دردهای من جامه نیستند تا ز تن درآورم
چامه و چکامه نیستند تا به رشته سخن درآورم
من اگر خارم و گر گل چمن آرایی هست
که از آن دست که او می کشدم می رویم
دردهای من جامه نیستند تا ز تن درآورم
چامه و چکامه نیستند تا به رشته سخن درآورم
اگر دستم رسد روزی که انصاف از تو بستانم / قضای عهد ماضی را شبی دستی برافشانممی خواهمت چنان که شب خسته خواب را
می جویمت چنان که لب تشنه آب را
مخور فریب که پس مانده ی هزار خم است
می ای کزین قدح لاجورد می آید
من موافقم اگر شما موافقم شوی!
باز هم سلام می کنی که عاشقم شوی
تو در آب اگر به بینی حرکات خویشتن رایا رب این شمع دل افروز ز کاشانه کیست / جان ما سوخت بپرسید که جانانه کیست
اشتباهی که همه عمر پشیمانم از او
اعتمادی است که بر مردم دنیا کردم
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید / قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید
نومید مشو جانا کاومید پدید آمد / اومید همه جانها از غیب رسید آمددرآب و گل که آورد،آیین جان نهادن؟
بر دوش جان نازک،بار گران نهادن؟
نومید مشو جانا کاومید پدید آمد / اومید همه جانها از غیب رسید آمد
از دهان لاله خون بر دست من پاشیده باد
کاین همه در باغ ها برگ هیاهو با من است
تا که بمحفل درم با تو سخن میکنم
چونکه بخلوت روم مونس جانی مرا
سوزد دل از برایِ من و من برایِ دل
امشب امیدوار شدم از وفایِ دل
"عماد خراسانی"
تندیس ناز بودی و لبخند یک بهار
دیر آمدی به باغ جوانی خزان نشست
تو ای توانگر حسن از غنای درویشان ... خبر نداری اگر خسته اند اگر ریشند
آمد بهاران دوستان منزل سوی بستان کنیم / گرد غریبان چمن خیزید تا جولان کنیم
غزلیات شمس تبریزی
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش ... هر کسی آن دِرَوَد عاقبت کار که کشت
آغوش گرمش را چو بر ما می کند باز
بال و پری وامیکنم آن سوی پرواز
خنجرت را برکش ابراهیم وار
من چو اسماعیلم و قربانی ام
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |