بلد نیستم چه بگویم
از تمامی دوستان که باعث ناراحتی انها شدم عذرخواهی میکنم این داداشتونو ببخشید لحظه های خوشی در کنارتان داشتم و عزیزانم مرحم من بودید و محرم من ..........
امید که روزی ............. شاید
تقدیم::!:
این شعر هم تسلی اندوه من نداد
گیرم تمام قافیه ها را ز بر شدم
رو راست و خلاصه بگویم برایتان
در صبح روز حادثه من بی یار شدم....
__________________
اما امروز ..
گونهایم گُر گرفته است .
خسته نیستم ، میخواهم تنها بمانم ، در را آهسته ببندید !
شبی، خواب باران و پائیز نیامده را دیدم ، انگار که تعبیر تمام رفتن ها ، بازگشت عشق است .
حالا دیگر از ندانستن شمال و جنوب جهان بغضم نمیگیرد .
حالا دیگر از هر نگاه نادرست و طعنه تاریک نمیترسم .
حالا دیگر از هجوم نا بهنگام لکنت و گریه نمیترسم .
به خدا پروانه ها پیش از آنکه پیر شوند میمیرند.
باران که باز بیاید میماند آسمان و خواب و خاطره ای . یا حرفی میان گفت و لطف آدمی با سکوت خداحافظ ...
خداحافظ پرده نشین محفوظ گریه ها ... خداحافظ عزیز بوسه های تنهائیم .
حالا دیدار ما به نمیدانمان کجای فراموشی ، دیدار ما اصلاً به همان حوالی هر چه باداباد.
دیدار ما و دیدار دیگرانی که ما را ندیده اند .
یادت نرود گلم ، به جای من از صمیم همین زندگی سرا روی چشم به راه ماندگان ، مرا ببوس . دیگر سفارشی نیست ...
تنها جان تو ، جان پرندگانی پربسته ای که دیماه به ایوان خانه می آیند .
خداحافظ .
از تمامی دوستان که باعث ناراحتی انها شدم عذرخواهی میکنم این داداشتونو ببخشید لحظه های خوشی در کنارتان داشتم و عزیزانم مرحم من بودید و محرم من ..........
امید که روزی ............. شاید
تقدیم::!:
این شعر هم تسلی اندوه من نداد
گیرم تمام قافیه ها را ز بر شدم
رو راست و خلاصه بگویم برایتان
در صبح روز حادثه من بی یار شدم....
__________________
اما امروز ..
گونهایم گُر گرفته است .
خسته نیستم ، میخواهم تنها بمانم ، در را آهسته ببندید !
شبی، خواب باران و پائیز نیامده را دیدم ، انگار که تعبیر تمام رفتن ها ، بازگشت عشق است .
حالا دیگر از ندانستن شمال و جنوب جهان بغضم نمیگیرد .
حالا دیگر از هر نگاه نادرست و طعنه تاریک نمیترسم .
حالا دیگر از هجوم نا بهنگام لکنت و گریه نمیترسم .
به خدا پروانه ها پیش از آنکه پیر شوند میمیرند.
باران که باز بیاید میماند آسمان و خواب و خاطره ای . یا حرفی میان گفت و لطف آدمی با سکوت خداحافظ ...
خداحافظ پرده نشین محفوظ گریه ها ... خداحافظ عزیز بوسه های تنهائیم .
حالا دیدار ما به نمیدانمان کجای فراموشی ، دیدار ما اصلاً به همان حوالی هر چه باداباد.
دیدار ما و دیدار دیگرانی که ما را ندیده اند .
یادت نرود گلم ، به جای من از صمیم همین زندگی سرا روی چشم به راه ماندگان ، مرا ببوس . دیگر سفارشی نیست ...
تنها جان تو ، جان پرندگانی پربسته ای که دیماه به ایوان خانه می آیند .
خداحافظ .