مشاعرۀ سنّتی

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
ما به آن گل از وفای خویشتن دل بسته ایم

ورنه این صحرا تهی از لاله سیراب نیست
 

Sima.N

عضو جدید
مزن بر سر ناتوان دست زور
که روزی به پایش در افتی چو مور
رفتم مرا ببخش و مگو او وفا نداشت راهی به جز گریز برایم نمانده بود / این عشق اتشین پر از درد و بی امید در وادی گناه و جنونم کشانده بود.....................
 

panjkhah

عضو جدید
رفتم مرا ببخش و مگو او وفا نداشت راهی به جز گریز برایم نمانده بود / این عشق اتشین پر از درد و بی امید در وادی گناه و جنونم کشانده بود.....................



دل من ارزنی عشق تو کوهی
چه سایی زیر کوهی ارزنی را؟!
(رودکی)
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا