به تو مي انديشم نه به تنهايي خويش
    از پس شيشه تو را مي بينم که گرفتي مرا در بر خويش
    من وضو با نفس خيال تو ميگيرم و تو را مي خوانم
    و به شوق فردا که تو را خواهم ديد چشم به راه مي مانم
    تن من پاره اي از آن تن توست
    و قشنگترين شباي پر ستاره شب توست
    بیا با من مدارا کن که من مجنونم و مستم
    اگر از عاشقی پرسی بدان دلتنگ آن هستم
    بیا با من مدارا کن که دل غمگین و جان خستم
    اگر از درد من پرسی بدان لب را فرو بستم
    بیا از غم شکایت کن که من همدرد تو هستم
    بیا شکوه از دل کن که من نازک دلی خستم
    جدایی را حکایت کن که من زخمی آن هستم
    اگر از زخم دل پرسی برایش مرحمی بستم
    مجنونم و مستم به پای تو نشستم
    آخر ز بدیهات بیچاره شکستم
    برو راه وفا آموز که من بار سفر بستم
    دگر اینجا نمی مانم رهایی از وفا جستم
    برو عشق از خدا آموز که من دل را بر او بستم
    نمی خواهم تو را دیگر بدان از دام رستم
    مجنونم و مستم به پای تو نشستم
    آخر ز بدیهات بیچاره شکستم
    مجنون و دل را به چشمان تو بستم
    هشیار شدم آخر از دام تو جستم
    مجنونم و مستم ....
    عاشقم و خستم....
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا