A.R.A.M.Del
پسندها
960

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره



  • ناله وا جگر نزن اینقدر
    جگرت را شرر نزن اینقدر
    با صدای نفس نفس زدنت
    پشت در بال و پر نزن اینقدر
    بیشتر می زنند بر روی طشت
    ناله بیشتر نزن اینقدر
    پشت در هیچ کس به فکر تو نیست
    پس سرت را به در نزن اینقدر
    صورتت را مکش به روی زمین
    خاک را بر قمر نزن اینقدر
    سن و سالت نمی خورد بروی
    آه! حرف سفر نزن اینقدر
    وسط کوچه ات می اندازند
    به لب بام سر نزن اینقدر
    عمه ات را صدا بزن اما
    ناله یا پدر نزن اینقدر
    ناله بر شاه کاظمین کجا؟
    ولدی گفتن حسین کجا؟

    شاعر : علی اکبر لطیفیان
    ﯾﻪ ﺍﻗﺎﯾﯽ ﺑﺎ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺗﻮﯼ ﺟﺎﺩﻩ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺭﺍﻧﻨﺪﮔﯽ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺧﺎﻧﻤﯽ ﻫﻢ ﺩﺍﺷﺖ
    ﺑﺎ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺧﻮﺩﺵ ﺗﻮﯼ ﻫﻤﻮﻥ ﺟﺎﺩﻩ ﺗﻮ ﺑﺎﻧﺪ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺭﺍﻧﻨﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩ ! ﻭﻗﺘﯽ
    ﺍﯾﻦ ﺩﻭ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺭﺳﯿﺪﻧﺪ؛ ﻣﺮﺩﻩ ﺷﯿﺸﻪ ﯼ ﻣﺎﺷﯿﻨﺶ ﺭﻭ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻣﯿﮑﺸﻪ ﻭ
    ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻤﻪ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯿﺰﻧﻪ: ﺣﯿﻮﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻥ !!!!... ﺯﻧﻪ ﻫﻢ ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ ﺩﺍﺩ
    ﻣﯿﺰﻧﻪ : ﻣﯿﻤﻮﻭﻭﻭﻭﻭﻭﻥ !!!....ﺑﻌﺪﻡ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﻣﯿﺪﻥ ﻭ
    ﺧﺎﻧﻮﻣﻪ ﮐﻠﯽ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻭﺍﮐﻨﺶ ﺳﺮﯾﻊ ﻭ ﻫﻮﺷﻤﻨﺪﺍﻧﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﻧﺸﻮﻥ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ
    ﺧﻮﺵ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺶ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ! ﻓﻘﻂ ﻭﻗﺘﯽ ﺳﺮﭘﯿﭻ ﺑﻌﺪ ﺭﺳﯿﺪ ﯾﻪ ﮔﻮﺯﻥ ﺑﺎ ﺷﺪﺕ
    ﺧﻮﺭﺩ ﺗﻮﯼ ﺷﯿﺸﻪ ﯼ ﺟﻠﻮﯼ ﻣﺎﺷﯿﻦ !..ﻧﺘﯿﺠﮥ ﺍﺧﻼﻗﯽ : ﺯﻥ ﻫﺎ ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ
    ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺳﻌﯽ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﺑﻔﻬﻤﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻫﺎ ﺩﺍﺭﻥ ﺗﻼﺵ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﭼﯽ ﺑﻬﺸﻮﻥ
    ﻣﯿﮕﻦ
    :gol:****<< جلسه هفتگی قرائت قرآن باشگاه مهندسان ایران >>****:gol:
    تو را دوست دارم
    در این باران
    می*خواستم تو
    در انتهای خیابان نشسته باشی
    من عبور کنم
    سلام کنم
    لبخند تو را در باران می*خواستم
    می*خواهم
    تمام لغاتی را که می دانم برای تو
    به دریا بریزم
    دوباره متولد شوم
    دنیا را ببینم
    رنگ کاج را ندانم
    نامم را فراموش کنم
    دوباره در آینه نگاه کنم
    ندانم پیراهن دارم
    کلمات دیروز را
    امروز نگویم
    خانه را برای تو آماده کنم
    برای تو یک چمدان بخرم
    تو معنی سفر را از من بپرسی
    لغات تازه را از دریا صید کنم
    لغات را شستشو دهم
    آنقدر بمیرم
    تا زنده شوم…
    سلاممممم!:Dخوبی؟من عاشق بارونم!مرسی عکس خیلی نازیه:redface:
    نفستـ بـــ ــاران است ؛

    دل ِ من تشنه ي ِ باريدن ِ ابر ,

    دل ِ بي چتر ِ مرا مهمان کن

    !

    هر فصلی که باشد

    باران

    برف

    برگ

    من ایمان دارم تو همه جا کنار ردپای من

    سایه ات را انداخته ای

    خوب یادم هست از بهشت که آمدم
    تنم از نور بود و پروبالم از نسیم...
    اما زمین تیره بود و سخت
    دامنم به سختی اش گرفت و دستم به تیرگی اش
    و من هرروزذره ذره سخت تر شدم!
    من سنگ شدم!
    دیگر نور از من نمیگذرد.
    حالا تنها یادگاری ام از بهشت،اشک است.
    نمی بارم چون میترسم بعد از آن سنگ ریزه ببارم!...
    ﻧﻴﺎ ﺑـــﺎﺭاﻥ ...

    ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ اﺵ ﻧﻜﻦ!

    ﻣﻦ و اﻭ ﻣـــــﺎ ﻧﺸﺪﻳﻢ... !!

    ﻧﻴﺎ ﺑﺎﺭاﻥ ...
    ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ اﺵ ﻧﻜﻦ!
    ﻣﻦ و اﻭ ﻣﺎ ﻧﺸﺪﻳﻢ !!!

    برای تو ...

    برای تو که باران را در پشت پنجره زمزمه می کنی !

    برای من ...

    برای من که در بغض آسمان پنهانم تا زمزمه شوم در لبهای تو !

    برای ما می نویسم !

    من تمام هستی ام را آغوشی خواهم ساخت

    برای پریشانی های گاه و بی گاه تو !

    من تمام روحم را آفتابی خواهم کرد

    برای روزهای زمستانی دل تو !

    تو ...

    لحظه ای با من باش ...!
    دِلــــم بــاران می خواهــــد

    بــارانی آرام....

    امــــا طـولانــــــــــــی

    تا دسـت در دسـتِ قطــــره هـایش

    و پـا به پـایِ نمنــــــاکـی اش

    تمــــام کـوچــه بــاغ ها را

    با پـــاهایی بِرَهنــــــــــه قــدم زنــــم

    مــن بُغـــــــ ــــض کنــم

    آسمــــــان ببـــارد

    آسمـــــــان بُغـــــــ ـــــــض کنــد

    مـــن اشکــــــــ ریــزم

    آنگـاه هـــــــر دو آرام شَویــــــــــــــــم....
    هنوز منتظرم

    وسط یک شب بارانی

    که از شدت تب عرق کرده ام

    بیدارم کنی و

    بگویی

    چیزی نیست

    خواب می دیدی

  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا