و بعد از رفتنت ...
شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی تو را با لحجه گلهای نیلوفری صدا کردم تمام شب برای
با طراوت ماندن باغ قشنگ آ رزیهایت دعا کردم پس از یک جستجوی نقره ای در کوچه های
آبی احساس تو را از بین گلهایی که در تنهاییم روییدند با حسرت جدا کردم و تو در پاسخ آبی
ترین موج تمنای دلم گفتی: دلم حیران وسرگردان چشمانیست رویایی ومن تنها برای دیدن زیبایی
ان چشم تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم.
این بود آخرین حرفت و رفتی...!
ومن بعد از عبور تلخ و غمگینت چشمهایم را به روی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی
خورشید وا کردم. نمیدانم چرا رفتی...؟ نمیدانم چرا...؟
شاید خطا کردم وتو بی آنکه فکر غربت چشمانم باشی نمیدانم کجا...؟ تا کی...؟ برای چه...؟
ولی رفتی وبعد از رفتنت باران چه معصومانه میبارید وبعداز رفتنت یک قلب دریایی ترک
برداشت
شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی تو را با لحجه گلهای نیلوفری صدا کردم تمام شب برای
با طراوت ماندن باغ قشنگ آ رزیهایت دعا کردم پس از یک جستجوی نقره ای در کوچه های
آبی احساس تو را از بین گلهایی که در تنهاییم روییدند با حسرت جدا کردم و تو در پاسخ آبی
ترین موج تمنای دلم گفتی: دلم حیران وسرگردان چشمانیست رویایی ومن تنها برای دیدن زیبایی
ان چشم تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم.
این بود آخرین حرفت و رفتی...!
ومن بعد از عبور تلخ و غمگینت چشمهایم را به روی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی
خورشید وا کردم. نمیدانم چرا رفتی...؟ نمیدانم چرا...؟
شاید خطا کردم وتو بی آنکه فکر غربت چشمانم باشی نمیدانم کجا...؟ تا کی...؟ برای چه...؟
ولی رفتی وبعد از رفتنت باران چه معصومانه میبارید وبعداز رفتنت یک قلب دریایی ترک
برداشت