فدای تو
-
فدای تو عزیز دلم....قربون اون دل تنگ شدنت نازنینم
چشم بیشتر سر می زنم بهار جونم
سلام بهار جون ، چطوری عزیزم؟...کمتر سر می زنم گلم
راستی بابت چای و شیرینی خیلی مرسی
25 روز ک مدت زمان زیادیه برای فکر کردن
راستی سلام
خوبی بهار جان؟
...
مرسیییی ان شالله...امیدوارم پروژه شما هم خیلی عااااالی پیش بره
راستی مرسی واسه عکس قشنگتون ولی فنجونم چرا خالیه!؟
بفر مایید !!! تعارف نکنید
خدمت شما
امیدوارم از اون دسته آدمهایی باشید که تو زمستون بستنی دوست دارند.
حذر از عشق؟
ندانم!
سفر از پیش تو؟
هرگز نتوانم
نتوانم
نتوانم...
یک نفر آمد و سهم ِدل ِتنهایم شد
آمد و علّت ِبیداری ِشبهایم شد
دل به او بستم و چشم از همه کس پوشیدم
سبب ِدلخوشی ِامشب و فردایم شد
بس صدا کرده ام او را "عسلم" انگاری
اسم او باعث ِشیرینی ِلبهایم شد
شاعرم کرد غم ِچشم ِسیاهش آخر
بهترین سوژه ی اشعار ِغم افزایم شد
غزل اندر غزل از اسم ِقشنگش گفتم
زد و گل واژه ترین واژه ی غمهایم شد
بعد ِهر شعر و غزل گریه عجب میچسبد!!
گریه اصلاً نمک ِشعر و غزلهایم شد..
فریدون_مشتری
فدات
دیگه واقعا رفع زحمت کنم:دی
خیلیییی خوشحال شدم که بودی
خدانگهدارت باشه:***
نه منظورم اینه مثل الان که هی میگم چند دقیقه دیگه....
خواهش میکنم بهارجان:-**
بهار هست خب....
بله دوستان خوب هستن پس هنوز جا داره که سر زد
و گاهی دل کندن سخت میشه...
مثل الان...
خیلی ممنون .
گل نرگس زیر برف خیلی قشنگه
بله خوبه که اگه دوستی باشه بخاطرش سر بزنی هرچند کوتاه....
حتما سعی میکنم بیشتر بیام
تا وقتی اینجا دوستی دارم ....چرا که نه
امیدوارم همیشه شاهد حضورت باشم
آخه الان میوه بخورم نمیشه قبلش چای بخورم:دی
آره گفتم اما دیدم چای زیادم خوب نیست:دی
مرسی بهار عزیز....
خوشحال شدم از دیدار مجددت دوستم:-**
چشم یادم میمونه...
اما انصافا یه دو هفته دیگه نمیومدم کلا میومدم میگفتن ببخشید شماااا
منم میگفتم منم ستارههههههه یادتون نیست اونام میگفتن نه :دی
مواظب خودت باش بهار خانومی
ممنون
نه چایم نمیخورم دست شما درد نکنه
دیگه باید رفع زحمت کنم:دی
مرسی .....
چای تنها رو ترجیح میدم البتهنعنا دوست ندارم آخه.
الان چای رو باید تصور میکردم:دی
چی بگم دوستم...دیدم سکوت بهتره،البته مرسی از مهربونیت
هر لحظه را زندگی کن
عاشق هر روز باش
زیرا قبل از اینکه متوجه بشوی
زمان به سرعت می گذرد…
..........
زندگیه دیگه...چی بگم
ببخشید که نگرانت کردم دوستم...
میبینی مرگ و رفتن بی خبره،شاید واسه اینه که ما آدما یاد گرفتیم بی خبر بریم کلا...
دوستت دارم هایت را باور دارم...
مانند امضای آخر نامه ات
که میگفتی از خون است؛
امّا
طعم " انار " می داد...!!!
سلااام
میگذره ....خوبی بانو؟ -
بارگذاری...
-
بارگذاری...
-
بارگذاری...
