anise b

anise b

کاربر ممتاز
عضو جدید از تو عالم دیگه ای هستم اصن...
عضویت
آخرین بازدید
ارسال ها
2,201
پسندها
3,991
امتیاز
0

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • anise b
    در شهر من بكارت همان كاغذ نقره اي رنگ داخل پاكت سیگار است...

    پاره كه شود..هر كسی هوس میكند به تو دست درازي كند..

    باید براي سوختن و تمام شدن آماده باشی..

    به زودي دور میندازنت...

    حتی همان كسی كه بسته را خودش باز كرده است...
    anise b
    گاهی نیاز است دکتر

    به جای یک مشت قرص

    برایت "فریاد" تجویز کند...
    anise b
    خاكستر سيگارم را از پنجره

    به بيرون مي ريزم...

    آي آدم ها...

    دنياي شما زير سيگاري من است!!!
    anise b
    زیر چشمانت گود رفته؟
    من با ذهنم لمس میکنم،
    تمام اشکهایی را که شبها نریختی؛
    تمام شبهایی که ایستادی...
    من،
    ... درختی از جنس اضطرابم،
    از جنس نگرانی،
    کاش بودی،
    میدیدی،
    ریشه های خشکیده ی من را در تخت خوابم...
    کاش میتوانستم روی تمام دیوارهای شهر با رنگ فریاد کنم،
    که این درخت خشکیده،
    تشنه ی همان اشک هاست که نریختی...
    شاید هم تو روی شاخه های من خالی میشدی،
    هم من دوباره سبز...
    خیال شیشه ای
    آره گلم اول اسمتو ثبت نام مچکن در تاپیک مسابقه بعد شعر مورد علاقه ات رو برام پی ام خصوصی کن
    anise b
    سلام!
    دور تر از آبادی هزار رنگ بی رنگ،
    برتلی از انبوه چرا های بی ثمر،
    نشسته ام و فکر می کنم.


    از این دورتر ها,
    آبادی تو چنان خنده دار به نظرم می آید
    که می خواهم ریسمانی از خنده بسازم و
    به سوی تو پرتاب کنم.

    دستم را بگیر.
    و با من بیا تا نشانت بدهم سپیده یعنی چه.
    بهار یعنی چه.زیبایی کجاست.


    سلام! (و هیچ کس جوابی نمیدهد)
    سلام!(و تنها انعکاس صدای خود را در این سرزمین شور می شنوم)
    anise b
    دور تر از چشمان تو
    بر بلندای انبوهی از چراهای نا ممکن ایستاده ام
    و فکر می کنم،تو...کجایی؟
    دیر زمانی ست که در سکوت این همه چراغ
    اشعار فراموشی ام را به دست باد سپرده ام
    تا از آنها گردابی سازد برای فرو بردن تو.
    تا برایی از این همه روزمرگی.
    از این همه تکرار.

    دستم را بگیرو با من بیا...

    به من بگو کدام راه ناممکن از کنار تو می گذرد؟
    (ممکن ها را دوست ندارم.)

    به من بگو کدام حرف ناجنس تو را به سخره می گیرد؟
    (زیبا سرودن از من گذشته است)

    به من بگو دخترک بینوای قصه ی تو از میان کدام مصیبت پاییزی جان سالم به در میبرد؟
    (از میان باغ های بهاری گذشتن ...)
    anise b
    سلام!
    (این نامه ایست به تو که نمیدانم کجای خاطره پنهان شدی.
    از من قرنها دورتری.
    این نامه ایست به تو که نمی دانم کجای حسرت من پنهانی.
    از آرزو هایم که نیستی دیگر ـ می دانم)

    غمی نداریم.
    روزگار را به تشویش ثانیه های همیشه عقب مانده ی مضطرب
    به زور شمشیر آغشته به ملال بی ثمر می گذرانیم.
    باکی نیست.
    زمان دائما در نوسان بوده است.
    anise b
    حال ما خوب است
    (مایی نمانده تنها کودکی ست که سرمای زمستان را کبریت به دست به دنبال شمعی می دود
    و پروا نه ای که ...سالهاست به تاراج رفته انگار!

    می روی بی آنکه نگاهی کنی
    بی قراری های موجودی یخ کرده در این برهوت را
    که هی دستانش را "ها" می کند
    و از نداشتنت
    چشمهایش را برای رویایی شیرین می بندد...

    دور تر از آبادی تو،
    بر انبوهی از پاسخ های سر در گم می دوم.
    و دیگر...
    نمی خواهم داشته باشمت...!
    خدا نگهدار . . .
    S
    آره برا من حتما" بذار..خیلی دوس دارم..میسی گلم...
    من باید برم...
    مواظب خودت باش
    S
    هییییییییییی..سعیمو میکنم!!!همین!!!
    این همه متن قشنگو از کجا میاری؟؟؟
    anise b
    ترم چندی؟
    من تا بیام پایان نامه تمام کنم احتمالا تو هم گلم مدرکت رو گرفتی
    S
    چیکار کلک؟؟؟
    هییییییییییییی داری مدرک میگیری من هنو اندر خم یه کوچه ام...
    S
    :biggrin:
    توکل به خدا!!!باید این شبا رو به عبادت و رازو نیاز بپردازیم:D
    ترم چند میشی؟؟
    S
    وایییییییییییی..ماماننننننننننننن..راس میگیییییییییییییییی:cry:
    خدایا توبه..توبه...خودت کمکمون کن:cry:
    S
    :surprised:(اینو میبینم یاد آقا معین میوفتم دیگه)
    نه بابا...خودش خوب میشه!!!یا این یا اون...من کلا" تنوعو خیلی دوس دارم..احتمالا" اون برنده شه!!
    تو چه خبر؟؟؟خوش میگذره؟؟
    S
    سلام عزیز دلممممممممممم..شکر..تو خوبی؟؟؟
    میسی ولی آواتارم که همون قدیمی اس...تازه تو فکرم باز پروفمو عوض کنم...الان در حال جنگم با خودم:cool:
    anise b
    سلام!
    دور تر از آبادی هزار رنگ بی رنگ،
    برتلی از انبوه چرا های بی ثمر،
    نشسته ام و فکر می کنم.


    از این دورتر ها,
    آبادی تو چنان خنده دار به نظرم می آید
    که می خواهم ریسمانی از خنده بسازم و
    به سوی تو پرتاب کنم.

    دستم را بگیر.
    و با من بیا تا نشانت بدهم سپیده یعنی چه.
    بهار یعنی چه.زیبایی کجاست.


    سلام! (و هیچ کس جوابی نمیدهد)
    سلام!(و تنها انعکاس صدای خود را در این سرزمین شور می شنوم)
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا