باران؛
دلیل ِ خنده های تو بود!
وقتی که شانه به شانه ی دلم قدم می زدی،
و من اشکهای شوقم را پنهانی پاک می کردم...
آری؛ تو نمی دانستی
چه لذتی دارد تنهایی ِغمنامه ی این دل را
با خنده های پاك تو شستن ...
حالا؛
هرچه شد پاي تو!
باران...
یعنی که تو برمیگردی!
دلیل ِ خنده های تو بود!
وقتی که شانه به شانه ی دلم قدم می زدی،
و من اشکهای شوقم را پنهانی پاک می کردم...
آری؛ تو نمی دانستی
چه لذتی دارد تنهایی ِغمنامه ی این دل را
با خنده های پاك تو شستن ...
حالا؛
هرچه شد پاي تو!
باران...
یعنی که تو برمیگردی!