وا خوب منو کشف نکرده بودن به من چه؟
آخه من باید ازدواج کنم،عروسی بگیرم،برم سراغ خونه،برم سراغ کار،خواستگاری،بدبختی بیچارگی،اما تو اینا رو گذروندی دیگه عزیزه دلم....
تازه چند سالم هست که گذشته،دیگه وقتشه...
آخه صد ساله سومم،کجایه کاری ....
هر 320 سالم پدره پددره پدره پدربزرگمو آورده جلویه چشمم
وایسا این صد سالت بگذره می فهمی....
ده خوب چرا شیطون....می خوام زودتر خاله شم
آره والا خدا کنه همیشه اینجوری باشه....
ای بد نیست،عالیم نیست ...می گذرونیم...
فعلا زندگی با ما لج کرده،ولی دارم باهاش می جنگم،کاری بهش ندارم..
تو چه می کنی آباجی؟
نی نی تو راه نیست؟