دوستاني كه متولد 6ه هستن بفرمايين تو///حتما بياين و يه خاطره اون دوران رو بگيد/

arshad1367

عضو جدید
کاربر ممتاز
به سلامتی بچه های دهه 60 مخصوصا اونا که اواخرش بدنیا اومدن .......
سامان هستم بچه ها بم ميگن سامي:d متولد67 اونم ازنوع شهريورش
دانشجو ي مهندسي پزشكي دانشگاه صنعتي سهند تبريز(بچه همين ورام)
شغلمم دبيري رياضي(تربيت معلم هم خوندم) هست تدريس ميكنم هم آموزشگاه هم مدارس(راستي شايد من ازون جمله كسايي باشم كه به آرزوي دوران بچگيم كه معلمي بود رسيدم )
طبع شعرمم بد نيست يكيشو ميذارم بخونيدد:d
مجرد هم هستم خداروشكر(شوخي)
كودكي پرفرازو نصيبي داشتم بهترين خاطرم سه چرخه و ماشيني تانكري كه داشتم توشو پراز آْب ميكردم خيلي حال ميداد بازي كردن باهاش ( نميدونم چيكارش كردم ميخوامش :() بدترين خاطرمم يتيم شدنم بود...تا يادم نرفته بگم شيرشيشه اي اينجور چيزا من نديدم تنها شيري كه يادمه شير مادره :dنه شيرخشك نه شيشه شير مادر هميشه :))

واما يكي از شعرام :

سرنوشت
اي خداي لحظه هاي سرنوشت * هرچه خواهي تو درين محفل نوشت
گرچه غم هاي فراوان دادي ام * شكوه ها اندوه جان در وادي ام
من به هر چيزي دهي جان راضي ام *راضي ام ماهي شوم در سيل تو
راضي ام در خون شوم با ميل تو * ذره ذره خم شوم در هجر تو
اي خداي عاشقاي بي پناه * يك گدايي دارمت بر من نگاه
سيل سوزان غمم شادم نما * سدي از مرهم بر ين دل كن بنا
كي توان كردن درين محفل سخن * سرنوشته رفته را باور بكن
اي خداي سرنوشتم راضي ام * من به لطف تو به دنيا جاري ام
جاري ام هچو صداي پاي آب او * من كجا و او كجا و عشق او
البته خيلي وقته ديگه شعر نميگم به دلايلي خاص...
موفق باشيد همگي
 
آخرین ویرایش:

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام به دوستاي گل باشگاه مهندسان ايران/
به تازه وارد و قديمي و پيشكسوت و غيره سلام عرض ميكنم
دوستاني كه متولد 60 هستن
خودشونو معرفي كنن/
محل زندگيشونو
و اينكه خاطراتتونو حتما برامون بنويسيد
از شامپوي تخم مرغي گرفته تا شير شيشه اي كه تو صف مي ايستاديم و ميخرديم/
راستي متحلي يا مجرد؟
شغلتون چيه
در دوران كودكي دوست داشتيد چيكاره بشيد؟

اوكي بسم الله//از خودم شروع ميكنم
معصومه ديوانعلي/
تهران و كرج هستم/ ولي الان كرج ندگي ميكنم/
بچه تهرونم ميدون اعدام
خاطره ام از اون دوران همون تو صف ايستادن شير شيشه اي و يه كارتي داشتيم كه با گرفتن شير اون كارته اون روزش خط ميخورد.
مجرد هم هستم
مديرتوليد شركت محصولات غذايي/
كارشناس برنامه راديويي صنعت سبز كرج
مربي فني و حرف اي كشت گياهان دارويي/ و استاد نقاشيدر فرهنگسرا/
من كودك بودم دوست داشتم پروفسور بشم/

دوستاي گل غير دهه 60 هم بفرماييد داخل و از خودتونو خاطراتتون بگيد همه خوشحال ميشن و يه حس دروني زيبا به همه هديه ميشه/ متشكرم از همه دوستان

سلام

محمد 65

خاطره تا دلت بخواد دوچرخه سواری - تیله بازی - تک چرخ زدن - زنگ در خونه ها رو زدن - صف شیر یادش بخیر - گل کوچیک - راستی شمامپو تخم مرغی رو هنوز دوست دارم و باهاش ماشینمو می شورم:D
مجرد بودیم - 6 سال متاهل شدیم - الان 5 ماه که مجردم;)
شغل: برنامه نویس از شرکت چند وقته اومدم بیرون آزاد کار می کنم:D

خلبان ولی نشد دیگه نذاشتند
:cry:
 

oyamaa

عضو جدید
سلا م من هم یک خاطره از دوران مدرسه دارم سر درس عربی نمرم 2 شد معلم گفت زیر 10 بیا پای تخته بعد به مبصر گفت برو از ذفتر یک ترکه بیار بعد به ما گفت کفشمونو در بیاریم و دراز بکشیم بهد به تعداد نمره های زیر 10 فلک شدیم من که خیلی زیر 10 بودم بیشتر فلک شدم....
 

* ziba *

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلا م من هم یک خاطره از دوران مدرسه دارم سر درس عربی نمرم 2 شد معلم گفت زیر 10 بیا پای تخته بعد به مبصر گفت برو از ذفتر یک ترکه بیار بعد به ما گفت کفشمونو در بیاریم و دراز بکشیم بهد به تعداد نمره های زیر 10 فلک شدیم من که خیلی زیر 10 بودم بیشتر فلک شدم....


:eek: چه سالی بود ؟!
 

* ziba *

عضو جدید
کاربر ممتاز
آره تو مدرسه ما که بوده .... مگه تو مدرسه شما چطور تنبیه میکردن؟

:eek::cry:

فکر می کردم این چیزا مال قبل انقلابه !

تو مدرسه ما کمترین تنبیه این بود که بری کنار تخته وایسی و همکلاسیات بهت چپ نگاه کنن و بخندن ! و بیشترین تنبیه این بود که از کلاس بفرستنت بیرون و یه جایی وایسی که زنگ تفریح همه بچه ها تو رو ببینن و خجالت بکشی !

منو بگو وقتی یه دختر عرب تعریف می کرد که مفصل انگشتش به خاطر ضربه ی چوب معلم خراب شده و بر می گرده ! پیش خودم عربا رو مسخره می کردم و می گفتم چقدر عقب مونده و بی فرهنگن ! :surprised:

من اگر یه معلم رو در حین این جنایت ببینم نمی تونم جلوی عصبانیتم رو بگیرم حتما می گیرم میزنمش !!! :w43:
 

haniyeh-engineer

عضو جدید
من بازم اومدم اينجا:)
ديدم آخرين پاسخها درمورد تنبيه تو مدرسه بود گفتم منم يه چيزي گفته باشم. يادمه دوم ابتدايي يه معلمي داشتيم كه اون موقع فك ميكردم هم خيلي قد بلند و تنومند و مخوفه (!) هم ايشون رو آدم عصبي و خفني ميدونستم:cry: ابهتش نميذاشت تو چشاش نگاه كنم:confused::biggrin: البته الان يه سر و گردن از ايشون بلندترم...!! و نظرم راجع به ايشون كاملا تغيير كرده.. دوسش دارم..چند وقت پيش ديده بودمش
واسه تنبيه مون يا از خط‌كش استفاده مي‌كرد.. كه اين آلت جرم در تمام ادوار (بعد از تاسيس مكتبخانه و مدرسه و..) بسيار مرسوم و مد بوده است ، يا اينكه گاهي اوقات از مگس‌كش براي امر تنبيه كمك مي‌گرفت!!! ما رو مگس فرض ميكرد گويا:confused: مگسكش رو عكس حالت معمول تو دستش ميگرفت و بهش زاويه ي مناسب رو ميداد و شاگردان را نوازش ميكرد.. :) و كف دستاي ما از كثرت ذوق قرمز ميشد:redface:
 

shakibam

عضو جدید
کاربر ممتاز
من 60 نیستم.اسمم شکیباست و برخلاف تصور بعضی از دوستان,یه دخترم..
البته ببخشید با وجود 60 نبودن بازم خودمو معرفی کردم..
 

zemestan_d

عضو جدید
من 60 نیستم.اسمم شکیباست و برخلاف تصور بعضی از دوستان,یه دخترم..
البته ببخشید با وجود 60 نبودن بازم خودمو معرفی کردم..

هههههههههه واقعااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟:eek:منم فکر میکردم تو یه پسری!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
 

shakibam

عضو جدید
کاربر ممتاز
هههههههههه واقعااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟:eek:منم فکر میکردم تو یه پسری!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

اتفاقا من یه مدت بود تو فکر این بودم که تاپیک بزنم بگم من دخترم.
حالا شما چرا این فکرو میکردی؟؟
 

parna wanna u

عضو جدید
من بازم اومدم اينجا:)
ديدم آخرين پاسخها درمورد تنبيه تو مدرسه بود گفتم منم يه چيزي گفته باشم. يادمه دوم ابتدايي يه معلمي داشتيم كه اون موقع فك ميكردم هم خيلي قد بلند و تنومند و مخوفه (!) هم ايشون رو آدم عصبي و خفني ميدونستم:cry: ابهتش نميذاشت تو چشاش نگاه كنم:confused::biggrin: البته الان يه سر و گردن از ايشون بلندترم...!! و نظرم راجع به ايشون كاملا تغيير كرده.. دوسش دارم..چند وقت پيش ديده بودمش
واسه تنبيه مون يا از خط‌كش استفاده مي‌كرد.. كه اين آلت جرم در تمام ادوار (بعد از تاسيس مكتبخانه و مدرسه و..) بسيار مرسوم و مد بوده است ، يا اينكه گاهي اوقات از مگس‌كش براي امر تنبيه كمك مي‌گرفت!!! ما رو مگس فرض ميكرد گويا:confused: مگسكش رو عكس حالت معمول تو دستش ميگرفت و بهش زاويه ي مناسب رو ميداد و شاگردان را نوازش ميكرد.. :) و كف دستاي ما از كثرت ذوق قرمز ميشد:redface:

جا خالی میدادین خب.معلمارو رو دادین دیگه همون موقع پشه کش رو از میگرفتین یا خودتون ادبش میکردین دیگه ازین ...نا نمیکردن بچه هارو بزنن.
 

* ziba *

عضو جدید
کاربر ممتاز
من بازم اومدم اينجا:)
ديدم آخرين پاسخها درمورد تنبيه تو مدرسه بود گفتم منم يه چيزي گفته باشم. يادمه دوم ابتدايي يه معلمي داشتيم كه اون موقع فك ميكردم هم خيلي قد بلند و تنومند و مخوفه (!) هم ايشون رو آدم عصبي و خفني ميدونستم:cry: ابهتش نميذاشت تو چشاش نگاه كنم:confused::biggrin: البته الان يه سر و گردن از ايشون بلندترم...!! و نظرم راجع به ايشون كاملا تغيير كرده.. دوسش دارم..چند وقت پيش ديده بودمش
واسه تنبيه مون يا از خط‌كش استفاده مي‌كرد.. كه اين آلت جرم در تمام ادوار (بعد از تاسيس مكتبخانه و مدرسه و..) بسيار مرسوم و مد بوده است ، يا اينكه گاهي اوقات از مگس‌كش براي امر تنبيه كمك مي‌گرفت!!! ما رو مگس فرض ميكرد گويا:confused: مگسكش رو عكس حالت معمول تو دستش ميگرفت و بهش زاويه ي مناسب رو ميداد و شاگردان را نوازش ميكرد.. :) و كف دستاي ما از كثرت ذوق قرمز ميشد:redface:

معلم کلاس اول ما که دو تا ترکه ی تراش خورده ی خوش نقش و نگار و برازنده داشت که صرفا برای ترسوندن بچه ها ازش استفاده می کرد خودش به اندازه کافی ابهت داشت و بچه ها حساب می بردن دیگه به ترکه نیازی پیدا نمی کرد ! :D
 

East Power

عضو جدید
کاربر ممتاز





بدون شرح...............




 

sea ray

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام به همه :w40:
فکر میکنم جزو پیرهای سایت باشم متولد 62

سهیل هستم بچه تهرون محله دیباجی و الان جردن. خاطره من زمان جنگ و قطعی برق و موشکبارونه یادمه بابام شیشه های خونه رو چسب میزد و مادرم منو رو پاش میزاشت و تکون میداد:child:

الان مجردم و شغلم تولیدی پوشاک بچه گانست
تو بچگی دوست داشتم بچه دزد بشم:D
 

Bahman_mech

عضو جدید
کاربر ممتاز
درود به همه نخ سوزن استارتر نازنین.من متولد64 هستم.میخام بگم ما دهه 60 یا خیلی بیشتر از بچه های بعد از خودمون حرمت بزرگتر و احترام و این حرفا سرمون میشد .از نظر درسی هم انصافا خیلی قویتر بودیم .بچه هایی که سال های دور و بر 80 کنکور دادن میدونن من چی میگم.به قول محسن نامجو 2 کانال داشتیم یک به جنگ میرفت و 2 واتو واتو:D و البته آخرین تفریحمون هم گزارش هفتگی بود:biggrin:
 

آیورودا

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام به دوستاي گل باشگاه مهندسان ايران/
به تازه وارد و قديمي و پيشكسوت و غيره سلام عرض ميكنم
دوستاني كه متولد 60 هستن
خودشونو معرفي كنن/
محل زندگيشونو
و اينكه خاطراتتونو حتما برامون بنويسيد
از شامپوي تخم مرغي گرفته تا شير شيشه اي كه تو صف مي ايستاديم و ميخرديم/
راستي متحلي يا مجرد؟
شغلتون چيه
در دوران كودكي دوست داشتيد چيكاره بشيد؟

اوكي بسم الله//از خودم شروع ميكنم
معصومه ديوانعلي/
تهران و كرج هستم/ ولي الان كرج ندگي ميكنم/
بچه تهرونم ميدون اعدام
خاطره ام از اون دوران همون تو صف ايستادن شير شيشه اي و يه كارتي داشتيم كه با گرفتن شير اون كارته اون روزش خط ميخورد.
مجرد هم هستم
مديرتوليد شركت محصولات غذايي/
كارشناس برنامه راديويي صنعت سبز كرج
مربي فني و حرف اي كشت گياهان دارويي/ و استاد نقاشيدر فرهنگسرا/
من كودك بودم دوست داشتم پروفسور بشم/

دوستاي گل غير دهه 60 هم بفرماييد داخل و از خودتونو خاطراتتون بگيد همه خوشحال ميشن و يه حس دروني زيبا به همه هديه ميشه/ متشكرم از همه دوستان
 

blue_ifel

عضو جدید
سلام اونقدر فکر و خیال داریم که دیگه حتی خاطراتم یادم نمیاد

1/1/62
 

M_JABERI

عضو جدید
سلام
من متولد 55 هستم:w40:!
یک بار ازدواج کردم و فعلا 1 :whistle: خانم دارم!!!!!!!!!!!:w02:!!!!!!!!!!!! و 2 تا دسته گل شاخ شمشاد :w33:.
مسئول واحد فنی یک شرکت قالب سازی :w29:
تو مدرسه ابتدایی خانوم معلممون یکی از بجه ها رو بخاطر بجای تنبیه می خواست شلوارشو در بیاره و بزارش رو بخاری کلاس ولی خوش بختانه انجام نداد:crying:.
:w27:
 

ثریا قدوسی

عضو جدید
یه خاطره از حکومت نظامی سال 1358

یه خاطره از حکومت نظامی سال 1358

سلام
من میخوام بیام خاطره بگم:gol: ... ولی آخه سال شصتی و پنجاه و پنجی نیستم که!!!:child:
مشخصاتم تا حدودی توی پروفایلم هست :king:
اما یه خاطره از روزهای حکومت نظامی شهریور سال 58

یادمه 18 شهریور 1358 بود . پدرم توی شهرستان یه کمد بزرگ بلند قد دو در درست کرده بود
که رویه اش از آکاژو بود و برای زیبایی بیشتر لاک الکلش کرده بود .
از اونجا که نمی خواست توی حمل و نقل آسیب ببینه دورش رو با یه لفاف بزرگ که در واقع چادر ماشین بود پیچیده بود
و گذاشته بودش بالای باربند ماشینمون
که یه فولکس قورباغه ای بود
... از شما چه پنهون نسبت کمد و فولکس قورباغه ای مثل فیل و فنجون بود
..:redface:... اما چون سبک بود مشکلی برای ماشین پیش نمی آورد ....
ولی امان از بازرسی پلیس
... راه براه ... پشت هر چراغ قرمز نگهمون می داشتن که این چیه :surprised:... تق تق تق بهش می زدن که نکنه اسلحه ای، مهماتی، چیزی باشه
... وقتی می دیدن صدا توش می پیچه می فهمیدن خالیه تازه بهمون اجازه عبور می دادن
... خلاصه تا رسیدیم خونه مون پیر شدیم.
 
آخرین ویرایش:

Similar threads

بالا