عاشقانه های بارانی

parmehr

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز












دنبال کسی میگردم که توی بهار بهش زنگ بزنم و بدون هیچ دلیلیبگم : میای بریم زیر این رگبار و هوای خوش قدم بزنیم؟
در جوابم فقط بگه : نیم ساعت دیگه کجا باشم ...

توی تابستون زنگ بزنم و بدون هیچ دلیلیبگم : میای بریم خیابون ولیعصر از ونک تا هر جا شد قدم بزنیم؟
در جوابم فقط بگه : ناهار اونجایی که من میگم ...

توی پاییز زنگ بزنم و بدون هیچ دلیلیبگم : میای صدای ناله ی برگای سعدآباد رو در بیاریم خش خش صدا بدن؟
در جوابم فقط بگه: دوربینتم بیار ...

توی زمستون زنگ بزنم و بدون هیچ دلیلیبگم چنارای ولیعصر منتظرن با یه عالمه برف ، بعد با تردید بپرسم : میای که؟
در جوابم بدون مکث بگه : یه جفت دستکش میارم یه لنگه من یه لنگه تو سر اینکه دستای گره شدمون تویجیب کی باشه بعدا تصمیم میگیریم ...

پ.ن : ما که همچین کسی رو نداریم هر کسی داره قدرشو بدونه و خیلی هواشو داشته باشه...





 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

Eshgh Khoodayi

عضو جدید
کاربر ممتاز












دنبال کسی میگردم که توی بهار بهش زنگ بزنم و بدون هیچ دلیلیبگم : میای بریم زیر این رگبار و هوای خوش قدم بزنیم؟
در جوابم فقط بگه : نیم ساعت دیگه کجا باشم ...

توی تابستون زنگ بزنم و بدون هیچ دلیلیبگم : میای بریم خیابون ولیعصر از ونک تا هر جا شد قدم بزنیم؟
در جوابم فقط بگه : ناهار اونجایی که من میگم ...

توی پاییز زنگ بزنم و بدون هیچ دلیلیبگم : میای صدای ناله ی برگای سعدآباد رو در بیاریم خش خش صدا بدن؟
در جوابم فقط بگه: دوربینتم بیار ...

توی زمستون زنگ بزنم و بدون هیچ دلیلیبگم چنارای ولیعصر منتظرن با یه عالمه برف ، بعد با تردید بپرسم : میای که؟
در جوابم بدون مکث بگه : یه جفت دستکش میارم یه لنگه من یه لنگه تو سر اینکه دستای گره شدمون تویجیب کی باشه بعدا تصمیم میگیریم ...

پ.ن : ما که همچین کسی رو نداریم هر کسی داره قدرشو بدونه و خیلی هواشو داشته باشه...






منم مثل شما هستم
هیچ وقت نشد
چون به ای نتیجه رسیدم که واقعا خدا دوست نداره گناه بکنم؟!
هزار راه رفتم هر بار یه کسی بهم بدی کرد زد زیر قولش و...
نام کاربریم دیگه سکوت تلخ...
آخه چرا رسم دنیا اینطوری؟!
آخه خدا چرا؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

negin:-

عضو جدید
کاربر ممتاز
دم یک بغل شعر می خواهد

یه مشت آغوش آبی بی انتها

بــــــاران ببارد

لبخند بزنی

نفس بکشم زیر چــتر تــــــــــــو

 

sasa.electronic

عضو جدید
کاربر ممتاز
زیبا زیبا هوای حوصله ابریست.
چشمی از عشق ببخشایم.
تا رود آفتاب بشوید دل تنگیه مرا
زیباهنوز عشق در حول و حوشه چشم تو میچرخد
از من مگیر چشم
دست مرا بگیرو
کوچه های محبت را با من بگرد.
یادم بده چگونه بخوانم تا عشق در تمامیه دل ها معنا شود.
یادم بده که چگونه نگاهت کنم تا تریه بالایت در تند باد عشق نلرزد
زیبا آنگونه عاشقم ک حرمت مجنون را احساس میکنم.
آنگونه عاشقم که نیستان را یک جا هوای زمزمه دارم.
آنگونه عاشقم که هرنفسم عشقست.
زیبا چشم تو شعر چشم تو شاعرست.
من دزد شعرهای چشم تو هستم.
زیبا کنار حوصله ام بنشین.
بنشین مرا به شط غزل بنشان.
بنشان مرا به منظره عشق بنشان مرا به منظره باران.
بنشان مرا به منظزه رویش.
من سبز میشوم.
زیبا زیبا ستاره های کلامت را در لحظه های ساکت عاشق برمن ببار برمن ببارتا که برویم بهاروار
چشم ار تو بودو عشق
بچرخوانم برحول این مدار
زیبازیباتمام حرف دلم اینست.
من عشق را به نام تو آغاز کردم
در هرکجای عشق که هستی آغاز کن مرا
با تو این منم وباتو سرشارم از هرچه زیباییست.
‍‍ پناهم باش تا سنگینیه غربت از شانه هایم فرو ریزد.
وملاله تنهایی از چشمبان
من از دور دست ها آمده ام از مزارع گندم از گرد های جالیز واز سرزمینی که آسمانش تنها دو پیراهن دارد.
روز ها آبی میپوشد وشبها پیراهنی بلند که تاب میخورد
در رقص هزارو یک ستاره روشن.
من از دور دست ها آمده ام
از کوچه های کودکی از شهر رنگین غصه های پدر در شب های کش دار زمستان.
و از چشمان هستی بخش مادرم که تمام مهربانیش را در نگاهش به من میبخشاند.
باورم کن که شعر در من طغیان یگانگیست وحماسه دوست داشتن من دیگرگونه دوست میدارم و دیگرگونه یگانه ام.
مرا تنها میتوان با من سنحید وتورا تنها با تو که سالهاست در جستوجویت بودم.
باتو آبی میبینم تمام بیناییم را
چشمانت شکوه شکیبایی گیسووانت ادامه باران ها ودلت ترانه دریاهاست.
زمزمه سرانگشتان باد در خواب خوش گیسووانت زیباییه شاعرانه ایست که دلم را به بازی میگیرد.
ونجابت کلامت آنچنان که هرکلام دیگر را بیرنگ میکند.
در چشم انداز هر کجای طبیعت تورا میبینم
در چشمه در رود در دریا در درخت در جنگل در دره در دشت در کوه با این همه در تو حیرانم.
که تمامیه عشقی در یک وجود و تمامیه آرزویی در یک لباس
با هر چه عشق نام تورا میتوان نوشت با هر چه رود راه تورامی توان سرود بی مسه سار نیست که هر قفل کهنه را بادست های روشن تو میتوان گشود.


 

parmehr

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز


کارمو با یه شعر شروع می کنم
وای باران باران
شیشه ی پنجره را بَاران شست.
از دل من اما ،
چه کسی نقش تو را خواهد شست؟
آسمان سربی رنگ ،
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ.
می پرد مرغ نگاهم تا دور
وای باران باران
پرمرغان نگاهم را شست
(حمید مصدق)
 

parmehr

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
[SIZE=+0][SIZE=+0]نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند[/SIZE][/SIZE]
[SIZE=+0][SIZE=+0]مثل آسمانی که امشب می بارد....[/SIZE][/SIZE]
[SIZE=+0][SIZE=+0]و اینک باران[/SIZE][/SIZE]
[SIZE=+0][SIZE=+0]بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند[/SIZE][/SIZE]
[SIZE=+0][SIZE=+0]و چشمانم را نوازش می دهد[/SIZE][/SIZE]
[SIZE=+0][SIZE=+0]تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم
[/SIZE][/SIZE]
 

parmehr

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
زير بارون راه نرفتي
تابفهمي من چي ميگم
تو نديدي اون نگاه رو
تا بفهمي از كي ميگم
چشماي اون زير بارون
سر پناه امن من بود
سايه بون دنج پلكاش
جاي خوب گم شدن بود
تنها شب مونده و بارون
همه ي سهم من اين بود
تو پرنده بودي من سرو
ريشه هام توي زمين بود
اگه اون رو ديده بودي
با من اين شعر رو مي خوندي
رو به شب دادمي كشيدي
نازنين ! چرا نموندي ؟
حالا زير چتر بارون
بي اون خيس خيس خيسم
زير رگبار گلايه
دارم از اون مي نويسم
تنها شب مونده و بارون
همه ي سهم من اين بود
تو پرنده بودي من سرو
ريشه هام توي زمين بود
 

parmehr

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
خيلي وقته ديگه بارون نزده
رنگ عشق به اين خيابون نزده
خيلي وقته ابري پرپر نشده
دل آسمون سبك تر نشده
مه سرد رو تن پنجره ها
مثل بغض توي سينه ي منه
ابر چشمام پر اشكه اي خدا
وقتشه دوباره بارون بزنه
خيلي وقته كه دلم براي تو تنگ شده
قلبم از دوري تو بد جوري دلتنگ شده
بعد تو هيچ چيزي دوست داشتني نيست
كوه غصه از دلم رفتني نيست
حرف عشق تو رو من با كي بگم؟
همه حرفها كه آخه گفتني نيست
خيلي وقته كه دلم براي تو تنگ شده
قلبم از دوري تو بدجوري دلتنگ شده
 

parmehr

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
كاش بارانی ببارد قلبها را تر كند
بگذرد از هفت بند ما صدا را تر كند
قطره قطره رقص گیرد روی چتر لحظه ها
رشته رشته مویرگهای هوا را تر كند
بشكند در هم طلسم كهنه ی این باغ را
شاخه های خشك بی بار دعا را تر كند
مثل طوفان بزرگ نوح در صبحی شگفت
سرزمین سینه ها تا نا كجا را تر كند
چترها تان را ببندید ای به ساحل مانده ها
شاید این باران كه می بارد شما را تر كند

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

parmehr

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
سر راه مدرسه، چاله‌ي آبي، مانده از بارون صبح بود
بالاي اون ايستادم و خودمو نگاه كردم
زلال بود
منو ياد پرنده و قاصدك مي انداخت
اسمشو گذاشتم زلالي
از مدرسه كه بر مي گشتم دوباره ديدمش، خيلي زلالي من سرحال بود
حالا ديگه اون مال من بود
دوباره از بالا توشو نگاه كردم
سينه مو آوردم جلو و قلبمو گذاشتم روي قلبش
يه ريگ برداشتم و آروم... گذاشتم همون‌جا تا قلبامون همون‌جوري بمونه
عقب عقب رفتم تا سر پيچ و اون، مرتب براي من دست تكون مي‌داد
صبح، با خوشحالي از خونه بيرون اومدم
قدمامو تند كردم، رسيدم سر كوچه، پيچيدم
به زلالي كه رسيدم ديدم زلالي من كاملن يخ زده و ريگ من هم با اون يخ زده
اندوه، همه‌ي وجودمو گرفت، آروم آروم جلو اومدم
نشستم و انگشتمو گذاشتم روي نوك ريگ كه از يخ بيرون بود
يه فشار دادم، يهو تمام يخ ترك خورد، انگار به قلبش شوك وارد كرده بودم
و من مطمئن شدم كه اون دوباره سر ظهر برمي گرده و زلالي من ميشه
 

Similar threads

بالا