"Coral"
پسندها
3,658

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﻓﺖ
    ﺑﺎ ﮐﯿﻒ
    ﻭ ﺑﺎ ﮐﻼ‌ﻫﯽ ﮐﻪ ﺑﺮ ﻫﻮﺍ ﺑﻮﺩ
    «ﭼﯿﺰﯼ ﺩﺯﺩﯾﺪﯼ؟»
    ﻣﺎﺩﺭﺵ ﭘﺮﺳﯿﺪ...
    «ﺩﻋﻮﺍ ﮐﺮﺩﯼ ﺑﺎﺯ؟»
    ﭘﺪﺭﺵ ﮔﻔﺖ...
    ﻭ ﺑﺮﺍﺩﺭﺵ ﮐﯿﻔﺶ ﺭﺍ ﺯﯾﺮ ﻭ ﺭﻭ ﮐﺮﺩ
    ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺁﻥ ﭼﯿﺰ
    ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﻝ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ
    ﺗﻨﻬﺎ ﻣﺎﺩﺭﺑﺰﺭﮔﺶ ﺩﯾﺪ
    ﮔﻞ ﺳﺮﺧﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﻓﺸﺮﺩﻩ ﮐﺘﺎﺏ ﻫﻨﺪﺳﻪ ﺍﺵ
    ﻭ ... ﺧﻨﺪﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩ ... !!
    ﺍﯼ ﻣﻬﺮﺑـﺎﻧﺘـﺮ ﺍﺯ ﺑﺮﮒ ﺩﺭ ﺑﻮﺳﻪ ﻫﺎﯼ ﺑﺎﺭﺍﻥ ....

     

    ﺑﯿـــــﺪﺍﺭﯼ ﺳﺘــــــﺎﺭﻩ ﺩﺭ ﭼـــــﺸـــــــﻢ ﺟﻮﯾﺒﺎﺭﺍﻥ

     

    ﺁﯾﯿﻨﻪ ﻧﮕـــﺎﻫﺖ ﭘـــﯿﻮﻧﺪ ﺻــﺒــــﺢ ﻭ ﺳـــــــﺎﺣﻞ ....

     

    ﻟﺒﺨـﻨﺪ ﮔــﺎﻫﮕــﺎﻫﺖ ﺻــــﺒــــﺢ ﺳـﺘـــــﺎﺭﻩ ﺑﺎﺭﺍﻥ

     

    ﺑــﺂﺯﺍ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻫــﻮﺍﯾﺖ ﺧــــﺎﻣـــــﻮﺷﯽ ﺟﻨـــــﻮﻧﻢ ....

     

    ﻓﺮﯾـــــﺎﺩﻫــﺎ ﺑﺮﺍﻧﮕﯿــﺨﺖ ﺍﺯ ﺳﻨــﮓ ﮐﻮﻫﺴﺎﺭﺍﻥ

     

    ﺍﯼ ﺟﻮﯾـﺒﺎﺭ ﺟــﺎﺭﯼ ، ﺯﯾﻦ ﺳﺎﯾﻪ ﺑﺮﮒ ﻣﮕﺮﯾﺰ ....

     

    ﮐﺎﯾﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﻓﺮﺻﺖ ﺍﺯ ﮐﻒ ، ﺩﺍﺩﻧﺪ ﺑﯽ ﺷﻤﺎﺭﺍﻥ

     

    ﮔﻔﺘﯽ : ((ﺑﻪ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﯼ ﻣﻬﺮﯼ ﻧﺸﺴﺘﻪ)) ﮔﻔﺘﻢ ....

     

    ﺑﯿـﺮﻭﻥ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻥ ﮐﺮﺩ (( ﺣﺘﯽ )) ﺑﻪ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﺍﻥ

     

    ﺑﯿﮕﺎﻧﮕﯽ ﺯ ﺣـﺪ ﺭﻓــﺖ ﺍﯼ‌ ﺁﺷـﻨـــﺎ ﻣﭙــﺮﻫﯿﺰ ....

     

    ﺯﯾــﻦ ﻋــﺎﺷﻖ ﭘﺸﯿﻤــﺎﻥ ، ﺳﺮﺧﯿـﻞ ﺷﺮﻣﺴﺎﺭﺍﻥ

     

    ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﻣـﻦ ﻭ ﺗـﻮ ﺑﺴﯿﺎﺭ،ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻧﻘﺶ ﺑﺴﺘﻨﺪ ....

     

    ﺩﯾــــﻮﺍﺭ ﺯﻧﺪﮔـــــﯽ ﺭﺍ ، ﺯﯾـــﻦ ﮔـﻮﻧﻪ ﯾــﺎﺩﮔﺎﺭﺍﻥ

     

    ﻭﯾﻦ ﻧﻐﻤـﻪ ﻣﺤـﺒﺖ ، ﺑﻌــﺪ ﺍﺯ ﻣـﻦ ﻭ ﺗـﻮ ﻣـﺎﻧﺪ ....

     

    ﺗﺎ ﺩﺭ ﺯﻣــــﺎﻧﻪ ﺑـــــﺎﻗــﯽ ﺍﺳﺖ ﺁﻭﺍﺯ ﺑﺎﺩ ﻭ ﺑﺎﺭﺍﻥ
    سلاممممممممممممممممممممم
    مرجی عشقممممممممممممممممممممممممممممممممم
    خوبی؟
    در کوچه های تنهایی هزار بار قدم زدم/فکر کردم/به خودم گفتم باز/از او فرشته ای بساز/اما نشد/پاکی می خواستم/زلالی می خواستم/یکرنگی می خواستم/تا بسازم/آنچه او نداشت/او راه را در بیراهه های شهر شلوغ گم کرده بود/گمشده ای که به همه راه نشان می داد/دیو گونه/شیشه ی عمر خود را غرور می دانست/که شکستنش برای او مرگ بود/او دیواری ساخته بود از دروغ/و سقفی از ریا/و پنجره ای رو به تاریکی/غافل از روزی که این سقف بر سرش خراب می شود/و آن روز مرگ نیز ناجی نیست/او از هر قبیله ایست که با هر لبخند/در ذهن خود/طناب دار تو را می بافند/و از سادگیت نقاب می سازند/تا در قلب تو/خدای گونه بنشینند/و عاشقانه/مرگ را به تو تقدیم کنند/آن روز که فلک مرا به دار می کشید/پرنده ای دیدم/ که اوج پروازش شکستن بود...
    در کوچه های تنهایی هزار بار قدم زدم/فکر کردم/به خودم گفتم باز/از او فرشته ای بساز/اما نشد/پاکی می خواستم/زلالی می خواستم/یکرنگی می خواستم/تا بسازم/آنچه او نداشت/او راه را در بیراهه های شهر شلوغ گم کرده بود/گمشده ای که به همه راه نشان می داد/دیو گونه/شیشه ی عمر خود را غرور می دانست/که شکستنش برای او مرگ بود/او دیواری ساخته بود از دروغ/و سقفی از ریا/و پنجره ای رو به تاریکی/غافل از روزی که این سقف بر سرش خراب می شود/و آن روز مرگ نیز ناجی نیست/او از هر قبیله ایست که با هر لبخند/در ذهن خود/طناب دار تو را می بافند/و از سادگیت نقاب می سازند/تا در قلب تو/خدای گونه بنشینند/و عاشقانه/مرگ را به تو تقدیم کنند/آن روز که فلک مرا به دار می کشید/پرنده ای دیدم/ که اوج پروازش شکستن بود...
    امروز دلم دوباره شکست...!
    از همان جای قبلی...!
    کاش می شد آخر اسمت نقطه گذاشت تا دیگر شروع نشوی...
    کاش می شد فریاد بزنم...پایان!!!!!!
    دلم خیلی گرفته!...
    اینجا نمی توان به کسی نزدیک شد!!!!!!آدمها از دور
    دوست داشتنی ترند!!
    سلام مرجان خانوم
    احوال شما ؟!!
    خیلی خوشحالمون کردی بهمون سر زدی
    ممنون .. من هم خوبم
    چه خبرا ؟!! آوا خوبه ؟!!
    سلام مرجان جون. کجایی بابا دلم تنگ شده.... پروفایلتم خیلی نازه :gol:
    میسی عسیسم چشمات خوشجل میبینه .. پروف تو هم خیلــــی نازه .. بووووووووس
    آهان !

    حواسم نبود ؛ همه فن حریفی !

    آخر تواضع و ... هم که بله ! :D

    منم خیلی خوشحال شدم !

    شبت بخیر مرجان عزیز :gol:
    اجی شبتبخیر...خیلی دوستتدارم..خیللللیییییییییییییییییییییییییییییی
    سلام ...امشب شب ارزوهاست..........منم برا دوستام ارزو میکنم........
    آرزو میکنم بزرگترین آرزوت کوچکترین چیزی باشه که قراره خدا واست رقم بزنه
    آرزو میکنم همیشه سلامت و موفق باشی واینکه به هرچی که دوستداری برسی...وخداهمیشه کنارت باشه....خوشبختی از ان شما بشه..دلتون شادو لبتون خندون....واینکه بهترین بنده ی خدا بشین ..:gol:
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا