شهرآفتابی
پسندها
223

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • بـــاران..
    منـــم...


    وقتــے از تــو مينويسم...


    كجايے..؟؟


    در هجــوم رگبــار شعرهايـــم..!
    اولین نظر سنجیِ مسابقۀ ادبیِ 4

    دومین نظر سنجیِ مسابقۀ ادبیِ4

    درود،لطفا در هر دو نظر سنجی شرکت کنید:gol:

    ممنون
    سلامممممممممم خوبی ؟میدونم داری درس میخونم دلم برات تنگ شده ایشالا بزودی با شیرنی نمراتتمیبینمت مواظب خودت باش مارم فراموش نکنیا:دی[IMG]
    [IMG]
    بر فراز پلکانی می رویم
    سخن می رانیم از آنچه
    هرچند من آنجا نبوده ام
    می گفت: دوستش بوده ام من
    که ناگهان سر رسیده ام
    خیره به چشمانش، گفتم:
    در تنهایی مرده ای ، به گمانم
    در زمان های خیلی ، خیلی دور
    نه، وای نه
    هیچ واسطه ارواحی نیست
    تو روبرو شده ای
    با مردی که جهان را فروخت
    خندیدم و دستانش را فشردم
    و راه خانه را در پیش گرفتم
    در جستجوی لانه و سرزمین خود
    سالیان سال سرگردان بودم
    با نگاهی خیره می نگریستم بی دلیل
    به میلیون ها مکان
    گویا در تنهایی باید می مردم
    در زمان های خیلی ، خیلی دور
    کسی چه می داند ؟
    وای نه
    هیچ واسطه ارواحی نیست
    تو روبرو شده ای
    با مردی که جهان را فروخت
    hooooooooo
    hoooo
    hoooh
    hoooooooooooooooo
    hoooooooooooooooooooooooh
    ho
    ho
    ho
    hoooooooooooooooooooo
    :D
    salam be dooste khubam
    khubi khoshi
    ye vaght un balaro negah nakoni sooetafahom nashe in ye ahange:D
    شب یلدا نزدیک است؛ شبى که در آن انار محبت دانه مى شود و سرخى عشق و عاطفه، نثار کاسه هاى لبریز از شوق ما؛
    شبى که طراوت هندوانه هاى تازه تابستان به سرماى دستان زمستان هدیه مى شود ....و داغى نگاه هاى زیباى بزرگ ترها در چشمان کودکان اوج مى گیرد و بالا مى رود...
    یلدات مبارک دوست خوبم
    من باز برگشتم
    از سفری دیگر
    از فراری دیگر
    هنوز فراریم
    هنوز گوشی ام روشن است و پر از میس کال پر از پیام و تماس بی پاسخ
    یاد گوشی ات بخیر
    زنگ ک میزدم آفش میکردی
    یک جای این دنیا یک دور نمای زیبا دارد برایم
    جایی کمی دورتر از برج ایفل
    نیمکتی هست کوچک
    من آنجا خاطرات تو را دارم
    تو هرگر با من آنجا نبودی اما
    من آنجا نشسته ام روزها شبها ساعتی ...گاهی غروبها
    و برایت پ ام و ایمیل تایپ کرده ام
    ت همیشه گمان داشتی این نامه های مجازی از جایی پشت یک کوه پر برف برایت ارسال میشود
    عزیزکم دردانه من از پشت کوه یخی غرورت سرت را لحظاتی خم کن مراببین
    دیگر نیستم
    دیگر مرا نداری
    اما
    حتما روزی ب پاریس بیا جایی ک من همین حالا روی همین نیمکت برایت مینویسم
    روزی اینجا بنشین و از پشت این فواره کوچک آب آن برج آهنی را ببین
    ببین چ زیباست
    چ پاربرجاست
    چقدر دوست دارم در آغوشش بگیرم و ببوسمش این برج سرد آهنی را....آه
    و ابرها را تماشا کن کمی بعد محو میشوند
    اما دوست داشتن ت از سینه ام هرگز
    هنوز عجیب دوستت دارم هنوز عجیب مال منی
    بی آنکه برای من باشی
    سلام سلام سلام عزیزمن خوبی؟؟؟؟
    دلم واست تنگ شده درس میخونی؟
    باشه بعد یلدا بیا یها :دی
    ممنونم عزیزم تو هم مواظب دوست گل من باشیا

    :*
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا