ataata117
پسندها
342

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سـرسـبـز دل از شاخه بریدم، تو چه کردی ؟
    افتادم و بـر خـاک رسیدم،
    تـ و چـ ه کـ ردی ؟

    من شور و شر مـوج و تو سرسختی ساحل
    روزی که به سوی تو دویدم،
    تـ و چـ ه کـ ردی ؟

    هر کس به تو از شوق فرستاد پیامی
    من قاصد خود بودم و دیـدم
    تـ و چـ ه کـردی !
    مـغـرور ، ولی دست به دامان رقیبان
    رسـوا شدم و طعنه شنیدم ،
    تـ و چـ ه کـ ردی ؟
    تنهایی و رسوایی ، بی مهری و آزار
    ای عشق ، ببین مـن چه کشیدم
    تـ و چـ ه کـ ردی !
    تو می خواستی بشی " سنگ صبورم " ...

    تو شدی "سنگ" و من هنوز "صبورم
    گفتنــــــد:
    عیــــــنک سیـــــــــاهـــت را
    بــــردار دنـــــــــــیا پــر از زیباییستــــــ
    عیـــــنکــــ را برداشــــتمـ
    وحـشتــــ کردمـــ از
    هـــــــــیاهـــوی رنـــگــــــها
    عیـــــــــنکمــ را بدهیــــــد
    میــــــــــــــخواهمــ به دنــــــــــــیای
    یکـــــــرنـــــگمــ پناه بـــــــــــرمــ
    ای جــوان پیــــــر شــــوی یــــادٍ رخـــــت پیرم کرد

    گفته بــودی که شــــوم همسفــــرت بی برگشت
    وعـــده و قــــول و قــــــــرار تـــو بــه زنجــــیرم کرد

    چقــــدر ســـــاده دل و احمـــــق و نــــــادان بودم
    که گمــان بــــرده بـــودم عشـق تــو تعـــمیرم کرد

    ســـــرو آزاد بــــــودم عـــــــرش بریـــــن جایـم یود
    خــــدعه و مکـــر و فـــــــــریب تــــو زمینگــیرم کرد

    قلـــب صـــد پـــارهء مــن دوش بگـــــوشم میخواند
    این همــان خـــوابٍ خوشـی است که تعبـیرم کرد

    عکــس بیجـــــان مــن از وجــد به رقــص آمـده بود
    که ســـر انجـــام مـــه یی به قــــابٍ تصـــویرم کرد

    شعـــر مــن از درٍ دفـــتر بــه بـــــــرون می نــازیــد
    که چنـــین رنــــد سخـــندان چه تفسیــــرم کرد!!!

    رفتــی و بـــاز نیـــایی و همـــــــین میــــراث است:
    عشــــق تو شاعـــر و هــــم سنگــر شبگیــرم کرد
    هوس تنهایی کرده ام. جای خلوتی می خواهم و صدای او که دائم بگوید:
    "دوستت دارم"
    و من با صداش در خودم غرق شوم و بغض کنم و آرام گریه کنم تا کلافه شوم ...
    و بگویم:"بس است دیگر! بگو دوستت ندارم، بگوازتو متنفرم،بگو بروگمشو!"
    و اوبا بغض بگوید:"دوستت ندارم، از تو متنفرم، برو گمشو!"
    و من از شنیدن آنها سبک شوم و بخندم و کیف کنم تا کرخ شوم و دوباره هوس کنم آن صدا از پشت پنجره باز با ناز و خنده سرک بکشد و آهسته بگوید:"هرچه گفتم دروغ بود، دوستت دارم"
    و من التماسش کنم که بگوید دوستت ندارم و او بگوید:"چون تو میخواهی می گویم دوستت ندارم،بس که عاشقت هستم به تو می گویم از تو متنفرم تا بخندی"
    و بعد بپرسد :"حالا راضی شدی؟سبک شدی؟"
    و من بگویم:"نه،رفتن­ات،آمدن­ات،خنده­ات،گریه­ات،آشتی­ات،قهرت،عشقت،نفرت­ا­ت،دوری­ات،
    نزدیکی­ات، صدات،سکوتت،یادت،فراموشی­ات،مهرت،کینه­ات و اصلاً بودن و نبودن­ات سنگین است."
    بگویم:"اتفاق تو از همان اول نباید می افتاد و حالا که افتاده است دیگر نمی توان آن را پاک کرد یا فراموش کرد. اما شاید پاک کنی باشد تا مرا برای همیشه پاک کند."
    روزها از پی هم سپری میشوند و من با بغضی سنگین که در گلو دارم ،هر لحظه در انتظار دیدن نور امیدی از سوی تو به پنجره ی خاطراتم چشم دوخته ام ...نیستی و نمیدانی مرور خاطراتت در مقابل چشمان خیس من چقدر زجر آور است...
    هرروز که می گذرد در پی راهی برای فرار از مرور خاطراتت هستم اما...
    اما اکنون فهمیده ام که تمام خاطرات من با وجود تو عجین شده است ...
    پس همینجا می مانم در کنار پنجره ی خاطرات و آنها را مو به مو مرور میکنم و هر لحظه به خود می آیم و می بینم هرروز با مرور خاطرات شیرین باهم بودنمان و نبودنت در کنارم ،یک قدم به مرگ نزدیکتر میشوم...

