شهاب شهابی
پسندها
214

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • ا بغض که نمی شود حرف زد
    تنها می شود زار زد ، زل زد
    تنها می شود سکوت کرد و دلتنگ شد
    تنها می شود ، تنها شد .....
    من خودم را كوچك كردم تاتوخودت را كوچك نبيني

    اما توكوچكترازان بودي كه بااين حرفها بزرگ شوي؟؟؟؟

    بزرگ شوي و بفهمي

    وقتي به كسي دست ميدهي نبايد به كسي.....
    منو از خودت که می گیری بسه
    اشکاتو بذار که با من بمونن
    خط بزن روزای باقی مونده رو
    نذار آرزوهام روی این تن بمونن
    لقمه ام را با تو قسمت می کنم

    دفتر نقاشیم پر از نقش های توست

    کلید دفتر خاطراتم را به تو دادم

    مشق هایت را می نویسم

    لباس مدرسه ات را اتو میکنم

    پای حرف های کودکانه ات می نشینم

    جای تو فلک می شوم

    چوب می خورم

    به خواب می روم

    بیدار می شوم

    می میرم

    اما تو . . . .
    چه غریــــب است !!!
    حالِ کبریتی که می‌داند ؛
    ساخته می‌شود ...
    تا سوختـــــه شود !!!
    هیچ چیز دردناک تر از این نیست
    همسفرِ رویایِ کسی باشی
    که در آخر جاده
    به انتظارِ تو...
    ننشسته است!
    دلم
    .
    یک کاسه نور می خواهد
    .
    یک جام هوای تازه
    .
    یک قرص نان محبت
    .
    برای همه عمر
    .
    سیر خواهم بود .......
    به کجای آسمون خیره شدی که غرورت داره کورت می کنه
    این که آینده تو می بینی همش از گذشته ت داره دورت می کنه
    اینکه یادت بره کی بودی قدیم ممکنه هر کسیو پس بزنه
    یه حباب گنده می ترسه همش نکنه کسی بهش دست بزنه

    یادته آرزو می کردی یه روز تو خیابون آدما بشناسنت
    چه دری به تخته خورده که الان عینک دودی زدی نشناسنت
    اون کلاه لبه دار گنده رو می کشی روی سرت نشناسنت
    نشناسنت نشناسنت

    ترست از اینه بفهمن که همش یه نمایش واسه دیده شدنه
    یه ستاره ست که به خاطر غرور تا فراموش میشه سوسو می زنه
    بیا فک کن که چرا چی شد الان ؟ تو رو هر جا که میری می شناسنو
    از اضافه ی دلایی که شکست فرش قرمز زیر پات می ندازنو

    تو که این مسیر سختو اومدی که هنوزم خستگیش تو تنته
    هر چی گفتم با تموم تلخیاش یه تلنگر واسه ی بودنت.....
    قول میدهم لام تا کام حرفى نزنم
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    فقط بگذار از”دال تا میم” بگویم ، بگذار بگویم که “دوستت دارم”

    دیگر لام تا کام حرفى نمیزنم …
    درک کردن می خواهد
    آن که با بغض گلو
    پاهایش در پهلو
    درک کردن می خواهد
    آن که می بارد ابرهایش
    رعد و برقی در چشم هایش
    درک کردن می خواهد آن که تنها و جداست
    همدمش غم ها و خداست
    صدای خنده خدا را می شنوی ؟!
    به آنچه محال می پنداری می خندد، پس آرزو کن …
    گفتم:خدایا از همه دلگیرم!
    گفت:حتی ازمن؟
    گفتم: خدایا دلم را ربودند!
    گفت:پیش از من؟
    گفتم:خدایا چقدر دوری؟
    گفت:تو یا من!
    گفتم:خدایا تنهاترینم!
    گفت:پس من؟
    گفتم:خدایا کمک خواستم
    گفت:از غیر من؟!!!
    گفتم:خدایا دوستت دارم
    گفت:بیشتر از من!
    گفتم:خدایا اینقدر نگو من!!!
    گفت:تو یا من؟!!!
    خدايا
    هميشه تنها ***
    هميشه تهي***
    هميشه بيزار ***
    هميشه هاي مرا تو خط پايان باش***
    يه وقتايي هست كه از همه ي بنده هاي خدا نا اميد شدي
    كه ديگه هيچ كاري از دستت بَر نمياد
    كه فكر ميكني ديگه كم اوردي
    اون موقع ست كه ديگه همه ي اميدت به خداست
    كه ديگه فقط از اون مي خواي كه درست كنه حالت رو.....!
    اخه چيزي كه براي تو مثل معجزه ميمونه براي خدا خيلي اسونه!
    از خدا ميخوام دلم رو شاد كنه با خداييِ خودش..!
    منتظرِ اينم كه بجاي اين اشك هاي دل تنگي، اشك شوق بريزم از معجزه ي خدا
    خدایا ! من خود را به تو تقدیم میکنم تا بنا بر اراده ات مرا بسازی و هر آنچه میخواهی با من انجام دهی ... مرا از قید من آزاد کن تا بهتر بتپانم اراده تو را انجام دهم ... دشواری های مرا از میان بردار تا پیروزی بر آنها شاهدی بر توان تو ، عشق تو و راه زندگی تو برای آنانی باشد که یاریشان میکنم ... باشد که همواره اراده تو را عملی سازم ... !!!!
    سالها رفت و هنوز

    یک نفر نیست بپرسد از من

    که تو از پنجره ی عشق چه ها می خواهی؟

    صبح تا نیمه ی شب منتظری

    همه جا می نگری

    گاه با ماه سخن می گویی

    گاه با رهگذران،خبر گمشده ای می جویی

    راستی گمشده ات کیست؟

    کجاست؟

    صدفی در دریا است؟

    نوری از روزنه فرداهاست

    یا خدایی است که از روز ازل ناپیداست؟
    لاک پشت پشتش سنگين بود و جادههاي دنيا طولاني.
    ميدانست كه هميشه جز اندكي از بسيار را نخواهد رفت.
    آهسته آهسته ميخزيد، دشوار و كُند؛ و دورها هميشه دور بود.
    سنگپشت تقديرش را دوست نميداشت و آن را چون اجباري بر دوش ميكشيد.

    پرندهاي در آسمان پر زد، سبك؛
    و سنگپشت رو به خدا كرد و گفت: اين عدل نيست، اين عدل نيست.
    كاش پُشتم را اين همه سنگين نميكردي.
    من هيچگاه نميرسم. هيچگاه... و در لاك سنگي خود خزيد، به نيت نااميدي.

    خدا سنگ پشت را از روي زمين بلند كرد.
    زمين را نشانش داد. كُرهاي كوچك بود.
    و گفت: نگاه كن، ابتدا و انتها ندارد. هيچ كس نميرسد.
    چون رسيدني در كار نيست. فقط رفتن است. حتي اگر اندكي.
    و هر بار كه ميروي، رسيدهاي.
    و باور كن آنچه بر دوش توست، تنها لاكي سنگي نيست،
    تو پارهاي از هستي را بر دوش ميكشي؛ پارهاي از مرا.

    خدا سنگپشت را بر زمين گذاشت.
    ديگر نه بارش چندان سنگين بود و نه راهها چندان دور.
    سنگپشت به راه افتاد و گفت: رفتن، حتي اگر اندكي؛
    و پارهاي از(او) را با عشق بر دوش كشيد.
    اره عشق دیگه بی معنی شده
    ولی خوب میدونم ادم نباید فریب بخوره
    اگر هم خورد به نظرم جلوی ضرر از هر جا بگیره منفعت هست
    امیدوارم شما هم به کسی برسید که ارزش دوست داشتن داشته باشه نه اینکه شما فکر کنید ارزشش داره ولی در اصل حتی ارزش نگاهتون هم نداره
    وقتی دوست داشتنها بازیچه شده
    از کجا بدانم
    کسی دوستم دارد
    وقتی مهر و وفایم را میخواهند
    اما مهر و وفا نمیدهند
    چگونه دوست داشتنشان را باور کنم
    کاش کسی بگوید
    عشق چیست
    که من هر روز در فکر این هستم چگونه
    خدایم را دوست بدارم
    ادمهایش را نمیتوانم
    دوست بدارم
    از بس که دوست داشتنشان با منفعت بود
    میدانی اگر ادم هستی
    حواست باشد
    به کسی که میگویی حوا
    اگر منظورت هوا هست
    به او بگو تا سیبش را
    به تو ندهد همان بهشت با حوریان زیبا رو بمانی بهتر هست
    تو هستی
    پس تو بودی

    "هستی " از "هست " می آید

    تو هستی

    هزاران هزار سال پیش
    قبل از پیدایش زمین
    آنطرفِ کهکشان راه شیری

    قبل از همه ی " هست ها " تو بوده ای
    هیچ " هستی " ، "نیست " نمی شود

    بعد از این همه فلسفه بافی
    تو نیستی کنارم ، جمله ی صحیحی نیست

    ساختن فعل های " رفتن ، نبودن " از اول اشتباه بوده

    تو هستی کنارم ، تو همیشه کنارم بوده ای
    حتی قبل از اینکه از دنیایی دیگر به دنیای آدمک ها پا بگذارم
    ﺳﺮﺷﺎﺭﻡ ﺍﺯ ﺳﮑﻮﺗــ ﺍﺟﺒﺎﺭﻱ .....
    ﻭﺍﻱ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯﻱ ﮐﻪ ﻗﻔـــــــﻞ ﺍﺟﺒﺎﺭ
    ﺑــــﺸﮑﻨﺪ !
    ﻫــــــﻤﻪ ﺭﺍ ﻣﻲ
    ﺷﮑﻨـــــــﻢ ... !!!
    ﺯﻻﻟﻲ ﻗﻠﺒﺖ ﺍﺭﺯﺍﻧﻲ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ
    ﻣﻦ ﺍﻳﻦ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺁﺑﮑﻲ ﺭﺍ ﻧﻤﻴﺨﻮﺍﻫﻢ
    مرسی

    سراغاز عشق را راحت میبافت خدا
    اما خوب میدانست بعضی ادمها
    چگونه از عشق سواستفاده میکنند
    ناراحتین که روز ولنتاین کسیُ ندارین باهاش برین بیرون؟
    ..
    ..
    ..
    یادتون باشه یه سریا هستن
    که روزپدر و مادر کسیُ ندارن بهش کادو بدن
    ..
    ..
    ..
    حواستون به چیزای که دارین باشه نه چیزایی که ندارین
    ممنونم
    اره خدا همیشه کنار همه ما هست
    فقط خوب نمیبینمش
    بی محبت مادر/ یک قنات بی آبم
    مثل راه بی مقصد / مثل عکس بی قابم
    بی محبت مادر / از شکوفه ها دورم
    یک کبوتر بی بال / یک چراغ بی نورم
    بی محبتِ مادر / چون لبان بی لبخند
    ساکتم و غمگینم / مثل بلبلی در بند
    بی محبت مادر / در دلم صفایی نیست
    شما نویسنده هستید

    در قلب یخی خود تنها یک واژه را محکم نگه داشتم
    عشق
    ان را به کسی میدهم که روزی هزار بار نگوید دوستم دارد
    بلکه معرفت داشته باشد کنارم بماند و هر کس خواست دستانمان را از هم جدا کند نگذارد
    بلکه با هم مانع این شویم که ادمها ما را از هم جدا کنند
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا