Alborz Rad
پسندها
675

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • اول به سراغ يهودي‌ها رفتند

    من يهودي نبودم، اعتراضي نكردم .

    پس از آن به لهستاني‌ها حمله بردند

    من لهستاني نبودم و اعتراضي نكردم .


    آن‌گاه به ليبرال‌ها فشار آوردند

    من ليبرال نبودم، اعتراض نكردم

    سپس نوبت به كمونيست‌ها رسيد

    كمونيست نبودم، بنابراين اعتراضي نكردم .

    سرانجام به سراغ من آمدند

    هر چه فرياد زدم كسي نمانده بود كه اعتراضي كند.
    یاد از ان سگ که درون نگهش
    یک جهان مهر و وفا پنهان داشت
    در شب سرد زمستان در کنار کوچه
    چه غمین ناله خود سر می داد
    و چه غمگین روزی
    کودکان سنگ به دست چوب به دست در پی او
    او دوان ناله کنان زوزه کشان
    و چه نفرت آور خنده ها بود که بر لبها بود
    من به خود گفتم سگ ولگرد به خدا می برد یک روز پناه
    و از او می پرسد: این همان اشرف مخلوقات است؟
    و خدا چه جوابی دارد؟
    این سوالی است که در این راه دراز
    من زخود پرسیدم و زخود پرسیدم که خدا چه جوابی دارد
    شاید او غمگین است
    سگ ولگرد شبی رفت و نیامد هرگز
    شاید او رفت به دیدار خدا
    دنيا پر از سگ ست جهان سر به سر سگي ست

    غير از وفا تمام صفات بشر سگي ست

    لبخند و نان به سفره ي امشب نمي رسد

    پايان ماه آمد و خُلق پدر سگي ست

    از بوي دود و آهن و گِل مست مي شود

    در سرزمين من عرق كارگر سگي ست

    جنگ و جنون و زلزله؛مرگ و گرسنگي

    اخبار يك.. سه... چار... دو... تهران... خبر سگي ست

    آهنگ سگ ترانه ي سگ گوشهاي سگ

    اين روزها سليقه ي اهل هنر سگي ست

    بار كج نگاه شما بر دلم بس ست

    باور كنيد زندگي باربر سگي ست

    آدم بيا و از سر خط آفريده شو
    ديگر لباس تو به تن هر پدر سگي ست
    :gol:سلام
    خوبین آقای راد؟
    میخواستم ببینم شعر بازی شروع شد از کیه؟خیلی قشنگه;)
    سلام، حتما دیده نشدن، گزارش کنید حتما رسیدگی می شود.
    بر سوادِ سنگفرش راه

    با تمام خشم خویش،
    با تمام نفرت دیوانه‌وار خویش،
    می‌کشم فریاد:
    ای جلاد!
    ننگت باد!

    آه، هنگامی که یک انسان
    می‌کُشد انسانِ دیگر را
    می‌کُشد در خویشتن
    انسان بودن را.

    بشنو ای جلاد!
    می‌رسد آخر
    روز دیگرگون:
    روز کیفر،
    روز کین‌خواهی،
    روز بار آوردنِ این شوره‌زار خون.

    زیر این باران خونین
    سبز خواهد گشت بذر کین.
    وین کویر خشک
    بارور خواهد شد از گل‌های نفرین.

    آه، هنگام که خون از خشم سرکش
    در تنور قلب‌ها می‌گیرد آتش،
    برق سرنیزه چه ناچیز است!
    و خروش خلق،
    هنگامی که می‌پیچد
    چون طنین رعد از آفاق تا آفاق
    چه دلاویز است!

    بشنو، ای جلاد!
    می‌خروشد خشم در شیپور،
    می‌کُوبد غضب بر طبل،
    هر طرف سر می‌کشد عصیان
    و درون بستر خونین خشم خلق
    زاده می‌شود طوفان.

    بشنو، ای جلاد!
    و مپوشان چهره با دستان خون‌آلود!
    می‌شناسندت به‌صد نقش و نشان مردم.
    می‌درخشد زیر برق چکمه‌های تو
    لکه‌های خون دامنگیر.
    و به‌کوه و دشت پیچیدست
    نام ننگینتو با هر «مُرده‌باد» خلق کیفرخواه.
    و به‌جا ماندست از خون شهیدان
    بر سوادِ سنگفرش راه

    تقش یک فریاد:
    ای جلاد!
    ننگت‌باد!]
    مرگِ دیگر

    مرگ در هر حالتی تلخ است،
    اما من
    دوست‌تر دارم که چون از ره درآید مرگ،
    در شبی آرام، چون شمعی شوم خاموش . . .

    لیک مرگِ دیگری هم هست،
    دردناک، اما شگرف و سرکش و مغرور،
    مرگِ مَردان، مرگ در میدان.
    با تپیدن‌های طبل و شیونِ شیپور،
    با صفیر تیر و برق تشنۀ شمشیر،
    غرقه در خون، پیکری افتاده در زیر سُم اسبان.

    وه، چه شیرین است
    رنج بردن،
    پا فشردن،
    در ره یک آرزو، مردانه مُردن!
    وندر امید بزرگِ خویش،
    با سرودِ زندگی بر لب
    جان سپردن
    آه، اگر باید
    زندگانی را به‌خونِ خویش رنگِ آرزو بخشید،
    و به‌خونِ خویش، نقش صورتِ دلخواه زد بر پردۀ امید،
    من به‌جان و دل پذیرا می‌شوم این مرگِ خونین را.

    تهران، دی 1331
    هوشنگ ابتهاج (هـ . الف. سایه)

    ]
    بازي شروع شد
    گرگم به هوا!
    تو گرگ بودي
    و من چه زود خرشدم
    گرگ بلا بود و خر را به چنگ اورد........

    بازي اول را تو بردي
    بعد قايم موشک بازي کرديم.
    تو پنهان شدي ومن گشتم.....

    با چشماني بسته.....

    در تاريکي ....

    به دنبال تو مي گشتم
    به دنبال رد پايت.....

    به دنبال صداي کفشهايت
    بارها زمين خوردم و بلند شدم
    و تو ...

    از پشت سر ميخنديدي !!!

    به چشمان بسته ام ودست هاي در هراسم
    بازي دوم را هم تو بردي
    همبازي قديمي....
    حالا نوبت من است
    من گرگ مي شوم

    گرگ!


    چشمانت را مي بندم !
    و تو مي گردي
    به دنبال رد پايم ...... به دنبال صداي کفشهايم
    اما افسوس!!!
    وقتي که چشم هايت را باز کني من را نخواهي ديد
    زيرا که من کفشهايم را در اورده ام
    و پا برهنه گريخته ام
    و با همبازي جديدم دور شده ام
    خيلي دور
    درود

    تاپیک های شما رو دنبال میکنم .موضوعات بسیار خوبی رو مطرح می کنید.
    سپاس

    شاد باشید
    درود

    تاپیک های شما رو دنبال میکنم .موضوعات بسیار خوبی رو مطرح می کنید.
    سپاس

    شاد باشید
    والا برادر همینجوری پرسیدم و منظوری نداشتم.
    من این سوال رو از افراد دیگه هم که اینو زدن پرسیدم، دیروز هم که شما رو دیدم، از شما پرسیدم. همین!
    سلام دوست گرامی ..

    شما تاپیکی که مد نظرتون هست و حذف شده هست را اسمش را بگین ..
    پیگیری می کنم ...
    همینجوری...
    دیدم رشته ات زده غیر مهندسی! خواستم بدونم چی میخونی؟ (البته اگه فضولی نباشه)
    سلام آقا البرز. خوبی؟
    شما چه رشته ای می خونی؟ یا خوندی؟
    سلام، هر تاپیکتون که حذف می شود یا سوال دیگری که دارید در تاپیک دفتر مدیر سایت مطرح کنید حتما پاسخ شما را می دهم.
    سلام دوست گرامی ..
    هیچ تاپیکی بی دلیل حذف نمیشه ...

    خیلی از تاپیک ها حتی اگر سیاسی نباشن با هدف خاصی زده میشن ...

    موفق باشین ..
    بازي شروع شد
    گرگم به هوا!
    تو گرگ بودي
    و من چه زود خرشدم
    گرگ بلا بود و خر را به چنگ اورد........

    بازي اول را تو بردي
    بعد قايم موشک بازي کرديم.
    تو پنهان شدي ومن گشتم.....

    با چشماني بسته.....

    در تاريکي ....

    به دنبال تو مي گشتم
    به دنبال رد پايت.....

    به دنبال صداي کفشهايت
    بارها زمين خوردم و بلند شدم
    و تو ...

    از پشت سر ميخنديدي !!!

    به چشمان بسته ام ودست هاي در هراسم
    بازي دوم را هم تو بردي
    همبازي قديمي....
    حالا نوبت من است
    من گرگ مي شوم

    گرگ!


    چشمانت را مي بندم !
    و تو مي گردي
    به دنبال رد پايم ...... به دنبال صداي کفشهايم
    اما افسوس!!!
    وقتي که چشم هايت را باز کني من را نخواهي ديد
    زيرا که من کفشهايم را در اورده ام
    و پا برهنه گريخته ام
    و با همبازي جديدم دور شده ام
    خيلي دور
    مرگِ دیگر

    مرگ در هر حالتی تلخ است،
    اما من
    دوست‌تر دارم که چون از ره درآید مرگ،
    در شبی آرام، چون شمعی شوم خاموش . . .

    لیک مرگِ دیگری هم هست،
    دردناک، اما شگرف و سرکش و مغرور،
    مرگِ مَردان، مرگ در میدان.
    با تپیدن‌های طبل و شیونِ شیپور،
    با صفیر تیر و برق تشنۀ شمشیر،
    غرقه در خون، پیکری افتاده در زیر سُم اسبان.

    وه، چه شیرین است
    رنج بردن،
    پا فشردن،
    در ره یک آرزو، مردانه مُردن!
    وندر امید بزرگِ خویش،
    با سرودِ زندگی بر لب
    جان سپردن
    آه، اگر باید
    زندگانی را به‌خونِ خویش رنگِ آرزو بخشید،
    و به‌خونِ خویش، نقش صورتِ دلخواه زد بر پردۀ امید،
    من به‌جان و دل پذیرا می‌شوم این مرگِ خونین را.

    تهران، دی 1331
    هوشنگ ابتهاج (هـ . الف. سایه)
    بر سوادِ سنگفرش راه

    با تمام خشم خویش،
    با تمام نفرت دیوانه‌وار خویش،
    می‌کشم فریاد:
    ای جلاد!
    ننگت باد!

    آه، هنگامی که یک انسان
    می‌کُشد انسانِ دیگر را
    می‌کُشد در خویشتن
    انسان بودن را.

    بشنو ای جلاد!
    می‌رسد آخر
    روز دیگرگون:
    روز کیفر،
    روز کین‌خواهی،
    روز بار آوردنِ این شوره‌زار خون.

    زیر این باران خونین
    سبز خواهد گشت بذر کین.
    وین کویر خشک
    بارور خواهد شد از گل‌های نفرین.

    آه، هنگام که خون از خشم سرکش
    در تنور قلب‌ها می‌گیرد آتش،
    برق سرنیزه چه ناچیز است!
    و خروش خلق،
    هنگامی که می‌پیچد
    چون طنین رعد از آفاق تا آفاق
    چه دلاویز است!

    بشنو، ای جلاد!
    می‌خروشد خشم در شیپور،
    می‌کُوبد غضب بر طبل،
    هر طرف سر می‌کشد عصیان
    و درون بستر خونین خشم خلق
    زاده می‌شود طوفان.

    بشنو، ای جلاد!
    و مپوشان چهره با دستان خون‌آلود!
    می‌شناسندت به‌صد نقش و نشان مردم.
    می‌درخشد زیر برق چکمه‌های تو
    لکه‌های خون دامنگیر.
    و به‌کوه و دشت پیچیدست
    نام ننگینتو با هر «مُرده‌باد» خلق کیفرخواه.
    و به‌جا ماندست از خون شهیدان
    بر سوادِ سنگفرش راه

    تقش یک فریاد:
    ای جلاد!
    ننگت‌باد!
    سلام دوست عزیز
    دو جستار شما به علت هم سو بودن با جستار معرفی کتاب به این جستار منتقل شده اند
    اگر این جستار ها به صورت ادمه دار هستن و یا رمان می باشند بگوید تا انها را به صورت یک جستار مستقل تایید کنم موفق باشید
    اینجاhttp://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/186927
    Manam mesle sadegh hedayat , be tarafe hadafam miram !!!
    be darak ke kasi mikhad ba man bashe ya bar man !!
    Merci bazam azizam !
    Be ghole sadegh joon ke az ma jamaate :
    آنچه که زندگی بوده است از دست داده‌ام ،گذاشتم و خواستم از دستم برود و بعد از آنکه من رفتم ،به درک ،می‌خواهد کسی کاغذپاره‌های مرا بخواند ،می‌خواهد هفتاد سال سیاه هم نخواند ،من فقط برای این احتیاج به نوشتن که عجالتا برایم ضروری شده است می‌نویسم
    Bazam to alborz joon .
    khodayysh akhare marefati !
    In IDm ham mesle 2 taye dg ekhraj mishe
    vali khob , in rahe man edame dare ! ta abad !!!
    سلام دوست عزیز
    مرسی از درخواست دوستیتون
    :gol:سال نو رو پیشاپیش تبریک میگم:gol:
    SALAM KHAHESH MIKONAM,MAN HESSE TANHAEI VA GHARIBANEI KE AZ SADEGH HEDAYAT MIGIRAMO DOOST DARAM
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا