ای صبا با تو چه گفتند که خاموش شدی /چه شرابی به تو دادن که مدهوش شدی
تو که آتشکدهء عشق و محبت بودی /چه بلا رفت که خاکستر و خاموش شدی
به چه دستی زدی آن ساز شبانگاهی را /که خود از رقت آن بیخود و بیهوش شدی
تو به صد نغمه٬زبان بودی و دلها همه گوش/چه شنفتی که زبان بستی و خود گوش شدی
خلق را گرچه وفا نیست ولیکن گل من /نه گمان دار که رفتی و فراموش شدی