زیر بارون : هر وقت خواستی گریه کنی برو زیر بارون که نکنه نامردی اشکاتو ببینه و بهت بخنده، گفتم: اگه بارون نبود چی ؟ گفتی : اگه چشمای قشنگ تو بباره آسمونم گریش میگیره، گفتم: یه خواهش دارم، وقتی آسمون چشمام خواست بباره تنهام نزار، گفتی: چشم، حالا امروز من دارم گریه میکنم اما آسمون نمیباره، تو هم اون دور دورا ایستادی و بهم نگاه میکنی
هر که خوبی کرد زجرش میدهند
هر که زشتی کرد اجرش میدهند
باستان کاران تبانی کرده اند
عشق را هم باستانی کرده اند
هرچه انسانها طلایی تر شدند
عشق ها هم مومیایی تر شدند
از تحجر تا دل
از دلم تا به خدا
از خدا تا به خودم
همه را می بینم
ذهن من گمشده در حرف شماست
نابترین حادثه ی فردا را ــ
در نفسهای شما می شنوم.
ــ کاکل بسته ی یک بوته خشک .
ــ اول یک باغستان ـــ
فکر من را به تماشای بهاران می برد
و در آن چشم به راهی دلم ـــــ
گل دل را دیدم !
ـــــ اگر از همهمه ها خشنودم
اگر از صورت پر چین و چروک می فهمم ـــ
ــــ معنی زیبایی را ـــ
و اگر از پشت دوتا ــ
پای دوتا ـــ
خرسندم
وگر از دست شما می نالم
راحتستان شما را دیدم واز آن بیزارم .