mani24
پسندها
36,493

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • حالا دیگر نه از حادثه خبری هست،

    نه از اعجاز آن چشم های آشنا

    از دلتنگی ها هم که بگذریم،

    تنهایی

    تنها اتفاق این روزهای من است ......

    بله درسته.... من خودم هم یک دوست مجازی دارم که واسم واقعی شده .

    اما گاهی هم اینطوری نمیشه.... وقتی نمی شه واقعا واست معزل میشه.... من معتقدم باید نیمه خالی لیوان رو بیشتر مورد نظر داشت در این مواقع.

    بعضی نوشته هاتون خیلی تو دارن....
    میگن اگه عزیزی جزئی از خاطرات خوب زندگیت شد
    برای بودنش ازش تشکر کن ، متشکرم که هستی … !

    دوستــــان مــن مثــــل گنـدمنـد !

    یعـنــی یــک دنیــــا بــرکـــت و نعمــت

    نبـــــودنشـــــــان قحطــــی و گــرسنــگیــست

    و مـــن چــه خوشبــختــــم ...

    کـه خــوشـه هــــای طلایــی گنــدم در اطـــرافـــم مـــوج میـــزنــد

    مهـــــــــربــــــانیـــ ــــت را قـــــدر میــــدانم

    و آن را در سیــلـــوی جـــــــان نگهـــــداری خــواهـــم کــــــرد
    برای تو می نویسم........

    برای تويی كه تنهايی هايم پر از ياد توست...

    برای تويی كه قلبم منزلگه عـــشـــق توست...

    برای تويی كه احساسم از آن وجود نازنين توست...

    برای تويی كه تمام هستی ام در عشق تو غرق شد...

    برای تويی كه چشمانم هميشه به راه تو دوخته است...

    برای تويی كه مرا مجذوب قلب ناز و احساس پاك خود كردی...

    برای تويی كه سـكوتـت سخت ترين شكنجه من است....

    برای تويی كه قلبت پـاك است...

    برای تويی كه در عشق ، قـلبت چه بی باك است...

    برای تويی كه عـشقت معنای بودنم است...

    برای تويی كه غمهایت معنای سوختنم است...

    برای تویی که آرزوهایت آرزویم است...
    ماه گرفتگـــــی میشود،

    وقتیـــــ کــــه میــخـــوابـــیـــــ…

    بیداریــــ هــــایتــــ همــــ،

    شـــق القـــمــــر اســـتـــــ ...
    دلتنگی …
    یک حس کشنده ی لذت بخش
    مثل لیسیدن عسل
    از لبه شکسته لیوان !
    به دنیا می آییم،
    تنها برای چند لحظه
    این رویداد غم انگیز زیباست
    می میریم،
    تنها برای چند لحظه
    این پدیده زیبا غم انگیز است
    دیگر چه فرقی میکند چشمهایمان باز باشد یا بسته
    آمدن همان رفتن است
    دنیا آنقدرها هم که می گفتند قشنگ نیست

    گاهی دلم برای خودم تنگ می شود ...
    گاهی دلم برای باورهای گذشته ام تنگ می شود ...
    گاهی دلم برای پاکیهای کودکانه قلبم میگیرد ...
    گاهی دلم از آنهایی که در این مسیر بی انتها آمدند و رفتند خسته می شود ...
    گاهی دلم از کسانی که ناغافل دلم را میشکنند میگیرد ...
    .
    .
    .
    .....گاهی آرزو میکنم ای کاش ...
    دلی نبود تا تنگ شود ...
    تا خسته شود ...
    تا بشکند...



    همیشه آرزو آهسته می میرد
    زمین ِ گندم و شالی ولی یك لحظه می سوزد!
    نفس یك آن می لرزد....
    بهار عاشقی یك عمر می رقصد
    همیشه یك دعا یك باره می خندد!
    "دلت یك بار می لرزد"
    تن تنها ، گناه آلود ، امید عفو می بندد...
    چه قدر آوارگی ناگاه می آید؟!!
    زن آواره و تنها ولی یك نان می خواهد!!!
    میان آن همه آهستگی ،پیوستگی یك موج
    می سازد!
    همیشه حادثه تنها به یكتایی می نازد
    همیشه آسمان آهسته می بارد
    "همیشه یك همیشه هست تورا تنها نمی ذارد"
    و مرا در شبی از شبهای خدا،

    به ژرفای مقدس ترین نور طبیعت ببری.

    خوب ببین که چگونه بیت اللحم در آواز لبخندت سجده می کند

    و کعبه های خدا با نام تو در چشمانم باردار می شوند.

    به وسوسه سوگند که طواف کردنت، بهترین شعر خداست ..

    این را همین امشب به فرشتگانش بگو...

    میخواهی بروی؟ خب برو…
    انتظار مرا وحشتی نیست
    شبهای بی قراری را هیچ وقت پایانی نخواهد بود
    برو… برای چه ایستاده ایی؟
    به جان سپردن کدامین احساس لبخند میزنی؟
    برو.. تردید نکن
    نفس های آخر است
    نترس برو…
    احساسم اگر نمیرد ..بی شک ما بقی روزهای بودنش را بر روی صندلی چرخدار بی تفاوتی خواهد نشست
    برو… یک احساس فلج تهدیدی برای رفتنت نخواهد بود
    پس راحت برو
    مسافری در راه انتظارت را میکشد
    طفلک چه میداند که روحش سلاخی خواهد شد
    برو… فقط برو…..
    ایـــــن روزهـــــا از هـــــر دســــتی که بدهـــــی

    از همـــــان دســـــت بدهکـــــار میــشـــــوی.
    من به یک هراس ...
    همیشه طرحهای ساده و سایه های باران خورده ام را
    بی دلیل بر باد داده ام ...
    بعد از این دیگر ...
    نه به خواب قاصدکی تعبیر خواهم شد ...
    و نه به اعتبار چند خیال رنگ و رو رفته ...!
    مــــرا بر سـر دو راهــــی گذاشــــته ای.....
    سکوتـــــت علامت رضــــــاست
    یــــا
    جوابــــ ابــــلهــــان خاموشـــــی اســـــت؟؟؟؟؟
    لم گرفته

    از ازدحام غريبه ها

    از مردماني که نمي شنوند

    از آنها که لهجه ي شيرين نگاه را

    هرگز نفهميدند

    دلم گرفته

    نه از نبودن آنها

    که از ماندن خود

    من از سايه ي بي قرار خودم خسته ام ...
    تــــــــــو
    همیشه در یـــــــاد منی،

    آسمان بــــــــه آسمان،
    کوچه بــــــــــــه کوچه ،
    رویا بــــــــــــــــه رویا ،

    هــــــر جــــایی که مینگرم بـــــــا منی، امـــــا...
    دلـــــــــم بـــــــرایت تنگ می شود!!!

    دوستــــی من شبــــیه بـــــاران نیســــت که گاهـــــی
    بیایــــد و گاهـــــی نـــــه،
    دوستـــــی من شبــــیه هـــــواست!
    ساکـــــت امــــــا،
    همیـــــشــــه...
    دیده ای شیشه های اتومبیل را وقتی ضربه ای می خورند و می شکنند؟

    دیده ای شیشه خرد می شود ولی از هم نمیپاشد؟

    این روزها همان شیشه ام؛

    خرد و تکه تکه،

    از هم نمی پاشم، ولی شکسته ام،

    باورکن!
    دمیــــــــــ به خودی خود نمیافتد...

    اگر افتاد...

    از همان سمتی میافتد که به خــــــــــــــــــــدا تکیـــــــــــه نکرده...
    خیـــــــــلی حرف است
    که تو هــر روز در گلویت،
    خاری کُشنده احساس کنی

    برای کسی که
    "بدانی"

    حتّی یک بار در عمرش
    به خاطرِ تو بغــض هم نکرده است
    حسرت یعنی رو به رویم نشسته ای

    و باز خیســـــی چشمـــانم را

    آن دستمال خشک بی احساس پاک کند

    حسرت یعنی شانه هایت دوش به دوشم باشد

    اما نتوانم از دلتنگی به آن پناه ببرم

    حسرت یعنی تـــو که در عین بودنت

    داشتنت را آرزو می کنم...
    به حرمت نان و نمکي که با هم خورديم
    نان را تو ببر که راهت بلند است و طاقتت کوتاه
    نمک را بگذار براي من
    ميخواهم اين زخم تا ابد تازه بماند !!
    نقــاش بـاشـی!

    چـقــدر می گیـری

    بیایی و صفحه های سیاه دلم را رنـگ کنی؟

    بـعـــد بـرای دیــوار اتاق دلـــم

    یــــک روز آفتابی بکشی که نــــور آفتـــاب تا میـانه اتاق آمــــده باشد

    ... راستـــــی مـــن روی صـــورتــم یـــک خنــــــده می خـــواهـــم

    نــرخ ِ خـنـــــده که گـــــران نیســــت؟...
    این روزها کسی به خودش زحمت نمی دهد یک نفر را کشف کند
    زیبایی هایش را بیرون بکشد ...
    تلخی هایش را صبر کند...

    آدم های امروز دوستی های کنسروی می خواهند
    یک کنسرو که فقط درش را باز کنند بعد یک نفر شیرین و مهربان از تویش بپرد بیرون و هی لبخند بزند
    و بگوید حق با توست

    سکــــانس ِآخــــر وجـــــودم

    بـــــد جـــــور بـــــــوی زنــــدگی می دهـــــد
    .
    .
    .
    مــــــی خـــــــواهـــــم بخـــــوابـــــــم

    صـعــــــود نـــــزدیــــــک اســــــت

    حصــــــاری نیســــــــت

    دیـــــــواری نیســـــــت
    ...

    میـــخــــواهـــــــم

    بــخـــــــــــوابـــــم
    .
    .
    .
    اگـــــرچــــــه
    ...

    مــــــــاه بـــــــــا چـــــراغ هـــــــای خــــــــامـــــــوش کــــاری نــــــدارد
    تــــو را گم کرده ام امروز ... وحالا لحظه هاي من

    گرفتارسکوتي سرد و سنگينند

    و چشمانم که تا ديروز به عشقت مي درخشيدند

    نمي داني چه غمگينند

    نمي دانم چه خواهد شد

    پر از دلشوره ام... بي تاب ودلگيرم

    کجاماندي که من بي تـــــو هزاران بار،در هر لحظه ميميرم...
    همـــــه چیــــز عــــادیــــست

    غیـــــــــــر از دل مــــــن کـــــه گرفتـــــه است

    غیــــــــر از یــــــاد تـــــــو کــــه فـــــــرامـــــــوش نشـــده است

    غیـــــــر از خیــــــــال مـــــن کـــــه بعــــــد از تــــــــو نیــــــــاسود

    همـــــــــه چیـــــــز عــــــــادیست
    مــــــــن بــــــه پـــــایــــــان دلتنـــــــگی مــــی انــــدیــــــشم

    آن نهـــــــــایتــــی کـــــه

    تــــــــــــو را بــــــــرای همیــــــــــــــشه خــــواهــــــم داشــــــــــت
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا