میگویند پرواز کن
میگویم بال پروازی ندارم
میگویند بخند
میگویم دلیلی برای خندیدن ندارم
میگوین اشک بریز
لبخندی تلخ تحویلشان میدهم
تنها لبخندی تلخ
من آمده ام
نه برای اینکه نوازشم کنی
تنبیهم کن
همونطور که همیشه میکردی
نگو دوستم داری
نگو منو می بخشی
من از این انتقام پنهانت می ترسم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
پس از آن غروب رفتن اولین طلوع من باش(من از خلوت و تنهایی میترسم) | ادبیات | 122 | |
![]() |
رد پای احساس ... | ادبیات | 13809 |