یاربانو
پسندها
315

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • همه شهر عاشقت شده‌اند، شاه بانوی ماه‌پیشانی!آخرین بازمانده تاریخ! فخر افسانه‌های ایرانی! در رگت خون آریایی‌هاست، در نفس‌هایت آتش زرتشت دامنت را گره زدند انگار با زنی از تبار اشکانی مرزها را به وجد آوردی، آی زیبای روسری آبی!نقشه‌ها را کشانده گیسویت، رو به جغرافیای حیرانی رام چشمان نیلی‌ات شده‌اند، گله اسب‌های دریایی کوسه‌های هنوز سرگردان، موج‌های همیشه طوفانی در دل آب، فوج ماهی‌ها، غرق در رقص بندری با تو این طرف مرغ‌های دریایی، آن طرف صخره‌های مرجانی از صدف‌های ساحل بحرین، تا تب و تاب تنگه هرمز بادها گرم قصه‌پردازی، لنج‌ها در پی غزل‌خوانی بالش گرم و راحت قوها! مایه افتخار جاشوها!قرص باش و نترس از طغیان! «فارس هستی و فارس می‌مانی»
    من بانوی تاج دار عشقم را
    که در قصر غصه و سوسن سکنا دارد
    شبانه به کوچه های سر گردانیم دعوت می کنم
    بانوی عشق من
    با تاج سوسنش
    پا برهنه و گرسنه
    .
    .
    .
    به کوچه های سرگردانی من می آید.
    آخرین بار
    او را به جایی بردم
    تا به وضوح ببیند
    اژدهای هزار چشمی را
    که بر پیچک هزار پیچ شاخک هایش
    گنجشکی تنها
    گل سرخی را
    در آواز پیوسته صدا می زد
    اره همین منظورم بود
    بخشی از نوشته هاشون رو میپسندم...ولی مطالعه کلی نداشتم
    مرسی گلی
    یک کتابی بود باعنوان لیلا...مال ایشونه درسته؟
    امروز هم گذشت وُ

    نیامدی.

    ناشُکر نیستم

    فردا هم روزِ خداست!
    امشب عكس يكي از ماهيا رو نشون ميدم
    با تبلت اومدم اگه نتونستم آپ كنم
    تو مسنجر ميفرستم
    ميدونم خوشت مياد بانو
    چقدرزیباااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا!
    کاش میشد راهی پیداکرد برای کشف این قلب دوم....(آدمها همشون خوبند...و درانتها به خوبی میرسند)
    من و باران و خیابان های شهر
    چه قدم زنانِ عاشقانه ای!

    سپاس گزارم بانوی من
    اگر نرفته بودی
    این شب این قدر زیبا نمی شد!
    این دلِ بی صاحب مانده
    خانه ی کُلنگی شده است انگار
    اجاره نمی رود دیگر!
    بیا بکوبیم، از نو بسازیم.

    کمی با من مدارا کن
    که خود را با تو بشناسم
    من گم را تو پیدا کن....
    1
    ایستاده ام کنار بندری مَه آلود
    نگاهِ دور شدن آخرین کشتی می کنم.
    تنهایی، یعنی همین!
    خوبم ممنون
    كوچ كردن يعني دل كندن از وابستيگها
    منم كه نميتونم:redface:
    خیلی وقت استْ کووچ کرده اَند کولی ها.
    دیگر این جا هیچ کس
    نعلِ خوش بختی نمی خرد!
    بهار
    چشم های تو بود
    پلک می زدی شکوفه می ریخت.
    حالا انگار
    رویِ زمستان گیر کرده است
    سوزنِ فصل ها !
    نگران نباش! کوچ میکنیم مثلِ بنفشهها



    این شعرها که جار می زنم
    یعنی هنوز ابتدای عاشقی ست
    وگرنه،
    "عاشقانْ کُشته گانِ معشوق اَند
    برنیاید زِ کُشته گانْ آواز"
    صاحب خانه می گوید بهار
    خانه گران میشود
    اجاره بهاء گران تر.
    نگران نباش!
    کوچ می کنیم مثلِ پرستوها
    چه زیبا گفت مترسک :
    وقتی نمی توان رفت
    همین یک پا هم اضافیست...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا