*نيروانا*
پسندها
1,020

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • خدا بد نده..شما برا چی دیگه؟
    ...
    انشالله رو به راه میشید..می رید حرم منو دعا کنیدا......
    سلام
    دیدم نوشته بودید شیر شتر
    یا شیر شتر مطلب میخواین
    ؟
    نون باگت هم پیدا میکنم انشالله
    یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود//دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود
    راست چون سوسن و گل از اثر صحبت پاک//بر زبان بود مرا آن چه تو را در دل بود
    دل چو از پیر خرد نقل معانی می‌کرد//عشق می‌گفت به شرح آن چه بر او مشکل بود
    آه از آن جور و تطاول که در این دامگه است//آه از آن سوز و نیازی که در آن محفل بود
    در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز//چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود
    دوش بر یاد حریفان به خرابات شدم//خم می دیدم خون در دل و پا در گل بود
    بس بگشتم که بپرسم سبب درد فراق//مفتی عقل در این مسئله لایعقل بود
    راستی خاتم فیروزه بواسحاقی//خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود
    دیدی آن قهقهه کبک خرامان حافظ//که ز سرپنجه شاهین قضا غافل بود
    خدایا عاشقان را با غم عشق آشنا کن
    ز غم‌های دگر غیر از غم عشقت رها کن
    تو خود گفتی که در قلب شکسته خانه داری
    شکسته قلب من جانا به عهد خود وفا کن
    خدایا بی پناهم، ز تو جز تو نخواهم
    اگر عشقت گناهست ببین غرق گناهم
    دو دست دعا فرا برده‌ام بسوی آسمانها
    که تا پر کشم به باغ غمت رها در کهکشانها
    چو نیلوفر عاشقانه چونان می‌پیچم به پای تو
    که سر تا پا بشکفد گل ز هر بندم در هوای تو
    بدست یاری اگر که نگیری تو دست دلم را دگر که بگیرد
    به آه و زاری اگر نپذیری شکست دلم را دگر که پذیرد
    نام تو رو آورده ام دارم عبادت میکنم
    گرد نگاهت گشته ام دارم زیارت میکنم
    دستت به دست دیگری از این گذشته کار من
    اما نمی دانم چرا دارم حسادت میکنم
    گفتی دلم را بعد از این دست کس دیگر دهم
    شاید تو با خودئ گفته ای دارم اطاعت میکنم
    رفتم کنار پنجره دیدم تو را با بگذریم
    چیزی ندیدم این چنین دارم رعایت میکنم
    من عاشق چشم تو ام تو مبتلای دیگری
    دارم به تقدیر خودم چندیست عادت میکنم
    تو التماسیم می کنی جوری فراموشت کتم
    با التماس ولی تو را به خانه دعوت میکنم
    گفتی محبت کن برو باشد خداحافظ ولی
    رفتم که تو باور کنی دارم محبت میکنم
    هر جا چراغی روشنه از ترس تنها بودنه


    ای ترس تنهایی من اینجا چراغی روشنه


    اینجا یکی از حس شب احساس وحشت می کنه


    هرروز از فکر سقوط با کوه صحبت می کنه
    این روزا گوزن رو سر نمی برن میشکنن شاخشو میفرستن تو باغ


    این روزا طافو نمیریزن سرش سر گله شونو میکوبن به طاق


    آخر نمایشا بد شده همه نقش همو بازی می کنند


    اونایی که چشمشون به قدرته هم پیاله هاشو راضی می کنند
    شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم




    بی تو بودن را برای با تو بودن دوست دارم
    خالی از خودخواهی من ، برتر از آلایش تن




    من تو را بالاتر از غم ، برتر از من دوست دارم




    عشق صد ها چهره دارد ، عشق تو آئینه دار عشق




    عشق را در چهره ی آئینه دیدن دوست دارم




    در خموشی ، چشم ما را قصه ها و گفتگوهاست




    من تو را در جذبه ی محراب دیدن دوست دارم




    در هوای دیدنت ، یک عمر در چله نشستم




    چله را در مقدم عشقت شکستن دوست دارم




    بغض سرگردان ابرم قله ی آرامشم تو




    شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم
    بگو که گل نفرستد کسی به خانه من
    که عطر یاد تو پر کرده آشیانه من
    تو چلچراغ سعادت فروز بخت منی
    بجای ماه تو پرتو فشان به خانه من
    به شوق روی تو من زنده ام خدا داند
    برای زیستن اینک تویی بهانه من


    صدام کن ای صداقت پیشه، بی بی گل عتیقه
    تمام دلخوشیم اینه که دل با تو رفیقه
    صدام کن ای هوای تازه ای عطر رمنده
    هوا پر شه پر از پرهای رنگی پرنده
    بزن بارون بزن خیسم کن، آبم کن، ترم کن
    کمک کن تازه بارون من غریبم پرپرم کن
    بزن آتیش به جونم شعله کن خاکسترم کن
    بذار سر روی دوشم سایه ت رو تاج سرم کن
    صدام کن ای صداقت پیشه، بی بی گل عتیقه
    تمام دلخوشیم اینه که دل با تو رفیقه
    تو عاشق پیشه ای همیشه ای محشر بپا کن
    منو عاشق ترین آواره عالم صدا کن
    من از مکتب سراغ قبله عشقو گرفتم
    تو اینجا تا ابد از عشق مردن رو بنا کن
    هر جا چراغی روشنه از ترس تنها بودنه............ ای ترس تنهایی من اینجا چراغی روشنه
    امشب تمام عاشقان را دست به سر کن
    یک امشبی با من بمان، با من سحر کن


    بشکن سر من کاسه ها و کوزه ها را
    کج کن کلاه، دستی بزن، مطرب خبر کن


    گل های شمعدانی همه شکل تو هستند
    رنگین کمان را بر سر زلف تو بستند


    تا طاق ابروی بت من تا به تا شد
    دردی کشان پیمانه هاشان را شکستند
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا