mani24
پسندها
36,493

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره


  • گــِره دستان َت بر دستان َم

    ای کاش

    کـــور میـشد

    دست های َت از دست های َم

    هـــرگز دور

    نمیشد ....
    امشب

    رهگذر خاطره ها

    درکوچه باغ یاد توسیر می کند.


    او

    از پنجره چشمان تو

    شادی را

    آرزو را

    امید را

    احساس می کند.


    دنیا زیباست

    پنجره چشمانت را بازبگذار

    بگذار که این رهگذر خسته

    در هوای باغ امیدت

    نفسی تازه کند.
    دلم را که مرور میکنم

    تمام آن از آن توست

    فقط نقطه ای از آن خودم

    روی آن نقطه هم

    میخ میکوبم

    و قاب عکس تو را می آویزم.




    در شهر بودم

    دیدم

    هر کس به دنبال چیزی می دود

    یکی به دنبال پول

    یکی به دنبال چهره دلکش

    یکی به دنبال لحظه ای توجه چشمان هرزگرد

    یکی به دنبال نان

    یکی هم به دنبال اتوبوس !

    اما دریغ هیچکس به دنبال خدا نبود ...!



    کدامین چشمه آب سمی شده است

    که آب از آب می ترسد

    و حتی ذهن ماهیگیر از قلاب می ترسد

    گرفته دامن شب را سکوتی آنچنان مبهم

    که مژه از چشم و چشم از پلک و پلک از خواب می ترسد ...



    می گفتند باران که می بارد بوی خاک بلند می شود ...

    اما اینجا که باران می بارد بوی خاطره ها می آید



    خاطرات را باید سطل سطل

    از چاه زندگی بیرون کشید !

    خاطرات نه سر دارند و نه ته ...

    بی هوا می آیند تا خفه ات کند

    می رسند ...

    گاهی وسط یک فکر

    گاهی وسط یک خیابان

    سردت می کنند ، داغت می کنند

    رگ خوابت را بلدند ، زمینت می زنند

    خاطرات تمام نمی شوند ، تمامت می کنند . . .
    در عمقِ شبِ ساکتِ سرد ..

    زیرِ بارشِ ممتدِ درد ..

    می چسبم با دو دستِ خیالِ خویش ..

    به چَنگِ حزینِ دلم ..

    می بندم .. دو چشمِ خسته را ..

    و .. می نوازم تار به تارِ دلم .. را ..

    آرام .. آراااام ..

    و .. نرم نرم .. زمزمه می کنم ..

    نامِ تو را .. به زیرِ لب ..

    و با احساسِ دستِ گرمِ تو .. بر روی شانه ام ..

    ترکِ همه .. سختی .. و .. یا که سردی می کنم ..

    گوش کن .. به نوایِ دلم .. ای یادِ قشنگ ..

    گوش کن که چگونه .. با چنگِ حزینِ خویش ..

    می نوازد برای تو و دلت .. هر چه نغمه یِ شاد ..

    و به یادِ لبخندِ دلنشینِ تو .. مدااااام .. لبخند به لب دارد ..

    گوش کن به نغمه هایِ شادِ دلم .. در دلِ سکوتِ شب ..

    گوش کن ..

    کمی بمان ..
    تمام ِ حوصله‌ام را سؤال پیچیده


    پر از تو ام و پر از ابرهای بارانی

    نشسته در اتوبوسی که ایستگاه‌اش را


    به هر کجای جهان می‌شود بچسبانی

    در انتخاب ِ خودم یا تو یا خدایی که ...


    که بگذریم، از این فکرهای شیطانی

    ببین مرا وسط ِ جاده‌های بی عابر

    بدون قلب ِ تو، با عشق‌های جبرانی

    تو را قدم زدم آن‌قدر تا که پیوستم


    به خط ِ ممتد ِ این جاده‌های طولانی
    قاف» حرف آخر عشق است

    آنجا که نام «تو» آغاز می‌شود

    و قاف حرف اول قلب است

    آنجا که نبض واژه‌های تو دلتنگ می‌شود

    و قاف حرف اول قله است

    آنجا که بادبان غزل‌هات باز می‌شود

    و قاف حرف اول قاصدک است

    آنجا که شعر برای تو پرواز می‌شود

    و قاف حرف اول قبله است

    آنجا که شعر تو آواز می‌شود

    و قاف قاب دلمرده‌ی تنهایی ماست

    آنجا که نام تو بر خاک، راز می‌شود

    و قافِ قسمت تو شاید این باشد:

    چه دیر زخم‌های کهنه‌ی تو باز می‌شود

    و رنج حرف آخر نام توست

    آنجا که مرگِ بغضِ نفس‌هات، شعر می‌شود

    و قاف حرف اول قلب است

    آنجا که یاد تو تکثیر می‌شود
    نمیدانم
    این چه حسیست
    که مرا اینگونه
    پایبند میکند
    این چه حس عجیبیست که
    هر شب و هر صبح
    حسش میکنم
    کسی چه میداند شاید عشق همین باشد
    گفتن رفتن اما ماندن
    گفتن قهر هستم اما اشتی بودن
    کاش میفهمیدم
    چرا سرزمینم اینقدر یخ کرده شده
    که دیگر هیچ مهر و محبتی
    را نمیخواهد باور کند
    میدانم باید افکارم را تغییر دهم
    این بدبینی که به جانم افتاده را از پا در بیاورم
    نه اینکه بدبینی مرا از پا در بیاورد
    کاش میدانستم اسمان در کدامین مشرق طلوع میکند تا به ان سو بروم و ارام
    بپرسم در کدامین قبله گاه میشود
    امید عشق محبت و دوست داشتن گم کرده ام را بیابم تا
    قلبم دوباره بتپد تا دوباره عشق و محبت را با تمام وجودم به تمام اسمانها و زمین هدیه کنم
    دوستت دارم زندگی من ......

    تو ذره ذره وجود مرا محصور خود کرده ای .........

    من عاشقانه برای تو مینویسم .........زیرااحساسم و قلبم ازان توست ......
    دیدگـــــــانت را نبنــــــد

    نگــاهتـــــ را نــدزد

    تـــــــــو کــــه میدانے آیــه آیـــه ے زنـــدگیـــــمـ

    از گــــوشه ے چشمـ هــایتـــــ تلاوتــــــ می شــود ...
    بوسه عشق را برلبانم هدیه کن ......

    بوسه زندگی را به روحم هدیه کن .......

    بوسه ای از جان به جانم هدیه کن ..........
    برای تو زندگی میکنم ، به عشق تو نفس میکشم ، بدون تو میمیرم!

    برای تو مینویسم ، از عشقت و آن قلب مهربانت ....

    مینویسم که دوستت دارم برای همیشه و تا ابد!

    تویی زیباترین زیبایی ها ، تویی مظهر خوبی ها ، این تویی همان لایق بهترینها!

    تویی تنها بهانه نفس کشیدنم ، این تویی تنها ترانه زندگی ام....

    تویی یک عشق جاودانه ، خیلی دوستت دارم صادقانه ....

    بیا با هم زندگی را با عشق و محبت بسازیم و به عشق هم زنده بمانیم!

    ای قشنگترین لحظه ، ای زیباترین کلام خیلی دوستت دارم...

    تویی پاکترین عشق روی زمین ، می پرستم تو را بعد از خدای آسمانها و زمین!

    به عشق تو زندگی میکنم ، برای تو نفس میکشم

    بیا در کنارم عزیزم ، عطر وجودت به من آرامش میدهد ، حضورت در کنارم مرا به اوج

    عشق می رساند ....

    بیا در کنارم ، دستانت را به من بده ، بگذار با گرمی دستانت احساس خوشبختی کنم!

    احساس کنم که برای منی !

    تویی لایق بهترینها ، تویی که لایق قلب منی و حافظ احساس من....


    مثل همیشه با تو هستم ، بیشتر از همیشه عاشق تو هستم...

    مثل همیشه ، بیشتر از گذشته ، برای همیشه ، میگویم که دوستت دارم همیشه
    کاش می دانستی درخشش عشقت در قلبم از تمامی کهکشانها بیشتر است .

    اگر فقط یک ستاره از عشقم را به میهمانی قلبت بخوانی برایم کافیست

    جای باقی ستاره ها دانه های اشکم را می چینم


    یادته اون شب مهتاب********دوتایی نشسته بودیم کنار یه حوض آب

    یادته گفتم بهت دوستت دارم*******خندیدی گفتی باور ندارم

    بی تو من خواب عمیقم با تو من عشق جمیلم**بی تو من خسته خستم با تو من چشامو بستم

    من فقط برایتو میخندم به عشق تو میخوابم***به شوق تو می گریم به اسم تو می نازم
    عاشقانه میخوانم تو را ........در فاصله چشم دوخته ام به انتظار شب .....


    ستارگان منتظرند .......میخواهند اواز دلشان را که پر ترانه است از اسمانشان ببارند .....

    تو نیز ستاره ات را بخوان.....





    مرا نگاه کن .

    در فراسوی شب ........

    انجا که ستاره ها .......تمامیت خود را به مخاطبشان هدیه میدهند .....

    من نیز در اعماق شب ........تو را در اغوش می گیرم

    و عاشقانه هایم رابرایت باز می گویم .....


    برای تو مینویسم زندگی من ........

    برای تو ئی که هر لحظه ام پراز وجود توست .....و با یاد تو میگذرد ....

    دستانت را لمس می کنم .........

    صورتت را نوازش می کنم .....

    تو را در اغوش می گیرم .....

    برایت از دلم میگویم .....

    از حرف هایی میگویم که قاصدک هایی از عشق را به همراه دارند .......


    بسم الله الرحمن الرحیم

    يا رَبِّ يا رَبِّ يا رَبِّ قَوِّ عَلى خِدْمَتِكَ جَوارِحى وَاشْدُدْ عَلَى الْعَزيمَةِ جَوانِحى وَ هَبْ لِىَ الْجِدَّ فى خَشْيَتِكَ وَالدَّوامَ فِى الاِْتِّصالِ بِخِدْمَتِكَ حَتّى اَسْرَحَ اِلَيْكَ فى مَيادينِ السّابِقينَ.

    مي بيني چقدر ساده است ؟ ديگر نمي شناسمت اما . . .

    دوستت دارم

    گــِره دستان َت بر دستان َم

    ای کاش

    کـــور میـشد

    دست های َت از دست های َم

    هـــرگز دور

    نمیشد ....
    امشب

    رهگذر خاطره ها

    درکوچه باغ یاد توسیر می کند.


    او

    از پنجره چشمان تو

    شادی را

    آرزو را

    امید را

    احساس می کند.


    دنیا زیباست

    پنجره چشمانت را بازبگذار

    بگذار که این رهگذر خسته

    در هوای باغ امیدت

    نفسی تازه کند.
    دلم را که مرور میکنم

    تمام آن از آن توست

    فقط نقطه ای از آن خودم

    روی آن نقطه هم

    میخ میکوبم

    و قاب عکس تو را می آویزم.




    در شهر بودم

    دیدم

    هر کس به دنبال چیزی می دود

    یکی به دنبال پول

    یکی به دنبال چهره دلکش

    یکی به دنبال لحظه ای توجه چشمان هرزگرد

    یکی به دنبال نان

    یکی هم به دنبال اتوبوس !

    اما دریغ هیچکس به دنبال خدا نبود ...!



    کدامین چشمه آب سمی شده است

    که آب از آب می ترسد

    و حتی ذهن ماهیگیر از قلاب می ترسد

    گرفته دامن شب را سکوتی آنچنان مبهم

    که مژه از چشم و چشم از پلک و پلک از خواب می ترسد ...



    می گفتند باران که می بارد بوی خاک بلند می شود ...

    اما اینجا که باران می بارد بوی خاطره ها می آید



    خاطرات را باید سطل سطل

    از چاه زندگی بیرون کشید !

    خاطرات نه سر دارند و نه ته ...

    بی هوا می آیند تا خفه ات کند

    می رسند ...

    گاهی وسط یک فکر

    گاهی وسط یک خیابان

    سردت می کنند ، داغت می کنند

    رگ خوابت را بلدند ، زمینت می زنند

    خاطرات تمام نمی شوند ، تمامت می کنند . . .
    در عمقِ شبِ ساکتِ سرد ..

    زیرِ بارشِ ممتدِ درد ..

    می چسبم با دو دستِ خیالِ خویش ..

    به چَنگِ حزینِ دلم ..

    می بندم .. دو چشمِ خسته را ..

    و .. می نوازم تار به تارِ دلم .. را ..

    آرام .. آراااام ..

    و .. نرم نرم .. زمزمه می کنم ..

    نامِ تو را .. به زیرِ لب ..

    و با احساسِ دستِ گرمِ تو .. بر روی شانه ام ..

    ترکِ همه .. سختی .. و .. یا که سردی می کنم ..

    گوش کن .. به نوایِ دلم .. ای یادِ قشنگ ..

    گوش کن که چگونه .. با چنگِ حزینِ خویش ..

    می نوازد برای تو و دلت .. هر چه نغمه یِ شاد ..

    و به یادِ لبخندِ دلنشینِ تو .. مدااااام .. لبخند به لب دارد ..

    گوش کن به نغمه هایِ شادِ دلم .. در دلِ سکوتِ شب ..

    گوش کن ..

    کمی بمان ..
    قاف» حرف آخر عشق است

    آنجا که نام «تو» آغاز می‌شود

    و قاف حرف اول قلب است

    آنجا که نبض واژه‌های تو دلتنگ می‌شود

    و قاف حرف اول قله است

    آنجا که بادبان غزل‌هات باز می‌شود

    و قاف حرف اول قاصدک است

    آنجا که شعر برای تو پرواز می‌شود

    و قاف حرف اول قبله است

    آنجا که شعر تو آواز می‌شود

    و قاف قاب دلمرده‌ی تنهایی ماست

    آنجا که نام تو بر خاک، راز می‌شود

    و قافِ قسمت تو شاید این باشد:

    چه دیر زخم‌های کهنه‌ی تو باز می‌شود

    و رنج حرف آخر نام توست

    آنجا که مرگِ بغضِ نفس‌هات، شعر می‌شود

    و قاف حرف اول قلب است

    آنجا که یاد تو تکثیر می‌شود
    تمام ِ حوصله‌ام را سؤال پیچیده


    پر از تو ام و پر از ابرهای بارانی

    نشسته در اتوبوسی که ایستگاه‌اش را


    به هر کجای جهان می‌شود بچسبانی

    در انتخاب ِ خودم یا تو یا خدایی که ...


    که بگذریم، از این فکرهای شیطانی

    ببین مرا وسط ِ جاده‌های بی عابر

    بدون قلب ِ تو، با عشق‌های جبرانی

    تو را قدم زدم آن‌قدر تا که پیوستم


    به خط ِ ممتد ِ این جاده‌های طولانی
    سلام..خوبید اقا مانی؟

    اگه قابل باشم دعاگوتون هستم.

    واقعا به این طبع زیبای شعریتون باید احسنت گفت...موفق باشید
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا