ستایشگر بارون
ای ستایشگر بارون
ای امید نا امیدی
بگو از کجای این شب
به ترانه هام رسیدی
بگو از صدای خَستَم
چَنتا غربتو شنیدی
میون اینهمه عاشق
چرا تنها منو دیدی
ای صمیمی تر از آفتاب
دستای سَردَمو دریاب
اومدی با من بمونی
از یه رویاء ، مث یه خواب
اگه خوابه ، اگه رویاء
بزار رویائی بمونم
حس کنم تو رو کنارم
تو رو از خودم بِدونم .