b A N E l
پسندها
202

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • 2
    شنبه قشنگترين روز هفته است.
    روزي که اولين بار به تو سلام گفتم و از جنگلهاي آسمان برايت يک دامن تمشک چيدم.
    تو از من پرسيدي: آيا پرتقالها پير مي شوند؟
    و من به آفتاب اشاره کردم و به شعري که روي گلبرگها افتاده بود.
    موهايت را شانه بزن!
    نگفتم دوباره با کاغذهاي رنگي زورقي مي سازيم و با آن از هفت دريا مي گذريم؟
    نگفتم دوباره با صداي سوت قطار به ياد روزهاي کودکي مان مي افتيم؟
    نگفتم انقدر انارها را دانه مي کنيم تا قاصدکها بيايند؟
    قبل از انکه باران دور شود، پيراهن غصه هايت را بشوي!
    نگفتم دوباره بهار مي آيد و ما کنار گلدانهاي پشت پنجره به دنيا مي آييم؟
    نگفتم دوباره بهار مي آيد...!
    و من بازم اگه 2 ساعت زودتر میومدم الان پسرخالم اینجا بود ..ایندفعه برام ژله می اورد[IMG]
    ري‌را ...!
    همگان به جست‌و جوي خانه مي‌گردند،
    من کوچه‌ي خلوتي را مي‌خواهم
    بي‌انتها براي رفتن
    بي‌واژه براي سرودن ...


    و يادهاي سالي غريب
    که از درخت گفتن
    هزار بوسه‌ي پاسخ مي‌طلبيد!


    بگذريم ... ري‌را!
    از گوشه‌ي چشم نگاهي کن:
    دو قناري خسته بر سيم تلگراف
    دوردستِ بي‌روياي مرا مي‌نگرند،

    دُرُست مثل منند
    تبعيدِ ترانه‌اي ناخوانا
    که زمزمه‌اش ...
    سرآغاز رفتن به شيراز است!

    اگر فکر مي‌کني دروغ مي‌گويم
    همين امشب از فالِ سَربسته‌ي چراغ
    يا آهسته از خودِ حضرتِ حافظ ... بپرس

    خب به به..ببین اومدم پروفایل کی...پسرخالم...
    سلاااااااااااااااام بنلی..[IMG]
    من بیخود میکنم اه از نهاد کسی بلند کنم[IMG]...
    2 ساعت دیر اومدم...اگه 2 ساعت پیش میومدم..الان پسرخالم اینجا بود..الان میرفت برام چایی میاورد[IMG]
    بگذریم..
    بنل این شعری که این پایینه..چقدر قشنگه
    مخصوصا این قسمتش
    "پيچکي دور تماشاي خدا خواهد پيچيد.
    راز، سر خواهد رفت.
    ريشۀ زهد زمان خواهد پوسيد.
    سر راه ظلمات
    لبۀ صحبت آب
    برق خواهد زد،
    باطن آيينه خواهد فهميد."
    خیلی خوش سلیقه ای[IMG]
    امشب
    در يک خواب عجيب
    رو به سمت کلمات
    باز خواهد شد.
    باد چيزي خواهد گفت:
    سيب خواهد افتاد،
    روي اوصاف زمين خواهد غلتيد،
    تا حضور وطن غايب شب خواهد رفت.
    سقف يک وهم فرو خواهد ريخت.
    چشم
    هوش محزون نباتي را خواهد ديد.
    پيچکي دور تماشاي خدا خواهد پيچيد.
    راز، سر خواهد رفت.
    ريشۀ زهد زمان خواهد پوسيد.
    سر راه ظلمات
    لبۀ صحبت آب
    برق خواهد زد،
    باطن آيينه خواهد فهميد.

    امشب
    ساقۀ معني را
    وزش دوست تکان خواهد داد،
    بهت پرپر خواهد شد.

    ته شب، يک حشره
    قسمت خرم تنهايي را
    تجربه خواهد کرد.

    داخل واژۀ صبح
    صبح خواهد شد.
    آره !حیف!
    اینم که دخترونست!!!
    یادمه اولین باری که دیدمت اون بود !
    همون قبلیرو بذار فعلا!
    چقدر آشنا میزنه؟
    آره این خوب نیست دوباره فکر میکنن دختری مثل من شوکه میشن!!!

    اون اوتارت بود یه گل دستش بود!!!خیلی خوب بود!!!
    کجا خلوته؟؟؟
    باشگاه معمولا صبحا خلوته!!!
    بنلی اواتار قبلیت خوشگلتر بود...
    ميدونم تا حالا بهت گفته بودم ولي دوس دارم بازم بگم....

    ((عاشقتم همزادي)) :heart:
    :gol:بیاین و رای بدین::gol:

    انتخاب برنده سری دوم مسابقه(فوران چاه نفت) 1

    انتخاب برنده سری دوم مسابقه(فوران چاه نفت) 2
    شاعر که شدم،
    نردباني بلند بر مي دارم
    پاي پنجرۀ پرسه هاي پسين پروانه مي گذارم
    و به سکوت سلام آن روزها سرک مي کشم
    شاعر که شدم،
    مي آيم کنار کوچۀ کبوترها
    تاريخ يادگاري ديوار را پررنگ مي کنم و مي روم
    شاعر که شدم،
    مشق شبانۀ تمام کودکان جهان را مي نويسم
    ديگر چه فرق مي کند
    که معلمانِ چوب به دست
    به يکنواختي خطوط مشق هاي شبانه
    شک ببرند يا نبرند ؟
    شاعر که شدم،
    سيم هاي سه تارم را
    به سبزه هاي سبزِ سيزده گره مي زنم
    و آرزو مي کنم
    آهنگ پاک صداي تو را بشنوم
    شايد که شاعري
    تنها راه رسيدن به ديار رؤيا
    و کوچه هاي خيس کودکي باشد!
    سلام بنلی!!!!:gol:
    خوبی؟کجایی؟؟
    ای بابا!من سرم شلوغه...تو دیگه چرا خبری نمیدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    من هنوز شیرینی نخوردم ها!!!!!!!!!!!!:)
    :biggrin:

    نه همزاد جوني درستش همينه :w36:... اون 3 تا يكيش منم يكيش ارغوانه يكيشم همونه كه ارغوان ميخواد واست بره خاستگاريش :w15:

    ولي بايد منو بيشتر دوس داشته باشيا :w05:

    ميگم پس ما بالاخره كي بايد شيريني عروسي همزاديمونو بخوريم؟؟؟:w12:
    الهي...:heart:

    نه همزاد جوني چرا واسه من؟؟؟واسه خودت جمع كن بذار بياي بالا :w11:
    من به درماندگي صخره و سنگ
    من به آوارگي ابر ونسيم
    من به سرگشتگي ‌آهوي دشت
    من به تنهايي خود مي مانم
    من در اين شب كه بلند است به اندازه حسرت زدگي
    گيسوان تو به يادم مي آيد
    من در اين شب كه بلند است به اندازه حسرت زدگي
    شعر چشمان تو را مي خوانم
    چشم تو چشمه شوق
    چشم تو ژرفترين راز وجود
    برگ بيد است كه با زمزمه جاري باد
    تن به وارستن عمر ابدي مي سپرد
    تو تماشا كن
    كه بهار ديگر
    پاورچين پاورچين
    از دل تاريكي مي گذرد
    و تو در خوابي
    و پرستوها خوابند
    و تو مي انديشي
    به بهار ديگر
    و به ياري ديگر

    نه بهاري
    و نه ياري ديگر
    حيف!
    اما من و تو
    دور از هم مي پوسيم
    غمم از وحشت پوسيدن نيست
    غمم از زيستن بي تو دراين لحظه پر دلهره است
    ديگر از من تا خاك شدن راهي نيست
    از سر اين بام
    اين صحرا اين دريا
    پر خواهم زد.. خواهم مُرد
    غم تو، اين غم شيرين را
    با خود خواهم برد...
    سيلاممممممم...

    مرسي همزادي جون..اصن حواسم نبودش به اونجا :biggrin: الان اشك شوق تو چشم جمع شده :cry:!!

    ميگم همزادي جون ميخواي به نفع تو بكشم كنار؟؟؟ :w12:
    يك كهكشان شكوفه گيلاس
    نقشي كشيده بود بر آن نيلگون پرند
    شعري نوشته بود بر آن آبي بلند
    موسيقي بهار
    چون موجي از لطافت شادي نشاط نور
    در صحنه فضا مترنم بود
    تالار دره راه
    تا انتهاي دامنه مي پيمود
    هر ذره وجود من از شور و حال مست
    بر روي اين ترنم رنگين،
    آغوش مي گشود
    ارديبهشت و دره دربند
    تا هر كجا بود مسير نگاه گل
    بام و هوا درخت، زمين سبزه راه گل
    تا بي كران طراوت
    تا دلبخواه گل
    با اين كه دست مهر طبيعت ز شاخسار
    گل مي كند نثار
    در پهنه خزان زده روح اين ديار
    يك لب خنده باز نبينم درين بهار
    يك ديده بي سرشك نيابي به رهگذر
    آيا من اين بهشت گل و نور و نغمه را
    ناديده بگذرم؟
    يك كهكشان شكوفه گيلاس را دريغ،
    بايد ز پشت پرده‌اي از اشك بنگرم؟
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا