بزن باران بهاری کن فضا را
بزن باران و تر کن قصه ها را
بزن باران که از عهد اساطیر
کسی خواب زمین را کرده تعبیر
بشارت داده این آغاز راه است
نباریدن دلیل یک گناه است
بزن باران به سقف دل که خون است
کمی آنسوتر از مرز جنون است
بزن باران که گویی در کویرم
به زنجیر سکوت خود اسیرم
بزن باران سکوتم را به هم زن
و فردا را به کام ما رقم زن
بهارجان با اجازه ات من فعلا باید برم دوستم...
مشاعره هم که بیشتر از دو نفر شلوغ میشه،هم پای بهترم پیدا شده
خوش گذشت خیلی....
تازشم باز به من گفتی بانو که
بانووووو بهار
عصر بخیر بهار عزیز
آهان پس سرکاری بود، حالا ببینم کدوم کارم سرکاری بوده،خودم خبر ندارم؟
آقاااااا من الان میگم با احساسم بازی شده اونجا(تالار مشاعره) بعد بیام دوباره یه چی دیگه پیدا کنم و دوباره شروع شه :دییییی
باشه "ی" دیدم بیت رو میذارم
محل کاری و خندیدی؟؟یا نه فک کردی سرکاری بوده و خندیدی؟ایهام داشت خب:دیییی
عه من امروز واسه همیشه اینجا رو ترک میکنم با احساساتم بازی شد توی این تاپیک مشاعره والا
اول با "ت" پیدا کردم نشد،بعد کلی فسفر سوزوندم با "ی"پیدا کردم ولی دیدم ای دل غافل یکی جلو زد