    آری این است زندگی من...
    پاسكال گفته است:
    اگر ميخواهي بداني مورد علاقه معشوقت هستي يا نه اورا رها كن.اگر به سمتت آمد پس
    دوستت دارد و اگر باز نيامد بدان برايش ارزشي نداري.



    گويند كه عاشق و معوق هر دو اين مطلب را خوانده بودند و بدون اينكه به هم بگويند يكديگر را رها كردند به اميد
    آنكه ديگري به سراغش بيايد...

    افسوســـــــــــــــــــ كه هيچ يك به خاطر همان جمله به سراغ ديگري نرفت و عشق پاكشان سقوط كرد(كلبه عشق)
    دلم کوه صبر است آبش مکن ..
    گرفتار رنج و عذابش مکن..
    بیا خانه قلب من مال تو ، ولی مرد باش و خرابش مکن..
    کدامین چشمه اب سمی شده است
    که اب از اب می ترسد
    و حتی ذهن ماهیگیر از قلاب می ترسد
    گرفته دامن شب را سکوتی انچنان مبهم
    که مژه از چشم و چشم از پلک و پلک از خواب میترسد.
    نمیدانم زندگی چیست؟؟ اگر زندگی شکستن سکوت است سالهاست که من سکوت را شکسته ام۰ اگر زندگی خروش جویبار است سالهاست که من در چشمه ی جوشان زندگی جوشیده ام اما این نکته را فراموش نمی کنم که زندگی بی وفاست زندگی به من آموخت که چگونه اشک بریزم اما اشکانم به من نیاموخت که چگونه زندگی کنم
    بگو جز من کس دیگر نمیفهمد
    به نجوایی صدایم کن.
    بدان آغوش من باز است
    قسم بر عاشقان پاک با ایمان
    قسم بر اسبهای خسته در میدان
    تو را در بهترین اوقات آوردم
    قسم بر عصر روشن،
    تکیه کن بر من
    قسم بر روز،
    هنگامی که عالم را بگیرد نور
    قسم بر اختران روشن اما دور،
    رهایت من نخواهم کرد
    برای درک آغوشم،
    شروع کن،
    یک قدم با تو
    تمام گامهای مانده اش با من
    تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید:
    ترا در بیکران دنیای تنهایان
    رهایت من نخواهم کرد."سپهری"
    منم زیبا
    که زیبا بنده ام را دوست میدارم
    تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید
    ترا در بیکران دنیای تنهایان
    رهایت من نخواهم کرد
    رهاکن غیرمن را
    آشتی کن با خدای خود
    تو غیراز من چه میجویی؟
    تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟
    تو راه بندگی طی کن عزیز من،
    خدایی خوب میدانم
    تودعوت کن مرا با خود به اشکی،
    یاخدایی میهمانم کن
    که من چشمان اشک آلوده ات را دوست میدارم
    طلب کن خالق خود را،
    بجومارا تو خواهی یافت
    که عاشق میشوی بر ما
    و عاشق میشوم بر تو
    که وصل عاشق و معشوق هم،
    آهسته میگویم،خدایی عالمی دارد
    تویی زیباتر از خورشید زیبایم،
    تویی والاترین مهمان دنیایم
    که دنیا بی تو چیزی چون تو را کم داشت
    وقتی تو را من آفریدم
    بر خودم احسنت میگفتم
    مگر آیا کسی هم با خدایش قهر میگردد؟
    هزاران توبه ات را گرچه بشکستی؛
    ببینم من تو را از درگهم راندم؟
    که میترساندت از من؟
    رها کن آن خدای دور؟!
    آن نامهربان معبود.
    آن مخلوق خود را
    این منم پروردگار مهربانت
    خالقت
    اینک صدایم کن مرا با قطره ی اشکی
    به پیش آور دو دست خالی خود را
    با زبان بسته ات کاری ندارم
    لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم
    غریب این زمین خاکی ام.
    آیا عزیزم حاجتی داری؟
    خدایا کفر نمیگویم،
    پریشانم،
    چه میخواهی تو از جانم؟!
    مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی.
    خداوندا!
    اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی لباس فقر پوشی
    غرورت را برای تکه نانی
    به زیر پای نامردان بیاندازی
    و شب آهسته و خسته
    تهی دست و زبان بسته
    به سوی خانه باز آیی
    زمین و آسمان را کفر میگویی
    نمیگویی؟!
    خداوندا!
    اگر در روز گرما خیز تابستان
    تنت بر سایه ی دیوار بگشایی
    لبت بر کاسه ی مسی قیر اندود بگذاری
    و قدری آن طرفتر
    عمارتهای مرمرین بینی
    و اعصابت برای سکه ای این سو و آن سو در روان باشد
    زمین و آسمان را کفر میگویی
    نمیگویی؟!
    خداوندا!
    اگر روزی بشر گردی
    ز حال بندگانت با خبر گردی
    پشیمان میشوی از قصه خلقت،
    از این بودن، از این بدعت.
    خداوندا تو مسئولی.
    خداوندا تو میدانی که انسان بودن و ماندن
    در این دنیا چه دشوار است،
    چه رنجی میکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است"شریعتی"
    سلام دوست عزیز,اسمتون رو نمیدونم,برای همین دوست عزیز صداتون میکنم,ممنونم برای درخواست دوستی,پیجتون متفاوته,یه عالمه گلایه,دلنوشته,تلنگر,برام خوشاینده,مرورش منو یاد عزیزی میندازه ک نوشته هایی کما بیش با همین مضمون برام مینوشت و مینویسه,امیدوارم به ارزوهای قشنگتون برسید دوستم
    از کارایی که تا حالا کردم پشیمون نیستم....
    از اشتباهاتمم همینطور....
    چون اعتقادم این بوده که از این کارا هدفم مثبت بوده...
    لا اقل برای خودم.....
    من مثل اون نیستم....هر موقع خواست برگرده قدمش روی چشامه...
    بازم میگم من مثل سابق دوسش دارم....
    البته اگه غرورشو بتونه بشکنه....
    تو هر چقدر دوست داری نیا باشگاه.....
    پروفایلتو تغییر بده...اسمتو عوض کن....
    پروفایل دلتو میخوای چیکار کنی؟؟؟؟
    با بلایی که به سر دلم آوردی چی؟؟؟؟
    اونم میتونی عوض کنی؟؟؟؟؟
    بعضیا یادشون رفته اون شبایی که تا صبح بخاطر هم بیدار موندیم و گریه کردیم....
    یادشون رفته که چطوری از دور برای هم مرهم بودیم....
    یادشون رفته اون خوابای قشنگ....احساسات پاک....گریه هایی از ته دل....
    باور کنین اگه یکی آلزایمر هم میگرفت اینا یادش نمیرفت.....
    نمیدونم چرا....یه روز بیای و بگی خسته نباشی.....
    فیلم دیگه تموم شد.....همش پیام بازرگانی بود....
    انگاری دل ما شده زیر پایی ماشین...
    که انداختیمش خیابون و ماشینا دارن از روش رد میشن...
    تا تمیز شه!!!!!!
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا