aftab
پسندها
618

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • یه سارا خانم که بیشتر نداریم. :redface: :gol:

    ممنـون. شما چطــوری؟

    چه خبرا؟ چی کارا می کنی؟

    مشغول به تحصیلی یا کار می کنی؟
    ای جان....منم دلم برات تنگ شده....اوضاع این روزهامو خودمم نمی فهمم
    خدیا
    اگه از آن من نباشی سیه روز میشوم . تنها دانستن اینکه کی زمان خوشبختی من فرا می رسد می تواند سالهای آتی عمر مرا قابل تحمل سازد.
    اما چه رنجی است لذت ها را تنها بردن و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن و چه بدبختی آزاردهنده ای است تنها خوشبخت بودن! در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است
    مردم اغلب بي انصاف, بي منطق و خود محورند

    ولي آنان را ببخش

    .
    اگر مهربان باشي تو را به داشتن انگيزه هاي پنهان متهم مي کنند

    ولي مهربان باش
    .

    اگر موفق باشي دوستان دروغين ودشمنان حقيقي خواهي يافت

    ولي موفق باش

    .
    اگر شريف ودرستکار باشي فريبت مي دهند

    ولي شريف و درستکار باش

    .
    آنچه را در طول ساليان سال بنا نهاده اي

    شايد يک شبه ويران کنند

    ولي سازنده باش

    .
    اگر به شادماني و آرامش دست يابي

    حسادت مي کنند

    ولي شادمان باش

    .
    نيکي هاي درونت را فراموش مي کنند

    ولي نيکوکار باش

    .
    بهترين هاي خود را به دنيا ببخش

    حتي اگر هيچ گاه کافي نباشد

    .
    ودر نهايت مي بيني هر آنچه هست
    همواره ميان "تو و خداوند" است
    نه ميان تو و مردم
    ای جانم...منم دلم برات تنگ شده....خودمم حال و زورم رو نمی فهمم به خدا
    شادی را هدیه کن حتی به کسانی که آن را از تو گرفته اند

    عشق بورز به آنها که دلت را شکستند

    دعا کن برای آن ها که نفرینت کردند

    بهار شو بخند که خدا هنوز آن بالاست
    خواهش میکنم قابلی نداشت ولی این متنو من یک هفته پیش فرستادم ، شما کجا بودین....;):redface:
    من از یک شکست عاشقانه می آیم. بگذار همه برای این اعتراف تلخ سرزنشم کنند.سرزنش هایشان را خواهم پذیرفت به بهانه تولد حقایق غم انگیزی که درد را به درد می آورد و آتش را می سوزاند .شکست نه برای پنهان کردن است و نه بهانه پنهان شدن.

    آری من شکست خویش را از بلندای بلندترین قله ها و با صدایی هر چه محزون تر به محزونی آواز نی لبک چوپان پهن دشت بی انتهای تنهایی فریاد خواهم زد.
    میگویند از طلوع صبح بنویس و نیز از آفتاب. ومن چگونه از خورشید بنویسم زمانی که باران غم هجران تو پی در پی بر پنجره چشمانم میزند .
    پس از آن روز جدایی و فراق به دل بیقرارو بیچاره ی خود گفتم که باید نفش شکستی تلخ و تیره را در خاطرات سپید خود با رنجی تیره تر آذین کند.

    آه ای روشنای من ، ای روشنای شبهای تارم ، ای تمامت هم خوبی و ای وجودت همه یاس ، بی تو همچون فاخته ای در زمستانی سرد، بنشسته بر شاخه درختی فرد چشم به راه آشنایی از دیار غریبستانم.


    سلام نیستین؟
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا