mani24
پسندها
36,449

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • حوا خائن بوده؟داری میگی تو دوران الانم اینطوره؟
    اسمانم را برای از تو نوشتن از خدا خواستم ....

    تمام هاله احساسم را به دور پیچک محصور کرده عشق سرودم ....

    من عاشقانه نوشتن از تو را با تمام وجودم دوست دارم .....

    اسمانم ...فاصله را با دمیدن احساس عشق مایوس میکند ......حسرت دوری دلها را به فاصله ها میبارد ....و عشق را با

    نزدیکی دلها تقدیم میکند ...

    من تو را میسرایم .....از انسوی دریاها .....زندگی من...


    دستانت را به دور گردنم حلقه کن .......بگذار لبهایمان همه ی فاصله ها را بردارند ..........

    پلکهایمان ...........نوازش کنند یکدیگر را .........ترنم هم اغوش بودنمان ..........در اسمان .....به دور از زمین .......

    در مکانی مملوء از عشق ........

    اسمان با احساسمان هم اوا میشود و ترنم عشق را با بارش باران مینوازد ..........زندگی من .....



    ببار بارون که من تنها ترین تنهای این دنیام

    ببار بارون که پاک شه غصه از روزام
    ببار بارون که من خسته ترین خسته ی این دنیام
    ببار بارون تا در شه خستگی از پام
    ببار بارون که من شیدا ترین شیدای این دنیام
    ببار بارون تا مجنون کم بیاره از دردام
    ببار بارون که من عاشق ترین عاشق این دنیام
    ببار بارون،چیو کم داری جز اشکام؟
    گاه می اندیشم...

    چندان هم مهم نیست اگر هیچ از دنیا نداشته باشم

    همین مرا بس که کوچه ای باشد و باران

    وخدایی که زلال تر از باران است
    سلام...خوبین؟؟باهاتون کاردارم ولی خصوصیتون پره...
    نتونستم پیام بدم
    ساعت 10 یعنی الان بخونین (حدیث کسا)
    اگر براتون امکان داره
    نفسم

    عشق من ...

    چقدر بیتابم در این لحظات که نیستی و یادت را به اغوش میکشم ....

    چقدر بیتابم ...

    چقدر بیتابم این لحظات را که دوریت را به رخ عاشقانه های من میکشند ...

    ای کاش ......می امدی و نمیگذاشتی که روزگار فاصله ها برای عشقمان علم کنند ...

    ای کاش بیایی و مرا با خود به سرزمین قلبت به حصار زیبای اغوشت بری ...

    چشمانم خمار و مست از دیدار تو .........تنم گرم از اغوش تو ....

    من تو را میخواهم .....لحظه های با تو بودن را ....

    تو را ...

    عشق من ...


    نرگس

    :heart::gol:

    باتو عاشق شدم .......و همه ی ترانه هایم به حقیقت رسید

    تن سردم در وجود گرم تو حیات بخشیده شد ....

    من میزبان نفسهای عاشقانه توام ....

    من لیلی تو ....عاشق توام ....

    زندگی من


    از دره های حیرت

    در کوه های اندوه

    با بغضِ سنگی ام

    می رفتم و به زمزمه می گفتم:

    یک سیب، یک ترنج نبودی

    که گویمت

    دستی شبانه آمد و ناگه تو را ربود

    ای جنگلِ عظیمِ محبت!

    به این فکر میکنم

    که در کجای این دنیا ایستاده ام ؟؟؟؟؟................به کجا نگاه میکنم ؟؟؟؟......

    وقلبم این پاسخ را به من میدهد.......هرکجا که تو انجا باشی ......



    دوستت دارم .....


    چقدر دلم برای لحظاتی که نام مرا میخواندی تنگ شده ........

    چقدر دلم برای عاشقانه هایت تنگ شده ......

    صدا کن مرا ........

    صدایت را دوست دارم .......

    نگاه کن مرا .....

    نگاهت را دوست دارم .......

    تو پر از عاشقانه ای ........






  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا