یکی از فانتزیام اینه که وختی تو راهرو دارم راه میرم بخورم به یه دختره کل وسایلش بریزه زمین منم از کنارش رد بشم و بگم اووووی مگه کوری ؟
همش که نباید بریم براش جمع کنیم بعد عاشقش بشیم بریم بگیریمش !!! والا …
بعد بیاید تعرف کنید بعد از اینکه بهشون گفتید :مگه کووووووری !!! چه اتفاقاتی براتون به وقوع پیوست
دونکته:
اونی که جمع کرده وعاشق شده والی آخر ... جریان خنده دار ومفرح توی فیلماست
نکته دوم:
انشالله سرتون بیادبعد بیاید تعرف کنید بعد از اینکه بهشون گفتید :مگه کووووووری !!! چه اتفاقاتی براتون به وقوع پیوست
![]()
))))یکی از فانتزیام اینه که نامرئی باشم یابه عبارتی در افق محو شم ......بعد هرجا دوست داشتم برم قاطی ادمها راه برم وحرفاشونو گوش بدم اونا هم منو نبینن ..................... اخ که چه حالی میده ......![]()
یکی از فانتزیام اینه که ....![]()
یه پسر خیلی خوشکلو خوشتیپو پولدارو خانواده دارو رمانتیک بیاد خواستگاریم
بعد از چند جلسه از هم خوشمون بیاد بعد من به مامانم با کلی خجالتو سیاهو سفید و سرخ شدن بگمیه روز برای شام دعوتش کنیم با خانوادش بیان خونمون
بعد من باش کلی سالادو ژله و فانتزی های دیگه درست کنم بعد مامانم خورشو پر گوشت کنه بگه بذار جلو داماد آیندم
بعد من دور از چشم مامان کلی فلفل بریزم تو غذاشبعد به مامان بگم مامان شاید داماد آیندت دلش ماست بخواد![]()
بعد براش ماستو میکشم تو ظرفو بعد نمکو توش خالی کنمبا انگشت هم بزنم بعد دوتا پارچ آب اماده کنم که یکیش معمولی باشه![]()
و یکیش با عرق نعنا و عرق بید مشکو عرق زیره گلابو و کلا هر عرقیجاتی که تو یخچالمون پرشده باشهببرم سر سفره و بذارم جلوش![]()
بعد اون از خورش بخوره درحالی که چشماش به رنگ خون شده و به سرفا افتادهاز تندی خورش بگه میشه ابو بدید بعد من بگم![]()
وسط غذا آب نخوریدبعد اون از ماست بخوره و بعد به سرفه بیفته
و بعد ابو برای خودش بریزه و یه سره بره بالا
بعد در حالی که رو به موته و داره![]()
هرچی از قبل غذا تا سه شب پیش خورده بالا میاره لبخند ژکوند بزنه و آز مامانم تشکر کنه و بگه خیلی شام خوشمزه ای بود
بعد من حاضرم باهاش ازدواج کنمو اون مرد رویاهای منه
و باهم بریم ماه عسل تو مه صبح گاهی محو شیم![]()
![]()
![]()
...یعنی میشه.....
![]()
فانتزی کدومه برادر من؟ عین واقعیته. خوشونم قبول دارن در حدمون نیستن.یکی از فانتزیام اینکه به لنگی ها بفهمونم در حد ما نیستن



http://www.www.www.iran-eng.ir/images/icons/icon1.png
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻓﺎﻧﺘﺰﯾﺎﻡ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ...
ایرانسل یه روز صبح بت اس ام اس میداد
مشترک محترم و عزیز ما ، شما قبلا در طول روز فولان شماره رو دویست بار میگرفتی
اس ام اس که حرف ش رو نزن ، اینقدر زیاد بود که ما حساب کتابش از دستمون در میرفت
حتی بعضی اوقات اس ام اس هاتون اینقدر خوشگل بود که برا خودمون سیوش میکردیم
حتی یه شب ، ( زمستون بود فکر کنم ) ، اینقدر حرفای خشگل خشگل میزدین و ما هم هی گوش میدادیم که پای تلیفون خابمون برد ، یادمون رفت بقیه پول تلفن شما رو حساب کتاب کنیم
...
حالا مشترک محترم و عزیز ، چی شده که این همه سال خبری ازت نیست ؟
چیزی شده ؟ چرا اون شمارهه رو دیگه نمیگیری ؟ یه اس ام اس خالی هم حتی نمیدی !...
منم اس ام اس بدم بگم : بیخیال رفیق ، این نیز بگذرد ...
بعد به روزهای خوب گذشته فکر کنم و محو بشم

| Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
|---|---|---|---|---|
|
|
فانتزی های من | زنگ تفريح | 2 | |
|
|
یکی از فانتزی هام اینه... | زنگ تفريح | 15 | |
|
|
جوکهای فانتزی بامزه | زنگ تفريح | 18 | |
|
|
توهمات فانتزی.......... | زنگ تفريح | 13 |