گفتگوهای تنهایی
- شروع کننده موضوع سرمد حیدری
- تاریخ شروع
- وضعیت
این روزها، حالم همچون دایره اى میماند که هیچ گوشه اى برایش دنج نیست...
یکی هست تو قلبم که هر شب واسه اون می نویسم و اون خوابه
نمی خوام بدونه واسه اونه که قلب من این همه بی تابه
یه کاغذ یه خودکار دوباره شده همدم این دل ِ دیوونه
یه نامه که خیسه پر از اشکه و کسی بازم اونو نمی خونه
یه روز همین جا توی اتاقم یدفعه گفت داره میره
چیزی نگفتم آخه نخواستم دلشو غصه بگیره
گریه می کردم درو که می بست می دونستم که می میرم
اون عزیزم بود نمی تونستم جلوی راشو بگیرم
می ترسم یه روزی برسه که اونو نبینم بمیرم تنها
خدایا کمک کن نمی خوام بدونه دارم جون می کنم اینجا
سکوت اتاقو داره می شکنه تیک تاک ساعت ِ رو دیوار
دوباره نمی خواد بشه باور من که دیگه نمیاد انگار
یه روز همین جا توی اتاقم یدفعه گفت داره میره
چیزی نگفتم آخه نخواستم دلشو غصه بگیره
گریه می کردم درو که می بست می دونستم که می میرم
اون عزیزم بود نمی تونستم جلوی راشو بگیرم
نمی خوام بدونه واسه اونه که قلب من این همه بی تابه
یه کاغذ یه خودکار دوباره شده همدم این دل ِ دیوونه
یه نامه که خیسه پر از اشکه و کسی بازم اونو نمی خونه
یه روز همین جا توی اتاقم یدفعه گفت داره میره
چیزی نگفتم آخه نخواستم دلشو غصه بگیره
گریه می کردم درو که می بست می دونستم که می میرم
اون عزیزم بود نمی تونستم جلوی راشو بگیرم
می ترسم یه روزی برسه که اونو نبینم بمیرم تنها
خدایا کمک کن نمی خوام بدونه دارم جون می کنم اینجا
سکوت اتاقو داره می شکنه تیک تاک ساعت ِ رو دیوار
دوباره نمی خواد بشه باور من که دیگه نمیاد انگار
یه روز همین جا توی اتاقم یدفعه گفت داره میره
چیزی نگفتم آخه نخواستم دلشو غصه بگیره
گریه می کردم درو که می بست می دونستم که می میرم
اون عزیزم بود نمی تونستم جلوی راشو بگیرم
هوا سرد است اما سرما نمیخورم
تو نگران نباش، کلاهی که سرم گذاشتی تا گردنم را پوشانده است...
تو نگران نباش، کلاهی که سرم گذاشتی تا گردنم را پوشانده است...
[FONT=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]دختر:[/FONT]
[FONT=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif] قول بدی که هیچ وقت دختری رو بیشتر از من دوست نداشته باشی...[/FONT]
[FONT=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]پسر:[/FONT]
[FONT=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif] من دوست دارم اما نمی تونم همچین قولی بدم...[/FONT]
دختر(درحال گریه):
[FONT=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif] ... یعنی یکی رو بعد از من دوست خواهی داشت؟؟[/FONT]
پسر(با خنده):
[FONT=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif] دختری که من بعد از تو دوست خواهم داشت،تو رو مامان صدا می زنه.....[/FONT]
به سلامتی همه پسرایی که مرامشون تــــــــــــــــکه...
[FONT=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif] قول بدی که هیچ وقت دختری رو بیشتر از من دوست نداشته باشی...[/FONT]
[FONT=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif]پسر:[/FONT]
[FONT=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif] من دوست دارم اما نمی تونم همچین قولی بدم...[/FONT]
دختر(درحال گریه):
[FONT=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif] ... یعنی یکی رو بعد از من دوست خواهی داشت؟؟[/FONT]
پسر(با خنده):
[FONT=tahoma, verdana, arial, helvetica, sans-serif] دختری که من بعد از تو دوست خواهم داشت،تو رو مامان صدا می زنه.....[/FONT]
به سلامتی همه پسرایی که مرامشون تــــــــــــــــکه...
گاهی چقدر دلم میخواست
کنارم بود و وقتی از دستش عصبانی و ناراحتم
در اغوشش میگرفت مرا و با لبخند میپرسید چه شده چرا ناراحتی
انوقت بود که
بغضی که در سینه داشتم میترکید
و میتوانستم جایی داشته باشم تا دنیا صدای هق هقم را نشنود
ولی نه این تنها یک رویا بیش نیست
بهتر به خودم همچین حرفهای قشنگی نزم که هرگز اشکهای دل تنگی و غمم نمیبینه
کنارم بود و وقتی از دستش عصبانی و ناراحتم
در اغوشش میگرفت مرا و با لبخند میپرسید چه شده چرا ناراحتی
انوقت بود که
بغضی که در سینه داشتم میترکید
و میتوانستم جایی داشته باشم تا دنیا صدای هق هقم را نشنود
ولی نه این تنها یک رویا بیش نیست
بهتر به خودم همچین حرفهای قشنگی نزم که هرگز اشکهای دل تنگی و غمم نمیبینه
چقدر کم توقع شده ام....
نه آغوشت را می خواهم،
نه یک بوسه
نه حتی بودنت را...
همین که بیایی و از کنارم رد شوی کافی است...
مرا به آرامش می رساند حتی
اصطکاک سایه هایمان..
نه آغوشت را می خواهم،
نه یک بوسه
نه حتی بودنت را...
همین که بیایی و از کنارم رد شوی کافی است...
مرا به آرامش می رساند حتی
اصطکاک سایه هایمان..
تنها بر روی یک جاده چشم انتظار لحظه ای هستم که
صدایم بزند
اما
نمیدانم از کدام جاده به سراغم میاید
و چه تلخ هست
وقتی میشنوم
دیگر نمیاید
و انگاه تنهایی
جاده را میگیرم تا به اخر دنیا برسم
اما نه اخر دنیای من
شده دیگر دنیایی ندارم
پس جاده را میگیرم
و میروم به سوی ادمهایی که
شاید به یک لبخند پر مهر جواب دهند
شاید اشکهایی را بی منت پاک کنند
شاید هم برسم
به اخر زندگیم
و ان روز که رسیدم به اخر زندگیم و از این دنیا رفتم برایم جشن بگیرید
اخر من دیگر دنیایی ندارم
و دیگر نیازی به ادمه
مسیر ندارم
و زمان مرگم را هیچ کس نخواهد دید
اخر کسی کنارم نخواهد بود جز خودم و تنهاییم
صدایم بزند
اما
نمیدانم از کدام جاده به سراغم میاید
و چه تلخ هست
وقتی میشنوم
دیگر نمیاید
و انگاه تنهایی
جاده را میگیرم تا به اخر دنیا برسم
اما نه اخر دنیای من
شده دیگر دنیایی ندارم
پس جاده را میگیرم
و میروم به سوی ادمهایی که
شاید به یک لبخند پر مهر جواب دهند
شاید اشکهایی را بی منت پاک کنند
شاید هم برسم
به اخر زندگیم
و ان روز که رسیدم به اخر زندگیم و از این دنیا رفتم برایم جشن بگیرید
اخر من دیگر دنیایی ندارم
و دیگر نیازی به ادمه
مسیر ندارم
و زمان مرگم را هیچ کس نخواهد دید
اخر کسی کنارم نخواهد بود جز خودم و تنهاییم
نشستم...
خسته شدم...
دیگر قایق نمیسازم...
پشت دریا ها هر خبری
که میخواهد باشد...
وقتی از تو خبری نیست...
قایق میخواهم چه کار....
مرا همین جزیره ی کوچک تنهایی هایم بس است...
خسته شدم...
دیگر قایق نمیسازم...
پشت دریا ها هر خبری
که میخواهد باشد...
وقتی از تو خبری نیست...
قایق میخواهم چه کار....
مرا همین جزیره ی کوچک تنهایی هایم بس است...
دلتنگ بودنی شده ام
که دیگر نیست…
که دیگر نیست…
presante
عضو جدید
[FONT="]
[/FONT][FONT="]من چشمهایـــم را بستم و تو قایــم شدی[/FONT][FONT="] ..
[/FONT][FONT="]من هنـــوز روزها را می شــمارم[/FONT][FONT="]!..
[/FONT][FONT="]و تـــو پیدا نمیشوی[/FONT][FONT="] !..
[/FONT][FONT="]یا من بازی را بلــد نیستم[/FONT][FONT="] !
[/FONT][FONT="]یا تو جر زدی!!!!!!![/FONT]
[/FONT][FONT="]من چشمهایـــم را بستم و تو قایــم شدی[/FONT][FONT="] ..
[/FONT][FONT="]من هنـــوز روزها را می شــمارم[/FONT][FONT="]!..
[/FONT][FONT="]و تـــو پیدا نمیشوی[/FONT][FONT="] !..
[/FONT][FONT="]یا من بازی را بلــد نیستم[/FONT][FONT="] !
[/FONT][FONT="]یا تو جر زدی!!!!!!![/FONT]
presante
عضو جدید
[FONT="]ﮔﺎﻫـﮯ[/FONT][FONT="]
[/FONT][FONT="]ﺣﺘـﮯ ﺟﺮﺍﺕ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ[/FONT][FONT="]
[/FONT][FONT="]ﭘﺸﺖ ﺳﺮﻡ ﺭﺍ[/FONT][FONT="]
[/FONT][FONT="]ﻧـﮕﺎﻩ ﮐـﻨـــﻢ ،[/FONT][FONT="]
[/FONT][FONT="]ﮐﻪ ﺑـﺒـﯿـﻨـﻢ[/FONT][FONT="]
[/FONT][FONT="]ﺟـﺎﻡ ﺧﺎﻟﯿـﻪ ، ﯾﺎ ﻧـﻪ !؟[/FONT]
[/FONT][FONT="]ﺣﺘـﮯ ﺟﺮﺍﺕ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ[/FONT][FONT="]
[/FONT][FONT="]ﭘﺸﺖ ﺳﺮﻡ ﺭﺍ[/FONT][FONT="]
[/FONT][FONT="]ﻧـﮕﺎﻩ ﮐـﻨـــﻢ ،[/FONT][FONT="]
[/FONT][FONT="]ﮐﻪ ﺑـﺒـﯿـﻨـﻢ[/FONT][FONT="]
[/FONT][FONT="]ﺟـﺎﻡ ﺧﺎﻟﯿـﻪ ، ﯾﺎ ﻧـﻪ !؟[/FONT]
او رفت "
.
.
.
و این خود
شعر بلندی است ..
.
.
.
و این خود
شعر بلندی است ..
شاید در گوش ادمها خواندن شعری زیبا باشد
اما میدانید
شما ادمهایی که شعرهایم را میخواندید
این شعرهای همشان تقدیم به کسی هست
که با تمام هستیم دوستش دارم
و او هرگز مرا ندید
و امشب در تنهایی خویش
تنها برایش ارزو میکنم
تا همانطور که دوست دارد
زنی
پولدار
خوش زبان
زیبا رو
تصیبش شود
عزیزترینم
میدانم هرگز برایت مهم نیستم
شب بوهای عاشق را به تو تقدیم میکنم
اشکهای شمع را به تو تقدیم میکنم
پروانه های عاشق را به تو تقدیم میکنم
لبخندهای فراموش شده ام را به تو تقدیم میکنم
اما
اشکهایت را به بده
خودم به تنهایی اشک میریزم
خیلی وقت هست که تنها به یک دیوار سرد تکیه کرده ام
بعد از این هم
به ان تکیه میکنم و اجازه نمیدهم کسی اشکهایم را پاک کند
مراقب خودت باش
بگذار دیگران فکر کنند
من بی وفایم
فکر کن بی وفا بودم
مثل همیشه که
هر بار با یک بهانه جدید به دنبال رهایی از من بودی
میروم تا دیگر وقتی دل تنگت میشوم
کسی نفهمد جز خدایی که
هر شب و هر روز
مرا تماشا میکند
اما میدانید
شما ادمهایی که شعرهایم را میخواندید
این شعرهای همشان تقدیم به کسی هست
که با تمام هستیم دوستش دارم
و او هرگز مرا ندید
و امشب در تنهایی خویش
تنها برایش ارزو میکنم
تا همانطور که دوست دارد
زنی
پولدار
خوش زبان
زیبا رو
تصیبش شود
عزیزترینم
میدانم هرگز برایت مهم نیستم
شب بوهای عاشق را به تو تقدیم میکنم
اشکهای شمع را به تو تقدیم میکنم
پروانه های عاشق را به تو تقدیم میکنم
لبخندهای فراموش شده ام را به تو تقدیم میکنم
اما
اشکهایت را به بده
خودم به تنهایی اشک میریزم
خیلی وقت هست که تنها به یک دیوار سرد تکیه کرده ام
بعد از این هم
به ان تکیه میکنم و اجازه نمیدهم کسی اشکهایم را پاک کند
مراقب خودت باش
بگذار دیگران فکر کنند
من بی وفایم
فکر کن بی وفا بودم
مثل همیشه که
هر بار با یک بهانه جدید به دنبال رهایی از من بودی
میروم تا دیگر وقتی دل تنگت میشوم
کسی نفهمد جز خدایی که
هر شب و هر روز
مرا تماشا میکند
- وضعیت
Similar threads
| Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
|---|---|---|---|---|
|
پس از آن غروب رفتن اولین طلوع من باش(من از خلوت و تنهایی میترسم) | ادبیات | 122 | |
|
کوچه های تنهایی | ادبیات | 6180 | |
|
((**++ تشکر از تنهایی کاربری که شایسته تشکر است ++**)) | ادبیات | 52 |
Similar threads
-
پس از آن غروب رفتن اولین طلوع من باش(من از خلوت و تنهایی میترسم)
- شروع شده توسط حمید...HaMiD
- پاسخ ها: 122
-
-