یارانراد
پسندها
3,813

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • *عشقم نثار کسی است که با دستپاچگی در جاده‌ها از من سبقت می‌گیرد. به کسی که در گوشهٔ خیابان به حالت احتیاج افتاده‌است، کمی پول بیشتری می‌دهم. بین جر و بحثهای مردم در یک سوپر مارکت می‌روم و سعی می‌کنم به آن محیط عشق ببرم.در غالب هزاران راه، هر روز، عبادت معنویم بخشیدن عشق است و نه اینکه یک مسیحی، کلیمی، بودایی یا مسلمان باشم بلکه سعی می‌کنم شبیه به مسیح، شبیه به بودا، شبیه به موسی، و یا شبیه به محمد باشم. [دکتر وین دایر]
    گفتگوی آزاد با محور کاریکاتور:w26:

    کاریکاتور شماره 3
    خدایا مرا برهان وبیامرز که این زنجیر اسارت قلبم را در خود گرفته واز تو دور می کند.............
    خدایا دلم هوای دیدنت را کرده،هوای دیدار را مساعد گردان!!!!
    آره واقعا تنهایی سهراب اونو زیباترش میکرد...
    به سراغ من اگر می آیید،
    نرم و آهسته بیایید،
    مبادا که ترک بردارد
    چینی نازک تنهایی من...
    سلام داداش گلم مرسسسسسسسسسسسسسی ،اووووووووووووووووووه ببین چه خبره توپیجت.......
    سلام جناب یارانراد ...
    بسیار زیبا بود .:gol:
    خیلی مرسی ...:gol:
    آقا اجازه هست ما ازاین متنای قشنگی که تو پیجت میذاری کش بریم :D
    خودمون حس تایپ نداریم عاخه :D
    گفتم: خسته‌ام
    گفت: "لاتقنطوا من رحمة الله" از رحمت خدا ناامید نشید (زمر/53)

    گفتم: انگار، مرا فراموش کرده ای!
    گفت: "فاذکرونی اذکرکم" منو یاد کنید تا یاد شما باشم (بقره/152)

    گفتم: تا کی باید صبر کرد؟
    گفت: "و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبا" تو چه می‌دانی! شاید موعدش نزدیک باشه (احزاب/63)

    گفتم: تو بزرگی و نزدیکیت برای منِِِ کوچک، خیلی دوره! تا آن موقع چه کار کنم؟
    گفت: "واتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الله" کارهایی که به تو گفتم انجام بده و صبر کن تا خدا خودش حکم کند (یونس/109)

    گفتم: خیلی خونسردی! تو خدایی و صبور! من بنده‌ات هستم و ظرف صبرم کوچک است... یک اشاره‌ کنی تمامه!
    گفت: "عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم" شاید چیزی که تو دوست داری، به صلاحت نباشه (بقره/216)

    گفتم: "انا عبدک الضعیف الذلیل..." اصلا چطور دلت میاد؟
    گفت: "ان الله بالناس لرئوف رحیم" خدا نسبت به همه‌ی مردم (نسبت به همه) مهربان است (بقره/143)

    گفتم: دلم گرفته
    گفت: "بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا" باید به فضل و رحمت خدا شاد باشند (یونس/58)
    زندگی زیباست !
    دقت کن ...
    آرام رد شو ...
    حس کن ...
    نفس بکش ...
    همه چیز نعمت است ...!
    روزهای بدی در زندگی آدم می رسد
    که هیچ کسی حتی نمی پرسد :
    " خوبی ؟ "
    برای چنین روزهای بدی
    نیاز به یگانه مهربان ِ دلسوزی داری
    به شرطی که در روزهای خوب فراموشش نکرده باشی
    و نامش چه زیباست ...
    "خــــــــــــــدا
    چه انتظار عظیمی نشسته در دل ما
    همیشه منتظریم و کسی نمی آید

    صفای گمشده آیا
    بر این زمین تهی مانده باز می گردد ؟

    اگر زمانه به این گونه
    ــ پیشرفت این است
    مرا به رجعت تا غار
    ــ مسکن اجداد
    مدد کنید
    که امدادتان گرامی باد

    همیشه دلهره با من
    همیشه بیمی هست
    که آن نشانه ی صدق از زمانه برخیزد
    و آفتاب صداقت ز شرق بگریزد

