mani24
پسندها
36,493

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • ریه شاید زبان ضعفــــ باشد


    شاید کودکانه ، شاید بی غرور…


    اما هر وقتــــ گونه*هایــ ـــ م خیس می*شــ ود


    می*فهمـمـــ نه ضعیفمــ نه کودکمــــ



    بلکه پر از احساسمــــ
    گاهی حتی جرات نمی کنم پشت سرم رو نگاه کنم

    که ببینم

    جام خالیه یا نه !!

    خدایا ...

    تو را به تمام عالم سوگند,

    آنگاه که عاشقی در تاریکی شب به یاد عشقی اشک میریزد ...

    کمی نگاهش کن . . .
    صبح امروز كسی گفت به من:

    تو چقدر تــنهـــــــایی!!!!!

    گفتمشـــ :

    تو چقدر نادانــــی!

    تن من گر تنهاســـت، دل من با دل هـــاست.

    دوستــــانی دارم، همه از جنس بلــــور

    كه دعایم گویند و دعاشان گویم.
    چه تاثیر دلنشینی دارد " غصه نخور ، درست میشود " گفتن های مادر ،

    اثرش را هزار قرص آرامبخش قوی ندارد .
    هنوز بیقرارم به یاد تگاهت
    نشستم تو بارون بازم چشم به راهت

    بعدشم پست من

    تویهــــ چشم بهم زدنـــ عشقمونــــ و بهم زدنــ
    تویهـــ چشم بهمــــ زدن اومدنـــ و نارو زدنــــ
    چقدر این دوست*داشتن*های بی*دلیل
    ... خوب است
    مثل همین باران بی*سوال
    که هی می*بارد ..
    که هی اتفاقا آرام و
    شمرده
    شمرده
    می*بارد./

    » سید علی صالحی

    پشــت به پشـــت ِ خـــاطره ی ِ دســـتان ِ گرمــت
    بهــــار را
    ســـلام دوبـــاره گفــته ام

    امــــا

    کــاش بـــدانــی
    هــیچ بهـــاری

    بی حضـــور ِ تو

    بــــــــهار نمیــشــــود ....
    بعضــےاز غــــم هـــا حل شدنـــے نیستند ، ته نشین میشوند ته ته قلبتــــــ

    گاهےبا کوچکترین تلنگرے شـــــناور مےشــــوند

    و روزهاے آفتابی تــــرا ابرے میکنند

    این نوع از غم هـــ ا از بین نمیروند و دوباره رسوبـــــ میکنند ته قلبتـــــــ

    غیر قابلِ هضــــم شدن هستند ;

    باید یاد بگیرے در کنار این نوع از غم هــــ ا به آرامــے زندگےکنے

    و زندگـــــے شادے داشته باشے

    هانه های دنیا تو را از یادم نخواهد برد...

    من تو را در قلبـــــــــــ دارم نه در دنیا...

    باختی در کار نیست

    برای تو

    قلبم را ریسک می کنم

    یا می برم

    یا می میرم
    نَـ ـفَــ ـســت

    چـــقــدر شبـیـه مردمکــــ چشمـــم

    دودو مـی زنـــد ...!

    تــرســیـده ای ؟

    خـــسـته ای شــبیــه خـــودم ؟

    و هــراســان شبــــیه ثــانیـــه هــا ؟

    سـنگـیــن مـثـل دقـــیقـه هــا ؟

    و ساعــت هــا … ؟

    راستـــی قــ ــ ــول هـایـــت را بـه چــه قـیمـــت بـه عـــبـور زمـــــان فــروخــتـه ای ؟


    مـن هــنـوز کـــنار رد پــای گذشـــته ایســتـاده ام

    خـــودم را بـه خـــــــــواب نبـــودنـــــــت مــی زنــم

    چــشـم هایم چــقـدر چُـــرت مـی زنند ،

    میـــان لالائــیِ حقــیقــــت ...!


    کـــــجــــای ایـــن نـــبـــودن هــا

    بـه بــودنـــم مــی خـــنــــــــدی ؟!.
    آن سوی آرزوهای من
    سرزمینی است که در آن همه خوشند !
    فارغ از دغدغه های
    فقر
    غربت
    و ...... تبعیض.
    من سخت دلزده ام
    ازعشق های دروغین
    از تملق های چابلوسی
    از خریت غرور های کاذب این روزها
    از لجاجت های پر درد سر
    واز حماقت های ویرانگر!
    در روزگار سیاست های نفاق
    دلم برای یک سایه آرامش لک زده است !
    سلام ماني جان
    3صفحه برداشتي كه دوباره عزيز:redface:
    صفحه آخرو جسارتا نذاشتم تا بقيه دوستان كه نيومدن بيان
    شرمنده هاا:(
    ولي شما بخون و اگه قابل دونستي من كمترين هم دعا كن;)
    ياحق
    دلم

    آسمان متروکه ای ست

    که ماهش مرده است

    و هر قطره اشک

    نذر شمعی ست

    در معبد چشمانم

    برای تسلّی رؤیاهائی

    که زنده به گور می شود

    در من

    سنگ سارم نکنید با لبخند

    دل من غمگین ست !
    سرخ میشوی، وقتی میشنوی: دوستت دارم
    زرد میشوم، وقتی میشنوم: دوستش داری
    چهارشنبه سوری راه انداختیم سرخی تو از من ، زردی من از تو همیشه من میسوزم و همیشه تو میپری
    بغض هــــــــایـــم را

    بـــــه ابــــرهــــا می دهــــم

    و

    قلبـــم را از نـــــام تــــــــو پـــر میکنـــم

    بـــــاران کــــه ببــــارد

    آواز قلبـــــم

    شنیـــدنی ست...
    مـــن زیـــــر بـــاران ایستــاده ام

    و انتظار تــــــو را می کشم

    چتــــری روی سر من نیست

    میخواهم قدمهــــایت را، بـــا تعــداد قطـــره هـــای بـــــاران شمـــاره کنم

    تــــــو قبـــل از پـــایــــان بــــاران میرسی

    یـــا بـــاران قبــــل از آمــدن تـــــــو بـــه پــایـــان میرسد؟

    مـــــرا کـــه ملالی نیست
    میدانم !!!

    چشمانت سر جنگ دارند ؟ !! یا صلح ... ؟

    اینطور که نگاه میکنند.

    اما انارستان آغوشت مرا به صلح دعوت میکنند . . .

    من همیشه تسلیمم

    من مرد صلحم

    کافیست کمی دستانت را تنگ تر کنی

    کمی طعم انار با عطر بهار نارنج بر جانم ریزی . . .







    ببــــــــــار بــــــــاران....

    مـــــــــــــن ســـــــــــــفرکـــــــر ده ای دارمــــ کــــــــه یــــــــادم


    رفتـــــــــ ....


    ابـــــــــــــ پشتــــــــــ پـــــــــایش بـریــــــــزمـــــ.....
    کمم برایت
    می دانم
    وقتی ستاره ای

    وقتی ستاره ای ، کهکشان میخواهی

    انگار کاری جز انکار نداری

    دلیلی روشن خواستی
    ماه را نشانت دادم
    تو فقط انگشت اشاره مرا می دیدی

    دلیلی روشن خواستی
    بال گشودم
    برایت قطره ای روشن از خورشید بازآوردم

    گفتی : چون در دست تو است ،
    خورشید نیست

    دستان سوخته ام را پنهان میکنم
    بی دلیل
    می روم

    ببخشید ... ختم حدیث کسا رو در چه روزی از هفته باید انجام داد؟
    اگر آنگونه که با تلفن همراهتان برخورد می*کنید
    با همسرتان بر خورد میکردید اکنون خوشبخترین فردِ دنیا بودید...!
    اگر هر روز شارژش میکردید...!
    باهاش در روز از همه بیشتر صحبت میکردید...!
    پایِ صحبت*هایش مینشستید...!
    پیغام*هایش را دریافت میکردید...!
    پول خرجش میکردید...!
    براش زیور آلاتِ تزئینی میخرید...!
    دورش یک محافظ محکم میکشیدید...!
    در نبودش احساسِ کمبود میکردید...!
    حاضر نبودید کسی* نزدیکش شود حتی...!
    مطالبِ خصوصیتان را به حافظه اش میسپردید...!
    همیشه و همه*جا همراهتان بود حتی در اوج تنهایی*...!
    و اگر همیشه...................همراهِ اولتان بود.............
    با داشتن یک همسر خوب و مهربان هیچکس تنها نیست...!
    تو خیابانی و من
    اندازه ی یک کوچه ی بن بست
    از عبور تو دلم میگیرد...!
    قول داده ام

    گاهـــــــی

    هر از گاهـــــی

    فانـــــوس یادت را

    میان این کوچه های بی چراغ و بی چلچلـــــــه

    روشن کنم

    خیالت راحــــــت

    من همان منـــــم

    هنوز هم در این شبهای بی خواب و بی خاطـــــره

    میان این کوچه های تاریک پرسه میزنم

    اما به هیچ ستاره ی دیگری سلام نخواهــــــم کرد ..
    در مهربانی ِ نگاهت

    ذوب می شود یخ احساسم

    با تو

    می توان آسود

    در انتهای راهی که به بن بست رسیده است

    و بالا رفت

    از دیوار روزمرگی ها

    و نترسید

    از آنچه پشت دیوار است !
    قلبم از آن توست .... چرا که خواهان آرامشم ...
    آرامشی ازجنس نور
    آرامشی از جنس رحمانیت تو ...


    قلبم را به تو میسپارم !
    ای نگاهبان جان ها و ارامش قلب ها ...

    خیلی ممنون. اجرتون با آقاجوادلائمه..... خیلی لطف دارید.
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا