رجایی اشکان
پسندها
15,551

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • دو بار درست انتخاب کردم
    یکبار وقتی فهمیدم عاشقت شده ام
    یکبار وقتی فهمیدم عاشقش شده ای
    مثل ساعتی خراب
    که فقط دوبار
    زمان را درست نشان می دهد
    خراب است دیگر....
    نمی دانم محبت را

    بر چه کاغذی بنویسم که هرگز پاره نشود
    بر چه گلی بنویسم که هرگز پرپر نشود
    بر چه دیواری بنویسم که هرگز پاک نشود
    برچه آبی بنویسم که هرگز گل الود نشود
    برچه قلبی بنویسم که هرگز سنگ نشود...
    مرا همین بس که ...
    به پاییز بگویید
    برود به جهــــــــــــــــــــنم....!
    بگویید من
    بهارم صد دلگیر تر از
    هرچه پاییز است.......
    می گویند:

    نیما یوشیج در جشن یک سالگی فرزندش نوشت: پسرم !

    یک بهار، یک تابستان، یک پاییز و یک زمستان را دیدی !

    از این پس همه چیز جهان تکراریست جز مهربانی
    ممنون که در نبودم، پرچم صفحه ما رو با لطفتون بالا نیگه داشتین...:redface::D:biggrin::gol:
    لبانَت را میبوسم!
    از هم دور میشویم...
    و من
    مثلِ کسی که خبرِ خوبی شنیده٬
    اما کسی را ندارد برایَش تعریف کُنَد
    به هر رهگذری می‌رسم
    سلام میدهم...!


    مهدی صادقی
    گفته بودم
    عطرت را عوض کن،
    اصلاً عطر نزن!
    امروز پنج...شش نفر را
    که بوی تو را می دادند
    بوسیدم.


    آرش امینی
    سلام داداش اشکان همیشه عزیز خودمون.
    مرسی، سلامت باشید.
    :smile::gol::gol:
    الهــ ــ ـــ ــ ـی ...
    سه خصلت است که نمی گذارد از درگاهت چیزی بخواهم ،
    و فقط یک خصلت است که مرا به آن ترغیب می کند ؛

    آن سه خصلت عبارتند از :
    فرمانی که داده ای و من در انجامش درنگ کرده ام ،
    و کاری که مرا از آن نهی فرمودی ولی من بدان شتافته ام ،
    و نعمتی است که عطا فرموده ای ولی من در شکرگزاریش کوتاهی نموده ام ...

    و اما تنها مساله ای که مرا به سویت می خواند :
    تفضل و مهربانی تو به کسی است که به آستانت روی آورده ،
    و چشمِ امید به تو بسته است ...

    همه ی لطف و احسانت از روی تفضل ،
    و همه ی نعمتهایت بی سبب و بدونِ زمینه ی استحقاق است ...
    خودم گفتم
    تو با تمام زن ها فرق داری
    خودم گفتم
    گل های پیراهنت هیچ وقت پژمرده نمی شوند
    اما تو هیچ وقت نفهمیدی
    عشق برای من چه رنگی‌ست
    روبه رویت بارها از باران های
    مانده در گلویم گفتم
    از خیال قبل از آمدنت
    که این همه شعر را
    در پاکت دلم گذاشت

    صحبت گلایه نیست عزیزکم
    اما فکر می کردم تنها کسی هستم
    که قلبش اندازه ی مشت توست
    بارها این قلب شکست و اندازه اش را نفهمیدی
    امروز چیزی نمانده بود برای همیشه
    قهر کند و بایستد

    این شعر را ننوشتم که دلت را بسوزانم
    دلم کمی هوای گریه ی بی دلیل کرده بود
    تو به خودت نگیر
    قلب من انداره ی مشت توست
    شکست هم فدای سرت.


    محسن حسین خانی
    پاییـز میرود
    اما درد ها را
    برای زمستـان
    به ارث میگذارد ..
    از این به بعد
    بغـض هایمان
    سرشان را زیر بـرف میکنند
    تا نبینند
    رفتن ها را ...
    نبودن ها را ..
    شکستن ها را ...

    پاییـز جان !
    یخ زدنت
    مبـارک ...

    مريم قهرمانلو
    تنها بودن آنقدرها هم بد نیست؛
    فرصت می کنی کمی با خودت خلوت کنی،
    از خودت بپرسی خوابت می آید یا نه.

    خودت را به تخت ببری
    و به خواب بزنی تا ببینی وقتی که خوابی، خودت را می بوسی یا نه.

    صبح کمی زودتر از خودت بیدار شوی
    و برای خودت چای دم کنی،
    خودت را دعوت کنی سر میز
    و یک لقمه بزرگ کره و عسل برای خودت بگیری.
    شاید حتی وقت کنی کفش های خودت را جلوی پایت جفت کنی
    و پشت پنجره بایستی
    و برای خودت دست تکان بدهی،
    تمام خانه را مرتب کنی که وقتی برگشتی از خودت استقبال کنی،

    اما اگر هوا تاریک شد و خودت برنگشتی؟!...
    باید به تمام آشناها زنگ بزنی
    و سراغ خودت را بگیری.
    گاهی هم باید کمی نگران خودت بشوی...


    سمانه سوادي
    سلام

    خوبی داداش؟ ممنون از عکسای قشنگ و یلدایی...مرسی

  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا