صدیـــــــــــــــــــــــــــــــق

اصلا یه وضعی ....داشتم تو کوچه باغهای باشگاه گشت و گذار میکردم یهو دیدم افتادم زمین نگو جنابعالی داشتی قدم میزدی نه اینکه نامرئی ندیدمت خوردم بهت افتادم

صدیق پاشو بیا مرئی شوووو


به خودت رحم نمیکنی به من رحم کن همینجوریش خوجل نیستیم وای به حال اینکه زمینم بخوریم زخمو زیلی شیم ، داداشی به این دَدی ادمین رحم کن من بترشم رو دستش بمونم چیکارکنیم

...پاشو بیا از روح بدون انصراف بده

...میگم داداشی مو که داریم میریم مسافرت(مسافرتم نیستا یه دیدن از فامیلا و تغییر اب و هواست ...دلم هوای یه مسافرت طولانی اونم فقط تو یه جا بدون تکنولوژی موبایل و ایناکرده مثلا جنگل یاکوهها طبیعت بکر

) مواظب باش تو این کوچه پس کوچه های باشگاه ارواح زیاده من حوصله ندارم برگشتم خسارت بپردازم

داداشی خرسند باشی ...