b A N E l
پسندها
202

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • یادم اومد اشتباه گفتم
    باید میگفتم کلی سوال دارم!!دی!
    فوقو چیکار کردی؟
    بعد از تو در شبان تیره و تار من
    دیگر چگونه ماه
    آوازهای طرح جاری نورش را
    تکرار می کند
    بعد از تو من چگونه
    این آتش نهفته به جان را
    خاموش میکنم ؟
    این سینه سوز درد نهان را
    بعد از تو من چگونه فراموش می کنم؟
    من با امید مهر تو پیوسته زیستم
    بعد از تو ؟ این مباد که بعد از تو نیستم
    بعد از تو آفتاب سیاه است
    دیگر مرا به خلوت خاص تو راه نیست
    بعد از تو
    در آسمان زندگیم مهر و ماه نیست
    بعد از من آسمان آبی است
    آبی مثل همیشه
    آبی
    دوباره قصه رفتن است،
    مگر نمی دانی هدهد چه گفت؟
    "رفتن زیباتر است، ماندن شکوهی ندارد".
    اگر بمانم، این بال های بسته، کی طعم پرواز خواهند چشید؟

    باید رفت
    آتش گرفته، شعله ور، پرپر!
    سیمرغ، مرغان پرپر دوست دارد
    می روم.

    هرجا که رسیدم،
    پری به یادگار خواهم گذاشت.

    بدرود رفیقان
    قرارمان در حوالی قاف؛
    پشت آشیانه سیمرغ
    آنجا که جز بال و پر سوخته، نشانی ندارد.
    حلال کنید.
    دوباره قصه رفتن است،
    مگر نمی دانی هدهد چه گفت؟
    "رفتن زیباتر است، ماندن شکوهی ندارد".
    اگر بمانم، این بال های بسته، کی طعم پرواز خواهند چشید؟

    باید رفت
    آتش گرفته، شعله ور، پرپر!
    سیمرغ، مرغان پرپر دوست دارد
    می روم.

    هرجا که رسیدم،
    پری به یادگار خواهم گذاشت.

    بدرود رفیقان
    قرارمان در حوالی قاف؛
    پشت آشیانه سیمرغ
    آنجا که جز بال و پر سوخته، نشانی ندارد.
    حلال کنید.
    تنها برای تو ای مونس آدمی
    تنها برای ملتِ صبورِ تو ای ترانه‌ی آدمی
    تنها برای تو ای پروردگارِ واژه
    تنها برای تو
    شاعرِ گمنامِ آن سوی پنجره!

    ***

    از وقتی که رفته ای
    کارها را
    میان هر سه مان
    تقسیم کرده ام:
    من
    رخت های تو را شسته ام
    و باد
    لا به لای رخت های روی بند
    طرح اندام تو را
    تکرار می کند
    تو هم
    برای من
    دست تکان می دهی
    با شانه هایی به بند
    و دست هایی به باد

    ***

    روزهاست
    از سقف لحظه هایم
    یاد تو چکه می کند
    .
    .
    .
    اگر باران بند بیاید
    از این خانه می روم ...
    تنها برای تو ای مونس آدمی
    تنها برای ملتِ صبورِ تو ای ترانه‌ی آدمی
    تنها برای تو ای پروردگارِ واژه
    تنها برای تو
    شاعرِ گمنامِ آن سوی پنجره!

    از وقتی که رفته ای
    کارها را
    میان هر سه مان
    تقسیم کرده ام:
    من
    رخت های تو را شسته ام
    و باد
    لا به لای رخت های روی بند
    طرح اندام تو را
    تکرار می کند
    تو هم
    برای من
    دست تکان می دهی
    با شانه هایی به بند
    و دست هایی به باد

    روزهاست
    از سقف لحظه هایم
    یاد تو چکه می کند
    .
    .
    .
    اگر باران بند بیاید
    از این خانه می روم ...
    به به همۀ دوستام چراغشون روشنه..بغیر از arghavan.z و mohitlog.

    به به...به به...

    البته محمد، بنده خدا الان تو پادگانه...این دختره معلوم نیست کجاست؟
    نه همینه..چک کرم درسته
    دوباره میذارم! سایت ارور داد خصوصی نشد!!
    یوزر: tara
    پسورد: shanli
    بوي باران، بوي سبزه، بوي خاك
    شاخه هاي شسته، باران خورده، پاك
    آسمان آبي و ابر سپيد
    برگهاي سبز بيد
    عطر نرگس، رقص باد
    نغمه شوق پرستو هاي شاد
    خلوت گرم كبوترهاي مست
    نرم نرمك مي‌رسد اينك بهار
    خوش به حال روزگار
    خوش به حال چشمه ها و دشت ها
    خوش به حال دانه ها و سبزه ها
    خوش به حال غنچه هاي نيمه باز
    خوش به حال دخترِ ميخك كه مي خندد به ناز
    خوش به حال جام لبريز از شراب
    خوش به حال آفتاب
    اي دل من، گرچه در اين روزگار
    جامه رنگين نمي‌پوشي به كام
    باده رنگين نمي‌نوشي ز جام
    نقل و سبزه در ميان سفره نيست
    جامت از آن مِي كه مي‌بايد تهي ست
    اي دريغ از تو اگر، چون گل نرقصي با نسيم
    اي دريغ از من اگر، مستم نسازد آفتاب
    اي دريغ از ما اگر كامي نگيريم از بهار
    گر نكوبي شيشه غم را به سنگ
    هفت رنگش ميشود هفتاد رنگ
    سلام دوست جونی!!!!
    کجا بودی تا حالا؟؟؟:cry:
    وای نمی دونی چقدر خوشحالم کردی...
    باورم نمیشه این اسم تو که اون پایینه؟؟؟:surprised:
    چراغ سبز:confused:...:gol:
    رفتار من عادی است
    اما نمی دانم چرا
    این روزها
    از دوستان و آشنایان، هرکس مرا می بیند
    از دور می گوید:
    این روزها انگار، حال و هوای دیگری داری!

    اما
    من مثل هر روزم
    با آن نشانیهای ساده
    و با همان امضا، همان نام و با همان رفتار معمولی
    مثل همیشه ساکت و آرام

    این روزها تنها
    حس می کنم گاهی
    کمی گنگم
    گاهی کمی گیجم
    حس می کنم
    از روزهای پیش، قدری بیشتر
    این روزها را دوست دارم

    این روزها
    حس می کنم، گاهی کمتر..گاهی شدیدا بیشترهستم

    حتی اگر میشد بگویم
    این روزها گاهی خدا را هم
    یک جور دیگر می پرستم...

    رفتم تمام نامه ها را زیر و رو کردم
    و سطر سطر نامه ها را
    دنبال آن افسانۀ موهوم
    دنبال آن مجهول گشتم
    چیزی ندیدم
    تنها یکی از نامه هایم
    بوی غریب و مبهمی می داد
    انگار
    از لا به لای کاغذ تاخوردۀ نامه
    بوی تمام یاسهای آسمانی
    احساس میشد
    دیشب دوباره
    بی تاب در بین درختان، تاب خوردم
    از نردبان ابرها تا آسمان رفتم
    در آسمان گشتم
    و جیبهایم را
    از پاره های ابر پُر کردم
    جای شما خالی!
    یک لقمه از حجم سفید ابرهای تُرد
    یک پاره از مهتاب خوردم

    دیشب برای اولین بار فهمیدم
    رنگ چشمانم کمی میشی است
    و برخلاف سالها پیش
    رنگ بنفش و ارغوانی را از رنگ آبی دوست تر دارم...

    این روزها
    گاهی برای یادبود لحظه ای کوچک
    یک روز کامل جشن می گیرم

    گاهی
    صد بار در یک روز می میرم
    حتی
    یک شاخه از محبوبه های شب
    یک غنچه مریم هم
    برای مردنم کافی است

    گاهی نگاهم در تمام روز
    با عابران ناشناس شهر
    احساس گنگ آشنایی می کند

    گاهی دل بی دست وپا
    و سر به زیرم را
    آهنگ یک موسیقی غمگین، هوایی می کند

    غیر از همین حس ها که گفتم
    حال و هوای دیگری در دل ندارم...!!
    _________
    ق.ا
    طرح بومم باز به پایان میرسد ... باز دلم میگیرد ... کاش که سهراب میخواند.... به تماشا سوگند.. و به آغاز کلام.. و به پرواز کبوتر از ذهن... واژه ای در قفس است...
    فعلا سرم خیلی شلوغه.....اسم کسایی که میخایید بکشمشون، همین جا بزارید.......تا بعدا به ترتیب برم، سراغشون!!!

    فدای شما.......بنل
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا