تیر کمون
شونه ی دستای تو رونه باد میفهمه نه تگرگ
چشمای خندهی تو رونه شب می فهمه نه یه برگ
پرنده ی تو سینه تو به اسمون پرش نده!
بزار تو سینه ات بمونه، هوای اسمون بده!
افتابی نیست که چشماتو رد کنی از ابرای دور
ترانه های ذیل شدن ! چشم ترانه سازا کور!
هیشکی نمی فهمه تورو ،روز چشات نقاب می خواد
واسه چشای بیدارت مسکنای خواب میخواد
قابل ذکر: شاعراخلع یدن،خلع قلم!
تو عصر تیر کمون دارن مدرن میشن قدم قدم!
این جا هوا خیلی بده ،ماشین و بوق تلفن
یا له شدن تو ادما، تو عصر حراج کوپن!
عصر ماشین سواری خونه بدوش
بچه های پایین شهر کوچه های مواد فروش!
نفس نکش ، که شب نگه نفس بدزدن از گلوت
داد نکش! افتابی نشو!ترانه بُت امون میده
ندیده های چشما تو یه جا بهت نشون بده!
قابل ذکر: شاعراخلع یدن،خلع قلم!
تو عصر تیر کمون دارن مدرن میشن قدم قدم!