فانوس تنهایی
پسندها
8,914

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • عجب عکسی انداختین.:biggrin:
    مربوط به دوران قاجاره پدربزرگ؟
    برای داداش گلم قبولی طاعات و عبادات رو از خدای منان آرزو دارم:gol:
    دیشب که خوابیدم ، خواب دیدم صبحه و از خواب بیدار شدم
    مامانم اینا دارن لباس عروس آماده می کنن و به من گفتن آره فردا عصر مراسم عقد و عروسیت هست
    من هنگ کرده بودم که جریان چیه !
    یهو رفتم به مامانم گفتم : مامان من کی بله گفتم که خودم یادم نیست ؟
    مامانم یه مشت من من کرد و بعد گفت خوب ما جای تو گفتیم !
    یعنی هنگ بودم در حد تیم ملی
    مامانم گفت آره کارات بکن داریم می ریم فرودگاه جلو داماد و خانوادش که دارن می یان ، تو راه می تونی باهاش حرف بزنی !
    مامانم هم به نحوی حرف می زد انگار همه چیز تموم شده و اصلا انگار نه انگار منم آدمم !
    خلاصه داشتم آماده می شدم که یهو زنگ مویایلم زنگ زد و از خواب بیدار شدم
    یعنی الان انقده حس خوبی دارم که همش خواب بوده که انگار خدا دوباره منو آورده به زندگی :D
    فکر کنم وحشتناک ترین کابوس عمرم بود :d
    یعنی انقد بد زدمت که از حرف زدن افتادی:D

    اخیش حالم جا اومد
    انقد اذیتش کردی رفت خونه مامانش:cry:

    بزنم له و لوردت کنم . بزنم سر و کلتو خونی کنم. بزنم ها بزنم . نه ولم کنین بزارین بزنم دیگه بانو رو اذیت نکنه:cool:
    بانو که هست/ مهمون نواز هستن . باهاشون هماهنگ میشیم در رو رو شما باز نکن شوما برو تو مخازت بخواب:D
    ها چیه چرا در میری. ما داریم میایم دیر گفتی شرمنده . پشت دریم:D
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا