گفتگوهای تنهایی

وضعیت
موضوع بسته شده است.

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مـــن بی تو

شعـــر خواهم نوشتــــ

تو بی مـــن

چهـ خواهی كـــرد؟؟

اصلا یادتــــــ هست كه

نیستـــم....؟!
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
حکایت کسی بود که عاشق دریا بود اما قایقــــی نداشت…

دلبـــــاخته سفــــر بود امــــــــــــــا همسفـــــــــــــــر نداشت…

حکـــــایت کسی بود که زجـــر کـشــــید اما ضجـــــــــــه نزد…

زخــــــــــــــــم داشــــــــــةـــت امــــــــا ننــــــــــــالیـــــــــــــــد…

گریـــــــــــــــه کــــــرد امـــــــــا اشــــــــک نـــــــــــریخــــــــــت…

حـکـــــــایت مـــــن حکـــــایت کــــــســـی بـــــود کــــــــــــــه…

پـر از فریاد بود اما ســکوت کرد تا همه ی صــــداها را بشنود
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلم هوای تو را می کند میروم سراغ شعرهایم…
این روزها خوب یاد گرفته ام خود را به کوچه علی چپ بزنم……!!
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بغضـ ـم سنگــین تر از ایـن حرفهــــــآست کــــه رویِ شـ ـآنه ی کسی خــــآلی شود

تــــــآبِ این بـ ـغضِ لعنـــــتی را فقـ ـط بـــآلشِ بیچــآره ام دارد!
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خـــــسته اَم !

از اـــین دلـــــداری هـ ـآیِ مـــــجآزی

دلـــم شــــآنه هـــــآیِ حــــقیقی می خــــوآهد!
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شجاعت میخواهد ...

نزدیک شدن به احساسات دختری که

روزها مردانه با مسائل زندگی میجنگد ...

و شبها بالشتش از حق حق های دخترانه اش خیس میشود ...
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
انگار تصور من از خوشبختی

با تصور خدای من متفاوت است !

خدایا !

شاید لازم است کمی با هم حرف بزنیم ... !
 

mar.1980

عضو جدید
talks a solemen

talks a solemen

*اكر تنهاترين تنهايان باشى !...

در بى نهايت احساس بى كسى !...

خشنود باش !!!...

زيرا ايمان دارى خدايى هست ...
 
آخرین ویرایش:

seabride

عضو جدید
کاربر ممتاز
قرار نبوده تا نم باران زد، دست پاچه شویم و زود چتری از جنس پلاستیک روی سر‌ بگیریم مبادا مثل کلوخ آب شویم. قرار نبوده این قدر دور شویم و مصنوعی. ناخن های مصنوعی، دندان های مصنوعی، خنده های مصنوعی، آواز‌های مصنوعی، دغدغه های مصنوعی... هر چه فكر می‌کنم می‌بینم قرار نبوده ما این چنین با بغل دستی هایمان در رقابت های تنگانگ باشیم تا اثبات کنیم موجود بهتری هستیم، این همه مسابقه و مقام و رتبه و دندان به هم نشان دادن برای چیست؟ قرار نبوده همه از دم درس خوانده بشویم، از دم دکترا به دست بر روی زمین خدا راه برویم، بعید می دانم راه تعالی بشری از دانشگاه ها و مدرک های ما رد بشود. باید کسی هم باشد که گوسفندها را هی کند، دراز بکشد نی لبک بزند با سوز هم بزند و عاقبت هم یک روز در همان هیات چوپانی به پیامبری مبعوث شود. یک کاوه لازم است که آهنگری کند که درفش داشته باشد که به حرمت عدل از جا برخیزد و حرکت کند. قرار نبوده این ‌همه در محاصره سیمان و آهن، طبقه روی طبقه برویم بالا، قرار نبوده این تعداد میز و صندلی‌ِ کارمندی روی زمین وجود داشته باشد، بی شک این همه کامپیوتر...و پشت های غوز کرده آدم های ماسیده در هیچ کجای خلقت لحاظ نشده بوده... تا به حال بیل زده‌اید؟ باغچه هرس کرده‌اید؟ آلبالو و انار چیده‌اید؟ کلاً خسته از یک روز کار یَدی به رختخواب رفته‌اید؟ آخ که با هیچ خواب دیگری قابل مقایسه نیست. این چشم ها برای نور مهتاب یا نور ستارگان کویر،‌ برای دیدن رنگ زرد گل آفتابگردان برای خیره شدن به جاریِ آب شاید، اما برای ساعت پشت ساعت، روز پشت روز، شب پشت شب خیره ماندن به نور مهتابی مانیتورها آفریده نشده‌اند. قرار نبوده خروس ها دیگر به هیچ کار نیایند و ساعت های دیجیتال به ‌جایشان صبح خوانی کنند. آواز جیرجیرک های شب نشین حکمتی داشته حتماً، که شاید لالایی طبیعت باشد برای به خواب رفتن‌ ما تا قرص خواب‌ لازم نشویم و این طور شب تا صبح پرپر زدن اپیدمی نشود. من فکر می‌کنم قرار نبوده کار کردن، جز بر طرف کردن غم نان، بشود همه دار و ندار زندگی مان، همه دغدغه‌زنده بودن مان. قرار نبوده کنار هم بودن و زاد و ولد کردن، این همه قانون مدنی عجیب و غریب و دادگاه و مهر و حضانت و نفقه و زندان و گروکشی و ضعف اعصاب داشته باشد. قرار نبوده این طور از آسمان دور باشیم و سی‌ سال بگذرد از عمر‌مان و یک شب هم زیر طاق ستاره ها نخوابیده باشیم. قرار نبوده کرِم ضد آفتاب بسازیم تا بر علیه خورشید عالم تاب و گرما و محبتش، زره بگیریم و جنگ کنیم. قرار نبوده چهل سال از زندگی رد کنیم اما کف پایمان یک بار هم بی واسطه کفش لاستیکی یا چرمی یک مسافت صد متری را با زمین معاشرت نکرده باشد. قرار نبوده من از اینجا و شما از آنجا، صورتک زرد به نشانه سفت بغل کردن و بوسیدن و دوست داشتن برای هم بفرستیم... چیز زیادی از زندگی نمی‌دانم، اما همین قدر می‌دانم که این ‌همه قرار نبوده ای که برخلافشان اتفاق افتاده، همگی مان را آشفته‌ و سردرگم کرده... آنقدر که فقط می‌دانیم خوب نیستیم، از هیچ چیز راضی نیستیم، اما سر در نمی‌آوریم چرا
 

ghazal1991

مدیر تالار مدیریت
مدیر تالار
مگـــر
بین منـــو تـــــو
چقــــدر فاصــــــــــــــــــــله اســـــت
که هـــر چــقــــدر
ســـکــــــوت میــــکنــــم ...

نـمیـشـنـوی ؟
 

pari-1369

عضو جدید
کاربر ممتاز
عادت این قبیله همین است
دور آتشی که تو در آن میسوزی ، آنها میرقصند
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نه مهربانی تو را میخواهم ، و نه دلسوزی های تو را

نمیبخشم آن قلب بی وفای تو را

بگذار در حال خودم باشم

به تنهایی بیشتر از تو ، نیاز دارم

پس بگذار با تنهایی تنها باشم

در خلوت خویش با غمها باشم

نمیخواهم دوباره بازیچه دست این و آن باشم






 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
میخواهی بروی؟
خب برو..............
انتظار مرا وحشتی نیست
شبهای بی قراری را هیچ وقت پایانی نخواهد بود
برو.................................
برای چه ایستاده ایی؟؟؟؟؟
به جان سپردن کدامین احساس لبخند میزنی؟؟
برو..
تردید نکن
نفس های آخر است
نترس برو...
احساسم اگر نمیرد ..بی شک ما بقی روزهای بودنش را بر روی صندلی
چرخدار بی تفاوتی خواهد نشست
برو...
یک احساس فلج تهدیدی برای رفتنت نخواهد بود
پس راحت برو
مسافری در راه انتظارت را میکشد
طفلک چه میداند که روحش سلاخی خواهد شد
برو...



 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ما سم ِ مـــــار را با پادزهـــــر خنثی می کنیم
اما سم ِ کلـــــمات را چه گونه؟
نمــــــی دانم!
حالــــــم خوب نیست!
.
.
.
.
.
.
.
.
.

"حسین پناهی"
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عشق است معرفت پسری که پولهای مچاله شده اش را گذاشت جلوی فروشنده و گفت:
برای روز پدر یک کمربند میخوام
فروشنده پرسید: چه جنسی باشه؟
پسر کوچولو جواب داد فرقی نمیکنه فقط دردش کم باشه...
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[FONT=georgia,times new roman,times,serif]عـــشـق جــدیـد پـیدا کـردم.... [/FONT]​
[FONT=georgia,times new roman,times,serif]تنـهایـی... [/FONT]​
[FONT=georgia,times new roman,times,serif]مـدیون تـوام ایـن عشقُ... [/FONT]​
[FONT=georgia,times new roman,times,serif]هـمیشه باهامِ...[/FONT]​
[FONT=georgia,times new roman,times,serif]یـهو نـمیره یهـو نمیاد....[/FONT]​
[FONT=georgia,times new roman,times,serif]خـیلی هم بهم میایم کـور بشه چشم حسود[/FONT]
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نه صدایش را نازک می کرد... ونه دستانش را" آردی"...
[FONT=georgia,times new roman,times,serif]از کجا باید به "گرگ "بودنش شک می کردم[/FONT]
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خنــده امـ میـگیرد

وقــتی پــس از مُـدت هـآ بــی خبـــری

بـی آنـکـﮧ سُـراغـی از ايـטּ دل آواره بگــیری

ميآيي و میـگویــی :

" دلــمـ برایــت تنـــگ اســت "

یـا مرا بــﮧ بازی گرفتـــﮧ ای

یـا معنـی واژه هایـت را خوب نمیــدانی !

دلــتنگی ات ارزآنــی خودت !!!!
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتی دلت خسته شد، [FONT=courier new,courier,monospace]دیگر خنده معنایی ندارد...[/FONT]
[FONT=courier new,courier,monospace]فقط میخندی تا دیگران[/FONT]
[FONT=courier new,courier,monospace]غمه اشیانه کرده در چشمانت رانبینند ![/FONT]
[FONT=courier new,courier,monospace]وقتی دلت خسته شد، [/FONT]
[FONT=courier new,courier,monospace]دیگر حتی اشکهایه شبانه هم ارامت نمیکنند...[/FONT]
[FONT=courier new,courier,monospace]فقط گریه میکنی چون به گریه کردن عادت کرده ای !![/FONT]
[FONT=courier new,courier,monospace]وقتی دلت خسته شد،[/FONT]
[FONT=courier new,courier,monospace]دیگر هیچ چیز ارامت نمیکند به جز دل بریدن و رفتن .......[/FONT]
 

mina12345

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خـُدایـا خـواستم بگـویم تنهـایم! امـا نگـاه خـَندانَـتـ مــَرا شـرمگـین کـرد ! چـ ه کـَسـ بهـتـَر از تـو!
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اگر امشب
اتفــــاقــــي
دلـتـان هـوايـي شــــد
و خــــدا حـوالي شـمـا ســـر زد
بـه او بگــوئيد:"پشت خطــش هستــــم"
... بـــــــا مـــــن تمـــــاس بگيــــــرد...................
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خار پشتی شده ام که تیــــــــــغ هایش دنیای

امنی برایش ساخته اما حـــسرت نـــــــــوازش

عاشــــــــقانه تا ابــــــد بر تنش مانده است...
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نامم را پاک کردی ، یادم را چه می کنی؟!

یادم را پاک کنی ، عشقم را چه می کنی؟!...

اصلا همه را پاک کن ...
هر آنچه از من داری...
از من که چیزی کم نمی شود...
فقط بگو با وجدانت چه می کنی؟!
شاید...؟!نکند آن را هم پاک کرده ای ؟!!!
نـــــــــــــــــــــــــه!! شدنی نیست...!
نمی توانی آنچه رانداشتی پاک کنی ..
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
لیـــاقــت مــی خواهــد
بـــودن در شعــر هـــای دختــریــــ کهــــ
بـــــا تمامــــ عشقــش نبـــودنـــت را اشکــــ مــی ریـــزد
تعجـــب نکــــن !!
در بی لیـــــاقتی تـــو شکـــی نیـــست
اینجـــا دلیـــل بــودنـــت میـــان بغــــض هــــایـــم
خــریتـــــ خـــودم اســـت نـــه لیـــاقــــت تــــو …!
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آهســته بيا . . .

چيــزي هم ننــويس . . .

نــظر هم نگــذار لایکم نزن . . .

همــان كه بخــوانــي بــس است . . .

مــن به بــي‌محــلي هاي آدمــها عــادت دارم . . .
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از جدا شدن نوشتی رو تن زخمی هر برگ

گریه کردم و نوشتم نازنینم یا تو یا مرگ

به تو گفتم باورم کن میون این همه دیوار

تو با خنده ای نوشتی هم قفس خدانگهدار
 

ESPEranza

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اینجا همه دلشکسته اند!!

نمی دانم...

آنها که " دل " شکسته اند

کجایند؟!!
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.

Similar threads

بالا