anise b
پسندها
3,991

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • هر چند پير و خسته دل و ناتوان شدم...هر گه که ياد روي تو کردم جوان شدم
    شکر خدا که هر چه طلب کردم از خدا...بر منتهاي همت خود کامران شدم
    اي گلبن جوان بر دولت بخور که من...در سايه تو بلبل باغ جهان شدم
    اول ز تحت و فوق وجودم خبر نبود...در مکتب غم تو چنين نکته دان شدم
    قسمت حوالتم به خرابات مي کند...هر چند کاين چنين شدم و آن چنان شدم
    حتی خاطره ی خاموش تو نیز دیگر بازت نمی شناست.. چرا که مرده ای برای ابد
    همچون همه مردگان زمین که فراموش می شوند
    انیس یهو کجا رفتی؟!؟!؟!؟؟!؟:surprised:چراغت روشن بود که.هرچی پیام زدم ج ندادی!پیام من نمیرسید یا مال تو؟!؟
    ياد باد آن که ز ما وقت سفر ياد نکرد...به وداعي دل غمديده ما شاد نکرد
    آن جوان بخت که مي زد رقم خير و قبول...بنده پير ندانم ز چه آزاد نکرد
    کاغذين جامه به خوناب بشويم که فلک...رهنمونيم به پاي علم داد نکرد
    دل به اميد صدايي که مگر در تو رسد...ناله ها کرد در اين کوه که فرهاد نکرد
    سايه تا بازگرفتي ز چمن مرغ سحر...آشيان در شکن طره شمشاد نکرد
    شايد ار پيک صبا از تو بياموزد کار...زان که چالاکتر از اين حرکت باد نکرد
    کلک مشاطه صنعش نکشد نقش مراد...هر که اقرار بدين حسن خداداد نکرد
    مطربا پرده بگردان و بزن راه عراق...که بدين راه بشد يار و ز ما ياد نکرد
    غزليات عراقيست سرود حافظ...که شنيد اين ره دلسوز که فرياد نکرد
    بـدجـور مـرضی است لـبهایـت

    هـرچـه کـپسول ِ دوری خـوردم افــاقـه نـکرد.

    زیـر زبـانی اگـر بـخورم زبـانـت را

    آرام می شوم!

    بـستری ات شده ام،

    دکــتر دل جـهت ِ تـرخیـص،

    روزی سه وعـده - تــو - را تـجویـز کـرده ...

    صبـح هـا؛ شراب ِ لـبـت.

    عصرهـا؛ پـرسه دور و وَرت.

    شب هـا؛ سمـفونی بـا تـخـت و تـنت.

    تشکررررررررررررررر برای متن های قشنگی که تو تاپیک و تو پیجم میزاری ....
    یک شب که عزل خوان زیر باران راهم را گم کردم
    به بیراه تو رسیدم
    از آن شب همه راه ها را پاک کردم
    بیراهه تو برای من کافی است


    [IMG]
    موهایت را شانه می زنی
    موهایت را دسته می کنی
    موهایت را
    .
    .
    .
    می پوشانی
    من می مانم و
    لذت تخت
    و سایه هایی که روی دیوار می رقصند.
    احساست را آنجا بروز میدهی که زیر یک سقفیم به اسم آسمان
    دستانت را دورم حلقه میزنی
    و مرا با موجی از نگاهت در دریایی عظیم غرق میکنی
    بوی پیراهنت هوش را پرواز میدهد
    و بیداری را به خواب هدیه میدهد

    احساس امنیت در دلم غوغایی به پا میکند
    و من این حس را دوست دارم
    حتی اگر بخواهد مهترین هارا از من بگیرد

    و ای کاش دخترانی که با بکارتشان برایم عشوه می آیند
    بفهمند فاحشه ها انسانند
    آنها حس امنیت را دوست دارند
    قربونت بم الهی .....مرسی انیس جونم
    خیلی لطف داری

    اره اره لباس خوشگلتو بپوش.......
    انیس نننننننننننه اونو نخور بیا یه چیز دیگه بهت بدم..........
    آنقدر فریادهایم را سکوت کرده ام ، که اگر به چشمانم بنگرید ، کر می شوید...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا