بنل ..دیدی چی شد؟؟
اون لیسته که اسم کاربرارو نشون میداد تو 24 ساعت غیب شد..[IMG]
به جون خودم من دست نزدم...
ای وای..چرا به من مشکوکین؟؟؟..من زندون نمیاما[IMG]
میگم بنل این شعرو پاک کن بعدا از اینجا..اخه میترسم ادمای فرصت طلب بیان ببینن به اسم خودشون منتشرش کنن[IMG]
..
منم بارون میخوام[IMG]
زود باش واسم بارون بفرست..
هیمممم..دلم خواست خب..[IMG]
..توهم زدی تو؟؟؟
اینجا که افتابه[IMG]
خوش به حالت..
برو جای منم زیر بارون خیس شو[IMG]
..
کامپیوترها را باید خاموش کرد
زیر باران باید رفت..
زیر باران باید کیک تولد گلاب را خورد..
زیر باران باید..
شعر از ارغوان (شاعر نوپا[IMG])
بنلی من هی گیر مکینم تو ارور..
الان دیدم شصت بار برات نوشته بودم " زوری است"
اصلا نخواستم بنل خان..[IMG]
لازم نکرده..من همون پله هارو میرم طی بکشم..[IMG]
همه پسرخاله دارن ..منم پسرخاله دارم[IMG]..همه پسرخاله هاشون مهربونن..پسرخاله من اونوقت...[IMG]
بران زن نمیگیرم..
باهاتم قهرم..تا همین دو دقیقه دیگه[IMG]
من دارم پله های ترقیو میرم بالا اخه.....ولی اگه اصرار داری بنلی میگم این سنگه رو زودتر پیدا کن خب؟؟[IMG]
دستت ندرده...
ولی بنل چی چیو واسه شادی زن بستون...نه بابا..اول تو..مگه من میذارم[IMG]..تو باید زن بگیری
این چه وضعه این سایته..هوم؟؟
4 ساعته اروری ام...
اه..اهههه..[IMG]
میرما...اینارو با تو نبودم..با ادمینم...[IMG]
تو چرا خوندیشون...
خب مگه نمیبینی با نیستم واسه چی باز داری میخونی؟؟؟[IMG]
هوم؟؟
من قاتیم؟؟؟[IMG]..نه کی گفته من قاتیم؟؟؟
خودتی...خودتی..[IMG]
اوه..اوه..بنلی یکی تو حسود نیستی یکی اون شادیه چش سفید...[IMG]
تا بش گفتم میخوام واست برم زن بگیرم راه افتاد دنبالمون که منم میخوام[IMG]
اوا...
تو که پسر خالمی وقتی اینجوری بگی دیگه از غریبه چه انتظاری..
من دخمل به این خوفی..چرا بدبخت شه...؟؟؟..[IMG]...خب من فقط اشپزیو خیاطیو بشور و بسابو اینا بلت نیستم..[IMG]..چیزی نیس که...
اهان یادم نبود..من پلیه های ترقیو دارم طی میکنم..شوهر میخوام چیکار[IMG]
....
دیر میام؟؟..اهان..خب واسه اینکه کلاس بذارم[IMG]..مردم فکر کنن دارم درس میخونم[IMG]
اخیییی...
من میدونی بنل از عنفوان ( درست نوشتم؟[IMG]) کودکی کتابهای ژول ورنو میخوندم..واسه همین گوشم به این داستانا اشنا نیست[IMG]
بگذریم
پسرخاله ای خوبی؟؟؟[IMG]
نه بنل!آخه تو که نمی دونی!!!
کنکورمو خیلی بد دادم!!!
آزاد هم نرفتم سر جلسه!!!
این یعنی یکسال خانه نشینی....(سر تکان دادن در جهت افقی همراه با حس ندامت!!!)
اشک رازي ست
لبخند رازي ست
عشق رازي ست
اشک آن شب لبخند عشقم بود
قصه نيستم که بگوئي
نغمه نيستم که بخواني
صدا نيستم که بشنوي
يا چيزي چنان که ببيني
يا چيزي چنان که بداني . . .
من درد مشترکم
مرا فرياد کن.
درخت با جنگل سخن مي گويد
علف با صحرا
ستاره با کهکشان
و من با تو سخن مي گويم
نامت را به من بگو
دستت را به من بده
حرفت را به من بگو
قلبت را به من بده
من ريشه هاي ترا دريافته ام
با لبانت براي همه لب ها سخن گفته ام
و دست هايت با دستان من آشناست.
در خلوت روشن با تو گريسته ام
براي خاطر زندگان،
و در گورستان تاريک با تو خوانده ام
زيباترين سرودها را
زيرا که مردگان اين سال
عاشق ترين زندگان بوده اند.
دستت را به من بده
دست هاي تو با من آشناست
اي ديريافته با تو سخن مي گويم
بسان ابر که با توفان
بسان علف که با صحرا
بسان باران که با دريا
بسان پرنده که با بهار
بسان درخت که با جنگل سخن مي گويد
زيرا که من
ريشه هاي ترا دريافته ام
زيرا که صداي من
با صداي تو آشناست.
من هنوز
به تو مي انديشم
به تو
و راهي ناهموار
عابري تنها
که به پشت
نگاه نکرد و رفت
آنگاه که
نيش دشنه ها را
همواره
حس مي کرد
گاهگاهي
روي تک تک
واژه هاي شعرم
قدم مي زني
بي آنکه
صداي پايت را بشنوم
شايد
نگران خلوت تنهايي ام هستي
نيستي؟
همه سطرها
بوي ترا گرفته اند
انگار از کوچه اقاقي
گذر کرده اي...
1
دلتنگ مباش،
نگفتم دوباره بهار را ميبينيم؟
نگفتم دوباره پرندههاي مهاجر و بنفشههاي مسافر در سايه روشن زندگي با ما حرف ميزنند؟
نگفتم دوباره درياها موج هايشان را به ما تقديم ميکنند؟
خسته مشو!
نگفتم دوباره ميتوانيم مثل پريروز لبخند بزنيم و مهرباني کنيم؟
نگفتم کسي دلهاي شکسته ما را تعمير خواهد کرد؟
نگفتم قناري آرزو تا ابد در قفس نخواهد ماند؟
اشکهايت را نگه دار! غمهايت را به کسي نشان مده!
نگفتم دوباره مي توانيم کنار حوض مهتاب بنشينيم و عطر گلهاي ملکوت را تفسير و حافظ را عاشقانه تلاوت کنيم؟
ابرها را از روي شيشه ها پاک کن!
نگفتم دوباره مي توانيم به يکديگر نگاه کنيم؟
نگفتم يک شب طوفان ها مي روند و ماهي گيران به سلامت باز مي گردند؟
نگفتم اگر براي پروانه ي تنهايي که در جنوبي ترين علفزار زمين زندگي مي کند دعا کنيم، تا آخرين سياره بال خواهد گشود؟