    همیشه می گفتم:
    چقدر مردن خوب است
    چقدر مردن
    ــ در این زمانه که نیکی
    حقیر و مغلوب است ــ
    خوب است
    در سحرگاه سر از بالش ِ خوابت بردار
    کاروان های فروماندۀ خواب از چشمت بیرون کن
    باز کن پنجره را

    تو اگر باز کنی پنجره را
    من نشان خواهم داد،
    به تو زیبایی را

    بگذر از زیور و آراستگی
    من تو را با خود تا خانه ی خود خواهم برد
    که در آن شوکت ِ پیراستگی
    چه صفایی دارد
    آری از سادگی اش،
    چون تراویدن مهتاب به شب
    مهر از آن می بارد
    باز کن پنجره را
    من تو را خواهم برد؛
    به عروسی ِ عروسک های ِ کودک خواهر خویش
    که در آن مجلس جشن
    صحبتی نیست ز دارایی ِ داماد و عروس
    صحبت از ساده گی و کودکی است
    چهره ای نیست عبوس
    کودک ِ خواهر من

    در شب جشن عروسی ِ عروسک هایش می رقصد

    کودک ِ خواهر من

    امپراتوری ِ پر وسعت خود را هر روز

    شوکتی می بخشد



    کودک ِ خواهر من نام تو را می داند

    نام تو را می خواند!

    گُل قاصد آیا

    با تو این قصه ی خوش خواهد گفت ؟

    باز کن پنجره را من تو را خواهم برد

    به سر ِ رود ِ خروشان ِ حیات،

    آب این رود به سرچشمه نمی گردد باز؛

    بهتر آن است که غفلت نکنیم از آغاز

    باز کن پنجره را !

    ــ صبح دمید !]
    خدا
    داشتم میرفتم تا ته اون جاده
    اون نا کجا اباد
    تنها بودم بحز یه کوله پشتی و یه عالمه رویا چیزی همراهم نبود
    صدام زد
    صداش خوب بود
    محلش ندادم
    ذست تکون داد بهم گفت سلام
    جواب دادم
    گفتم اگر تو هم همسفر بشی خیلی خوب میشه
    گفت کجا میری
    موندم چی بگم
    بهم خندید و رفت
    حق داشت
    ولی من کجا میرفتم ؟؟؟
    دلم گرفت
    برای خودم برای اون
    برای همه
    خدایا چقدر باید برم که برسم اصلا درست میرم این راه درسته
    نکنه چپه اومدم
    خدایا زندگی تو این روزها ساده نیست
    بدون تو ساده نیست
    با تو هم شیرینه حتی اگر سخت باشه
    خودت بهم بفهمون خدا:cry:
    چه درونم تنهاست
    سهراب چه درون پاکی داشتی
    بی الایش بی تعلق تنهای تنها
    چه زیبا
    چه زیبا
    بلور بود جنس دلت؟
    کاش....
    نه هرگز
    کاش ها هم هرگز
    همین که بی تعلق باشیم
    تمام است
    تمام.
    مگر قرار ما این نبود
    که نبینم ساقه ای بشکند
    مگر قرار ما این نبود
    که نبینم دلی ترک بردارد
    مگر ان روز کنار دوستانم برایت اشک نریختم
    و درخواست نکردم
    که دردها را
    به جان من بریزی
    تا من اتش بگیرم
    نه انها که نباید
    مگر من نگفتم
    اگر گفتم چرا نشد
    شاید رازهایی باشد
    که من از انها بیخبر باشم
    رازهایی که خودت می دانی بس
    پس حد اقل مسکن می توانی بر این زخم عمیق بگذاری
    تا شاهد اشکی ترکی و شکستگی دلی نباشم
    به من ایستادگی و صبر را بیشتر از همیشه بیامو ز و بفهمان
    ای تمام زیبایی
    ای تمام بی نهایت نیکی
    خدایا! مرا چون بلوری ساز که نورت از من بتابد.
    دستت درد نکنه...الان تیکه انداختی دیگه...میخواستی بگی من بچم...:biggrin:
    ای یاور من هنگام یاری ها، و ای امید و اعتمادگاه من،و ای پناهنگاه و تکیه گاه استوار، و ای یکتا و ای بی همتا
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا