behnaz 10
پسندها
691

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • بهناز جان من اسمم مریم نیستش عزیزم

    اسم من عاطفه

    اما اره...من عاشق گل افتاب گردونم...وقتی افتاب گردون میبینم دلم تاپ تاپ میکنه...نمیدونم چرا !!!!!
    سلام و یاشاسون ...........
    من دانشجوی دانشگاه سهندم
    نگفتم جواب نميدي گلم گفتم چرا پياماي من از صفحه ت ميپره!
    آخه نيستن هيچ كدوم!مي خواستم ببينم خودت ميزني يا خودش اين طوري ميشه. آخه با چند نفر ديگه هم همين طوره [IMG]
    [IMG] [IMG]
    اِِِِِِِِِِِاااااا [IMG]
    بهناز
    پاك كردي پيامو؟چرا من نميبينمش؟ [IMG]
    سلام سلام سلام
    چطوري چه خبر؟
    عجبه بالاخره باهميم!
    يه سؤال بپرسم؟ [IMG]
    پيام قبلي من بهت نرسيد؟! [IMG]
    بیکاری مردمو سر کار میزاری؟ :) ;)
    میخواستم پیشنهاد بدم بریم جاده ساوه کورس بزاریم
    سلام مهربون
    اتفاقا اونجا بودم چند دقیقه پیش:redface:...عکسات خیلی جالب بودم بهنازم....چندتا تنکس طلبت....بسی لذت بردم
    بهشت و جهنم
    روزي يك مرد روحاني با خداوند مكالمه اي داشت (( خداوندا ! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شكلي هستند ؟ ))
    خداوند او را به سمت دو در هدايت كرد و يكي از آن ها را باز كرد
    مرد نگاهي يه داخل انداخت ، درست در وسط اتاق يك ميز گرد بزرگ وجود داشت كه وري آن يك ظرف خورش بود ، كه انقدر بوي خوبي داشت كه دهانش آب افتاد ، افرادي كه دور ميز نشسته بودند بسيار لاغر مردني و مريض حال بودند ، به نظر قحطي زده مي آمدند ، آن ها در دست خود قاشق هايي با دسته بسيار بلند داشتند كه اين دسته ها به بالاي بازوهايشان وصل شده بود و هر كدام از آن ها به راحتي مي توانستند دست خود را داخل ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پر نمايند ، اما از آن جايي كه اين دسته ها از بازوهايشان بلند تر بود ، نمي توانستند دستشان را بر گردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند .
    مرد روحاني با ديدن صحنه بدبختي و عذاب آن ها غمگين شد ،
    خداوند گفت : تو جهنم را ديدي ، حال نوبت بهشت است ،
    آن ها به سمت اتاق بعدي رفتند و خدا در را باز كرد ، آن جا هم دقيقا مثل اتاق قبلي بود ، يك ميز گرد با يك ظرف خورش روي آن و افراد دور ميز ، آن ها مانند اتاق قبل همان قاشق هاي دسته بلند را داشتند ، ولي به اندازه كافي قوي و چاق بوده ، مي گفتند و مي خنديدند ،
    مرد روحاني گفت : خداوندا نمي فهمم !؟
    خداوند پاسخ داد : ساده است ، فقط احتياج به يك مهارت دارد ، مي بيني ؟ اين ها ياد گرفته اند كه به يك ديگر غذا بدهند ، در حالي كه آدم هاي طمع كار اتاق قبل تنها به خودشان فكر مي كنند !
    هنگامي كه موسي فوت مي كرد ، به شما مي انديشيد ،
    هنگامي كه عيسي مصلوب مي شد ، به شما فكر مي كرد ،
    هنگامي كه محمد وفات مي يافت نيز به شما مي انديشيد
    گواه اين امر كلماتي است كه آن ها در دم آخر بر زبان آورده اند ،
    اين كلمات ازاعماق قرون و اعصار به ما يادآوري مي كنند كه يكديگر را دوست داشته باشيم ، به همنوع خود مهرباني نماييد ، كه همسايه ي خود را دوست بداريد ، زيرا كه هيچ كس به تنهايي وارد بهشت ( ملكوت الهي ) نخواهد شد .


    يا حق
    سلااااااام.بالاخره ياد دوست قديمي افتادي
    من كه هروقت مي بينمت با كلي ذوق ميام با هم حرف بزنيم ولي همچين مي خوره تو برجكم!(چنددقيقه قبلش رفتي)[IMG] [IMG]
    از آواتارت خوشم میاد
    خیلی خطای دیده باحالیه
    حالت خوبه؟
    خوشی سلامتی؟
    سلام.به به،همشهري.خوبي؟

    خوشحال ميشم بيشتر آشنا بشم...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا