mani24
پسندها
36,493

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سهراب گفتی: چشمها را بايد شست...
    شستم ولی...
    گفتی: جور ديگر بايد ديد...
    ديدم ولی...
    گفتی: زير باران بايد رفت...
    رفتم ولی...
    او نه چشمهاي خيس و شسته ام را... نه نگاه ديگرم را .. . هيچ كدام را نديد!!!
    فقط در زير باران با طعنه ای خنديد و گفت: "ديوانه باران نديده است!!
    ای کاش زبان نگاهم را می دانستی

    و با این همه سکوت

    مرا به خاموشی متهم نمی کردی

    کاش می دانستی من همیشه

    با زبان چشمانم با تو سخن می گویم

    چشمانی که از ندیدنت

    سیل ها دارند برای جاری ساختن

    سخن ها دارند برای گفتن

    غزل ها دارند برای از تو سرودن و

    عشق ها دارند برای از تو فریاد کردن

    کاش می دانستی که من تو را

    دوست دارم

    کاش می دانستی
    زيباترين تصويري که در زندگانيم ديدم

    نگاه عاشقانه و معصومانه تو بود.

    زيباترين سخني که شنيدم سکوت دوست داشتني تو بود.

    زيباترين احساساتم گفتن دوست داشتن تو بود.

    زيباترين انتظار زندگيم حسرت ديدار تو بود.

    زيباترين لحظه زندگيم لحظه با تو بودن بود.

    زيباترين هديه عمرم محبت تو بود.

    زيباترين تنهاييم گريه براي تو بود.

    زيباترين اعترافم عشق تو بود...


    Click here to view the original image of 670x670px and 105KB.
    دلتنگ توام.

    تا شادمانه مرا ببینند

    شاخه‌ها

    به شکل نام تو سبز می‌شوند،

    پرنده کوچکی که نمی‌دانم نامش چیست

    حروف نام تو را

    بر کتابم می‌ریزد،

    آفتاب

    به شکل پروانه‌ای از مس

    گرد صدایم

    بال می‌زند،

    و می‌دانم سکوت

    فقط به خاطر من سکوت است،

    اما من

    دلتنگ توام

    شعر می‌نویسم

    و واژه‌هایم را کنار می زنم

    که تو را ببینم ...

    کاش می دانستی چقدر تو را دوست دارم....

    کاش می دانستی که تمام زندگی منی و بدون تو این زندگی برایم زیبا نیست...

    کاش می دانستی شب و روز ، لحظه به لحظه به یاد تو هستم

    ، با یاد تو زندگی می کنم و به عشق تو نفس می کشم عزیزم...

    کاش می دانستی چقدر برای من عزیزی ...

    اگر می دانستی هیچگاه خنجر سرد در این دل عاشقم فرو نمی کردی!

    اگر می دانستی هیچگاه طاقت دیدن اشکهای مرا نداشتی عزیزم!

    کاش می دانستی که تو تمام هستی منی و این دنیا را بدون تو نمی خواهم!

    عزیزم باور کن که دوستت دارم ، بیشتر از آنچه که تصور می کنی !

    باور کن این قلب عاشقم تنها به عشق تو می تپد و تنها یک نام

    و آن هم نام مقدس تو در آن حک شده است
    با یاد تو، به خاطر تو، کلمات را بیدار نگه داشته ام تا در اولین فرصت دیدار با تو بگویم انتظار با دلم چه کرده. بگویم که ضربان شتاب ناک قلبم، نفس های به شماره افتاده ام بیدار مانده اند تا سلام نخستین را به تو هدید کنند. و حالا نمی دانم چرا دست و دلم می لرزد. احساس می کنم قلبم چه دنیای بزرگی است برای عاشق شدن. نگذار دلم دوباره به خواب رود. نمی خواهم دوباره بیدارش کنم. زودتر بیا. بیا تا دستت را بگیرم و با تو از پلکان مناجات بالا بروم. آنقدر بالا که کاشی های فیروزه ای در انتظار انعکاس دعایم بمانند و باور کنم شمشادها برادران من اند.منتظرم. انتظار حس نابی است که دوست دارم بپیچمش لای زر ورق های رنگی و پنهانش کنم پشت گلدان یاس که غنچه هایش رو به مناره های مسجد قدیمی محله مان باز می شود، تا این بار زودتر از هر ثانیه شماری، ساعت آمدنت را حدس بزنم. زودتر بیا. باید پیش از آنکه مسافران بی خبر از عشق از سفر برگردند آخرین ترانه ام را برایت بخوانم.

    لبخند بزن
    تا دنیا زیبا تر شود
    غمهایت را به قاصدکها بده تا با خود
    به دیاری دور ببرند
    تا لبخند همیشگی قلبت باشد
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا