یه همسایه داشتیم و داریم ، زن و شوهر هستن
که همیشه صبح اول باید بیان برای من این شعر رو بخونه و یه چیز خوشمزه بهم بدن بعد برن دنبال کارشون
تازه اگر خواب باشم میان یدارم میکنن میگه کل زهرا پشو لنگ ظهره
البته الان شوهرش مرده ولی زنش ادامه میده
خصوصا از وقتی دخترشون مرد بیشتر از قبل به من وابسته شدن
که همیشه صبح اول باید بیان برای من این شعر رو بخونه و یه چیز خوشمزه بهم بدن بعد برن دنبال کارشون
تازه اگر خواب باشم میان یدارم میکنن میگه کل زهرا پشو لنگ ظهره
البته الان شوهرش مرده ولی زنش ادامه میده
خصوصا از وقتی دخترشون مرد بیشتر از قبل به من وابسته شدن