baroonearamesh
پسندها
3,290

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره




  • به قربانگاهت آمدم
    تا خود را قربانیت کنم
    اما دریغ
    گوش هایم به ندای شیطان لیک گفت


    --------------
    دعایم کن
    که محتاج دعایت هستم

    فانوس تنهایی
    شب عید قربان
    یا علی
    عید بزرگ قربان پیشاپش مبارک............ زبارت کعبه نصیبتان


    گویند صدای خفاش ها آنقدر بلند است که ما تونایی شنیدن آن را نداریم
    و چه زیباست این گوهر ناب ...
    خدایی که در همین نزدیکی است
    اما دریغ
    بارها دچار عجز و ناتوانی شدیم
    و تو را ندیدیم
    نمی گویم چو خورشید جهان تاب چراغ بی رقیب آسمان باش
    ولی تا می توانیی همچنان شمع سیاهی سوز بزم دیگران باش
    کس نگفته است که زندگی کار ساده ای است، گاهی بسیار سخت و ناخوشایند می نماید. اما با تمام فراز و فرودهایش، زندگی ... از ما انسانی بهتر و نیرومندتر می سازد. چنان که اگر در دم، درستی آن را در نیابیم. به یاد آر... که در آزردگی، رنج از خود دور داری، و در دلتنگی، بگذاری اشکهایت جاری شوند، و در خشم، خود را رها سازی، و در ناکامی بر خود چیره شوی. تا می توانی یار خود باش. می توانی بهترین دوست خود باشی، اما به هنگام آشفتگی مرا خبر کن!

    می کوشم بدانم چه زمان باید در کنارت باشم. اما گاه ممکن نیست، پس خبرم کن.
    عشق بالاترین هدیه ای است که می توانیم به یکدیگر بدهیم. و از خود گذشتگی یکی از بزرگترین خوشی ها است که به ما ارزانی شده.
    کس نگفته است که زندگی کار ساده ای است، گاهی بسیار سخت و ناخوشایند می نماید. اما با تمام فراز و فرودهایش، زندگی ... از ما انسانی بهتر و نیرومندتر می سازد. چنان که اگر در دم، درستی آن را در نیابیم. به یاد آر... که در آزردگی، رنج از خود دور داری، و در دلتنگی، بگذاری اشکهایت جاری شوند، و در خشم، خود را رها سازی، و در ناکامی بر خود چیره شوی. تا می توانی یار خود باش. می توانی بهترین دوست خود باشی، اما به هنگام آشفتگی مرا خبر کن!

    می کوشم بدانم چه زمان باید در کنارت باشم. اما گاه ممکن نیست، پس خبرم کن.
    عشق بالاترین هدیه ای است که می توانیم به یکدیگر بدهیم. و از خود گذشتگی یکی از بزرگترین خوشی ها است که به ما ارزانی شده.


    نه !‌
    شکايت نکن
    کوه هم که باشد
    گاهي
    دم غروب که مي شود
    انگار دلش مي لرزد ...
    به خدا قسم
    اصلا انگار طور ديگري ست !‌
    انگار ايستاده مي افتد
    ايستاده مي گريد
    و ايستاده مي ميرد ...
    پس گلايه نکن !‌

    ...

    از تو چه پنهان
    با تمام بي پناهي ام
    گاهي ايستاده
    در پس همين وجود
    در پس همين خنده هاي سرد
    در پس همين گريه هاي گرم
    هي مي ميرم و زنده مي شوم !

    ...

    سخت است
    صبور باشي ...
    و در حجم اين سکوت
    نـفـسـت بنـد نيـايـد ...!
    در مناجات خدایی شدنت

    هر گز از یاد نبر

    من جا مانده بسی محتاجم
    [IMG]


    به چشم بر هم زدنی

    مادرم کودکی هایم را

    گذاشت پشت در!

    همه چیز شد خاطره ای

    برای روزهای مبادا!

    برای روزهای "یادش بخیر"

    " ای کاش"و...

    اما نه من دکتر شدم

    و نه تو خلبان !

    تنها یادگاری آن روزها

    همان تیله های سیاه زیر کمد است

    که وقتی در خانه تکانی عید

    پیدایشان می کردیم

    از شادی، هر بار بزرگتر می شدیم ...

    حالا اما ...

    آداب این بزرگ شدن، گاهی عذابم می دهد!

    بزرگ شدنی که یادم داد

    به آدمها لبخند بزنم

    حتی اگر دوستشان ندارم!

    یاد گرفتم،گریه نکنم

    و بلند بلند نخندم!

    فریاد نکشم،اخم نکنم و ...

    یادم داد، دروغ بگویم!

    ...

    چه احمقانه بزرگ می شویم!

    بزرگ شدنی که رسیدن ندارد ...

    بازی...حرف...خنده...سلام... ندارد!

    آنچه مانده فقط

    سایه ی سیاهی از من است

    بر دیوار "دوستت ندارم"!

    با اینکه من مثل بازیهای کودکی

    هنوز لباس سفید بر تن دارم ...
    ا، ببخشین
    اشتباه شد
    برا آرامش بود اون یکی

    این برا شما

    من اصلا روزی یه بار آواتار عوض میکنم عسلم بیاد تو فحه م ببینم رو ماهش رو
    من همیشه شرمندتم گلم ببخشید

    خانومی تو خوبی؟دلم برات به ذره شده

    مناجات...

    همانا من مشتاقم به تو ، به ربوبیت معرفتم و گواهم بر اینکه تو خدای منی و بازگشت من به
    به سوی توست. جهل و گمراهی من تو را مانع از هدایتم نشد و هر قدر من گستاخی کردم تو
    به خویشم خواندی و هر آن گاه که تو را خواندم ، اجابتم نمودی .
    تو همانی که کسی چون تو نیست و تو چون هیچ کسی . غم هایم را برطرف ساز و بر عیوبم
    پرده پوشی کن . از هر آنچه هراسانم نگاهم دار . مرا به حال خویش وامگذار.
    ای ذخیره ی روز سختی ام ، ای همدم گاه تنهایی ام ، ای آنکه حقیقت او را جز او هیچ کس نمی داند .
    خداوندا ! تو چه اندازه به من نزدیکی و من چه بسیار از تو دورم .
    چگونه نا امید باشم در حالی که تو تنها آرزوی منی ! چگونه پنهانی با آنکه تو تنها پیدایی!
    محتاجم ،
    محتاجی همراهی تو !
    بيست وششم آبان سالروز شهادت مهدی زین الدین فرمانده لشگر17علی ابن ابی طالب(ع) سپاه پاسداران تسلیت باد


    آدم ها مي ­آيند

    زندگي مي­ کنند

    مي­ ميرند

    و مي­ روند

    اما ...

    فاجعه­ ي زندگي تو

    آن هنگام آغاز مي­ شود

    که آدمي مي­ ميرد

    اما

    نمي رود !

    مي­ ماند ...

    و نبودنش در بودن تو

    چنان ته­ نشين مي شود

    که تو مي­ ميري در حالي که زنده­ اي

    و او زنده مي­ شود در حالي که مرده است ...!

    آزاده طاهائي


    ...وقتی بزرگ میشی ، قدت کوتاه میشه ، آسمون بالا می ره و تو دیگه دستت به ابرها نمی رسه و برات مهم نیست که توی کوچه پس کوچه های پشت ابرها ستاره ها چی بازی می کنند .اونا اونقدر دورند که تو حتی لبخندشونم نمی بینی و ماه - همبازی قدیم تو - اونقدر کمرنگ میشه که اگه تموم شب رو هم دنبالش بگردی پیداش نمی کنی ...

    وقتی بزرگ میشی ، دور قلبت سیم خاردار می کشی و در مراسم تدفین درختها شرکت می کنی و فاتحۀ تموم آوازها و پرنده ها رو می خونی و یه روز یادت می افته که تو سالهاست چشمهات رو گم کردی و دستات رو در کوچه های کودکی جا گذاشتی. اون روز دیگه خیلی دیر شده ...

    فردای اون روز تو رو به خاک می دهند و می گویند : " خیلی بزرگ بود " ...

    .

    .

    .

    ولی تو هنوز جا داری تا خیلی بزرگ بشی ، پس بیا و خجالت نکش و نترس ...!
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا