| دلنوشته ها | شهدا! شرمنده ایم!

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گناه من نیست


کمتر کسی از روزهای خوب شما برایم می‌گوید. از سکوتشب سنگرها، از درد دلهای شبانه. کمتر کسی برایم قصه‌های عاشقانه وصادقانه‌تان را می‌گوید. کمتر برایم از نگاه پرعاطفه و حرف‌های عاشقانهمی‌گویند کمتر لحظه‌های سبز شما را برایم روایت می‌کنند. کمتر زمزمه حدیثسفرهای غریبانه را می‌شنوم. آری! من آشنای غزلهای خاطرات شمایم. گاهی دردلم سوگواره برپا می‌شود. گاهی دلم برای صدای خمپاره‌ها می‌تپد. دلم براینخلهای سوخته می‌سوزد و آهسته و بی‌صدا ساقه زرد غم و اندوه در دلم ریشهمی‌کند و به یاد شما آوای غریبی سر می‌دهم و در این روزگار غریب به غربت وتنهایی خود می‌گریم و به یاد شما، دوباره جان می گیرم.
 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلام

خدا میدونه چقد دلم گرفته

چرا رفتین اخه چرا؟

شما رفتین از میهن از اسلام دفاع کنیین

حالا هر کس و ناکس میاد یه لیچارد میبنده بهتون

چطور تاب بیارم

خوب بگین چطور تاب بیارم از بزرگ تا کو چیک ........

اگه میدونستین این وضع جامعه میشه میرفتین

بگی میرفتین
 

.:ارمیا:.

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
...

...

کجایی کجایی ای که دلم بی تو در تب و تاب است؟
چه بس خیال پریشان به چشم بی خواب است
به ساکنان سلامت خبر که خواهد برد
که باز کشتی ما در میان غرقاب است؟

سلام خوبید ایها الساکنین سلامت؟خوش می گذره؟
معلومه که خوش میگذره..واسه من یکی که فقط می گذره!
کشتی (تخته پاره بگم بهتره)بدجور در میان غرقاب است!
انقدر به این تحته پاره چنگ زدم که داغونم!
دنیای من چه مجازی،چه حقیقی جز درد واسم نداشته!انصافا عذابیست بس الیم....

خبر دارین که حزب خدا دیگه هیچ جا خریدار نداره؟

آخ که چه راست گفته داداش حسین...
آخه جنگ نرم هم شد جنگ؟خوشا به حالتون که در روزگار جنگ جنگیدید،نه در جنگ روزگار!من فقط ادعای عمار بودن دارم...کو تا عمار بودن؟!
من ریزم واسه عمار بودن!
ولی خوشم میاد وقتی تو جنگ نرم یکی تیکه میندازه:
تو برو صدر اسلام زندگی کن با این عقایدت!!

وای که چقدر خوشم میاد از این قسمت جنگ نرم...بعضیا تیکه میندازن ولی از دل ما خبر ندارن که چقدر قنج میره واسه اینکه یکی بهمون بگه:
چطوری حزب الله؟کی قراره فدای رهبر بشی؟!

آره اینجاهای جنگ نرمو شما نداشتین...دلتون بسوزه شما سید علی نداشتین...شما از این تیکه قشنگا نشنیدین!!

ولی سخته شنیدن "این عمار" از زبان سید علی!
سید علی که هیچ ...جدیدا روح خدا و ایضا خود خدا هم اینجا میگن:"این حزب الله"؟
اینجاش رنجه...اینا مصیبت جنگ نرمه..ا

یادتونه سنگر خوب و قشنگی داشتید؟روی دوش خود تفنگی داشتید؟!
بیاید مارو ببینید...ببینید که سلاح ،واسه صلاح ، سخت گیر میاد...
دیگه کار خودمونه تولید تسلیحات جنگ نرم...عمرا کار شوروی و فرانسه و بلژیک نیست تولید دست خالی و مغز پر و زبون دراز!

چه جنگیه این جنگ!با پنبه سرمونو+تمام متعلقاتش می برن و ما هنوز نفهمیدیم استراتژی جنگ نرمو!

شهدای عزیز....یا پارتی ما شین پیش آقا که بیاد...یا دستی بکشین به سر ما که استراتژی جنگو یاد بگیریم...یا...!

وگرنه روز قیامتی میاین میگین:بچه ها شرمنده که تو جهاد اصغر پیچیدیم به کفن سرخ شهادت و جهاد اکبر رو انداختیم رو دوش نحیف شما!!

من با تو هم کار دارم خدا!
بذار همینجا بگم که چرا منو دیر به این دنیا آوردی!
واسه من ترسناکه کمبود اسم تو!
من می ترسم از پیشرفت علم...از اکتشاف ذره ای به اسم"ذره ی خدا"!!
من از ترکیب:"ذره+خدا "خیلی می ترسم...
من می ترسم که بشر خودشو جلوی تو خدا میدونه و تورو به اسم ذره کشف می کنه...!

شهدا و خدای گرامی!

زآگهیمان جهل ماند و جهل ماند از آگهی...
هوای آگاهی مارو داشته باشین!
.
.
.
این درد دل ادامه دارد
اما
در خود دل!


 
آخرین ویرایش:

4831

عضو جدید
دلم تنگ شده برای جنوب برای دوکوهه آرامشی که هیچ جا تا حالا پیداش نکردم
برای فکه جایی که حس میکنی خیلی به شهدا نزدیکی
برای اروند و صدای شهدا که هنوز تو موج هاش هست
برای غروب شلمچه که آدم رو یاد غریبی امام مهدی (عج الله) بین شیعه میندازه.
برای طلائیه که دلت نمی یاد روی خاکش راه بری ..برای 3 راهی شهادتش
راستی انسانیت و معنویت من تا چه حد پایین اومده؟
هیچ فکر کردم مدیونم به شهدا ,به خونی که ریختن تا کشورم آزاد باشه تا کشورم اسلامی باشه؟
وقتی میرم بیرون چقد رفتارم برای امام زمانمه (عج الله)
خجالت میکشم از امام زمان (عج الله) از شهدا از خودم
چه جوری میخوام جواب کارام رو بدم جواب قدر نشناسی هام رو
امام مهدی (ع) چقد باید به خاطر گناه های من از خدا برام طلب ببخشش کنه
آخه من ارزشش رو دارم من که همیشه دل امامم و شهدا رو میشکونم ارزشش رو دارم....
دلم گرفته خیلی هوای دوکوهه رو کردم... هوای حسینیه ی گردان تخریب چی ها
هوای قبرهایی که قبل از شهادت شهدا کنده بودن....
هوای معنویت جنوب.....
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتی آمدم هیچ به ذهنم خطور نکرده بود که به آنجا دل ببندم ولی عجیب بود آن خاک ها و شن های سوزان فکه و حال و هوای غریب طلاییه. میخواستم زمان از حرکت بایستد یا حداقل من تا اخرین نفس پیشتان بمانم و به پاکی شما و زلالی دلهایتان عمیق فکر کنم . می دانید من را بی انکه بدانم یا بخواهم دعوتم کردید و تکه ای از دلم را برداشتید و هنگام گناه جای تکه ی خالی به درد می اید پس چه میشود اگر دوباره مرا دعوت کنید تا تسلی خاطر یابم.
به امید آن روز نزدیک
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گناه من نیست


من، نمی‌شناسمت. باور کن! بهانه نیست. حرف، حرف دل است. شاید از دلی غافل. گاهی، آن هم به بهانه‌ای، نامت را شنیده‌ام. سوسو زنان به هر سو، چشم دوختم تا نوری از وجودت را دریابم، تا چشمانم بیدار شود. می‌گویند: شجاعت، شرمنده شمایل شما بوده. مروت، درمانده مردانگی‌هاتان و «خوبیها» وامدار خوبیهاتان. کجا رفته‌اید؟! خوبان خدادوست کجا رفته‌اید؟! غریبان شهر!


گناه من نیست


که آن روزها، روزی‌ام نبود، که روزها را با شما باشم و شبها را با شما روز کنم. می‌گویند: روزها و شبها فرازها را «صابر» بودید و نشیبها را «شاکر». می‌گویند: زمزمه دعایتان با نغمه قرآن و توسل آمیخته بود و سنگرهاتان پر بود از بوی باران، بوی سبزه.


گناه من نیست


من تاکنون به لاله‌زار لاله‌های عاشق نرفته‌ام. آری! من، تاکنون شهر حماسه و ایثار را ندیده‌ام. می‌گویند: رنگ خاکش چون دشت شقایق‌هاست. راست می‌گویم، من هنوز جبهه را ندیده‌ام. من، سرزمین‌های هجران کشیده را نمی‌شناسم.


گناه من نیست


من به جستجوی شما آمده‌ام و شما را نیافته‌ام. زنجیر بند هوای نفس و اسیر دیدنی‌های دنیا شده‌ام و دیگر شما را نمی‌شناسم. آنقدر غرق در دنیایم که یادم می‌رود، یاد شما حماسه‌سازان حماسه سرخ جبهه‌ها را.


گناه من نیست


کمتر کسی از روزهای خوب شما برایم می‌گوید. از سکوت شب سنگرها، از درد دلهای شبانه. کمتر کسی برایم قصه‌های عاشقانه و صادقانه‌تان را می‌گوید. کمتر برایم از نگاه پرعاطفه و حرف‌های عاشقانه می‌گویند کمتر لحظه‌های سبز شما را برایم روایت می‌کنند. کمتر زمزمه حدیث سفرهای غریبانه را می‌شنوم. آری! من آشنای غزلهای خاطرات شمایم. گاهی در دلم سوگواره برپا می‌شود. گاهی دلم برای صدای خمپاره‌ها می‌تپد. دلم برای نخلهای سوخته می‌سوزد و آهسته و بی‌صدا ساقه زرد غم و اندوه در دلم ریشه می‌کند و به یاد شما آوای غریبی سر می‌دهم و در این روزگار غریب به غربت و تنهایی خود می‌گریم و به یاد شما، دوباره جان می گیرم.


گناه من نیست


من، از شما جدا مانده‌ام. من، قصه مرغان مهاجر را بارها شنیده‌ام. من، قصه عروج را از دشت شقایق‌ها نشنیده‌ام. اما، نشانه غربت شما را از زمان و زمانه دیده‌ام. من، حدیث حادثه‌ها را شنیده‌ام.


گناه من نیست


روزگار، نه. زمانه، نه. زمان، زمان غریبی است. غربت یاد شهید غیرت‌های رفته به باد را زنده نمی‌کند. غربت یاد شهید حدیث عشق و جنون را رها نمی‌کند. غربت یاد شهید صحبت سرخ لاله‌ها را هویدا نمی‌کند. غربت یاد شهید ابرهای تیره دل را سپید نمی‌کند وغربت یاد شهید غیرت ما را شعله‌ور نمی‌کند. آری، زمان زمان غریبی است.


گناه من نیست


قرارهای امروزی آوای بی قراران را از یادها برده است، ترانه‌های امروزی ترانه‌ی دلنواز باران جبهه‌ها را از بین برده است. آری! آوای باران به گوشمان نمی‌رسد. عطر سرخ ایثار بویش را از دست داده است.


گناه من نیست


چشمهای غرق به مال چشمهای فانوسی آن روزها را از یاد برده است. لبخندهای مایل به دنیا لبخندهای دریایی دریادلان را فراموش کرده است. آری! آسمان سینه‌هامان از آوای غربت یاران، بغض ابر گرفته است. کجائید؟! ای لبهای خاموش، تا با صدای آشنای خود برایم بگوئید رازهای در زنگار نهفته را، قصه شوق پرواز را.


گناه من نیست


باور کنید! من اسیر دنیای دردآلود و نازیبا شده‌ام و از زیباییهای شما فاصله گرفته‌ام. من، اسیر مردابهای تباهیم. طوفان حوادث، در این زمانه غربت از شما جدایم کرده است.


گناه من نیست


آن قدر کوچک بودم، که گرمای جبهه‌های جنوب را نچشیده‌ام. آن قدر که در سنگرهای خون و خمپاره نجنگیده‌ام.


گناه من نیست


مردمان گرم جوش و مهربان آن روزها را ندیده‌ام. من شهر نخلهای سوخته را ندیده‌ام. خاک گلگونش را نمی‌شناسم. من چشم‌اندازهای تماشایی‌اش را ندیده‌ام. نخلهای ثابت و نخلهای بی سر را ندیده‌ام. آری! من سوگ گلها را ندیده‌ام. حکایت پرپر شدن لاله‌های خفته در بستر خون را نشنیده‌ام. حکایت شقایقهای سوخته را، حدیث شجاعت و شهامت شما را نشنیده‌ام. آری! من صدای گریه‌های کودکان بی مادر را نشنیده‌ام. آری! من صدای مادران فرزند از دست داده را نمی‌شناسم.


گناه من نیست


با چشمان مضطرب و گریانم به دنبال یادگاری از آن روزها می‌گردم. آری! از روی یک نیاز و برای فهمیدن یک راز بیشتر، دنبال سرداران رشید صحنه‌های درد می‌گردم. دنبال آنان که هنوز دلهاشان برای عطر پوکه‌ها و ترانه‌ی سنگرها می‌تپد. دلم می‌خواهد کسی برایم حدیث یاران بی‌مزارتان، حدیث گردان‌های گمنام و قصه سحرگاه‌های اعزام را بگوید. می‌خواهم دلی عاشق برایم از دلهای شکسته و پریشان بگوید. دلم می‌خواهد دلی داغدیده از حماسه ایثارتان و از شکوه ماندگار عاشقی‌تان برایم بگوید. چشمانم به دنبال چشمهای بارانی شما می‌گردد و دل آواره‌ام دنبال دلهای آسمان‌وار طوفانی شما می‌گردد و من، در این تنهایی به دنبال یک روح دریایی که برایم طلوع سرخ خنده‌هاتان را تفسیر کند، گوش‌هایم به دنبال صدایی از غزل، ترانه‌تر می‌گردد و نگاهم، به دنبال نگاهی ماندنی‌تر از سپیده. آری! نگاهم از نگاه‌های آلوده بسیاری بیزار است و از صدای غرقه در لجن.


گناه من نیست


من صدای هلهله، همهمه و گریه‌های رفتن کاروان شقایق‌ها را نشنیده‌ام. من، غم آواز مردان مرگ آفرین و فریاد شعله‌ور آنان را نشنیده‌ام. من، به دنبال نشان سرخ شمایم. من غمی بزرگ را در دل تسلی می‌دهم. غم نبودن با شما، دوری از شما و غربت شما.


گناه من نیست


زمانه می‌خواهد که، من بی غم و درد باشم. روزگار می‌خواهد مرا به عشرت و شهوت دعوت کند. آری! زمانه می‌خواهد که راحت تن فراهم کنم و روح سرگشته را رها سازم اما من نمی‌توانم لب فرو بندم. آری! من پیام خون شما را نشنیده‌ام و شاید نفهمیده‌ام. خدا کند، شور جانبازی‌های شما، نگذارد زمزمه‌های ناپاک نامردان را نظاره کنم.


گناه من نیست


نگاه‌های ناپاک، چشم‌های بسیاری را فریفته خود می‌کنند و فریب می‌دهند و به خواب غفلت می‌برند. گویی آغاز خوابهای خوش فرا رسیده است. خدا کند که روح بلندتان همیشه مرا مدد کند. بگذار حرفهایم، در دل بماند و عقده‌های غریبانه خود را در سینه، نگه دارم و زخم‌نامه غربت و تنهایی را برایت شرح ندهم. آری! بگذار هر از گاهی شمیم نام پاکت را بشنوم و یادت را در دل زنده نگه دارم و تصویرت را در خاطره ایام جاری و باقی نگه دارم.





الهی آمین
 

صدای سکوت

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم گرفته
بیشتر از این گرفته که وقتی در مقابل مزار هر کدامتان میایستم نمیدانم کیستید
انسان بوده اید یا فرشته؟؟؟
نمیدانم اهل خاک بودید وعرشی شده اید یا چند صباحی مهمان زمینیان بوده اید
نمیدانم دلم را در گرو چه آرزوهایی نهاده ام که بوی شما را نمیفههم

دلم گرفته از اینکه میبینم و نمیدانم
نمیشناسم
از جنس شما نیستم
من پرم از خس وخاشاک نه مثل شما صادق و پاک
از پس قلب من چیزی پیدا نیست از بس کدر ومخدوش است
امادر زلالی قلبهای شمامردانگی هویدا میشود

دلم گرفته
از اینکه هر گاه به شما میرسم نمیدانم چه بگویم
میخواهم اما شرم زبانم را کوتاه میکند
ذلم گرفته........
 

صدای سکوت

عضو جدید
کاربر ممتاز
امروز اومدم که حرف بزنم،ببارم تا شاید ابر گرفته ی دلم کنار بره
اما نشد
نتونستم ،میومدم چی میگفتم ؟؟بگم من همون آدمم؟؟
بگم هنوز باورم نمیشه که یه آدم چقدر میتونه به اوج برسه که از همه چی بگذره وبره
چی میگفتم؟
میگفتم شما از دور واستون کربلا یه یاحسین بود ومن حتی توی کربلاهم بی حسینم

خیلی از شما دورم ....
حال دلم بارونیه،صورتم سیراب اشکه اما هنوز کویریم خشک و بیحاصل
 

s.1.8.1.18

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
امشب دلم بد جوری گرفته...

سلام شهداء
خیلی از دستم ناراحتید؟
از بی معرفتیم؟
اصلا" جواب سلام رو دادید؟
دلم تنگه براتون برای معنویت گذشته ام.
برای رابطه ی معنوی که باهاتون داشتم.
ولی الان...
کمکم کنید خیلی وضعیت بد شده.
شماها خیلی تو جامعه امروزی که هممون بهتون مدیونیم غریب هستید.
بین ما دانشجوهایی که حتی درس نمیخونیم تا یکم از فداکاری هاتون رو جبران کنیم.
شرمنده ام. از خودم خجالت میکشم.:cry:
میشه پیش خدا برام طلب ببخشش کنید.
روم نمیشه خودم بگم.:cry:
کاشکی الان دوکوهه بودم.
تو یکی از قبرها میرفتم و با خدا درد و دل میکردم:cry:
التماس دعا:gol:
 

s.1.8.1.18

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
کاشکی یادم باشه که جنگ تموم نشده.
الانم جنگه, جنگ با نفس اماره که خیلی سخته!!!
کاشکی بدونم شما رفتید که اسلام حفظ بشه دستورات خدا در یک کشور اسلامی اجرا بشه.
ولی من چی؟؟...
چقد دستورات خدا رو انجام دادم؟؟
چقدر راه شما و هدف شما از شهادت رو ادامه دادم؟؟
کمکم کنید.
تو این راه خیلی تنهام.
 

Mʀ Yᴀsɪɴ

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یعنی میشنوی حرفمو

عمو ابرام دای رضا

چیه چرا همش تو قاب عکس اتاقم با لبخند میبینی منو

چرا نمیایین سراغم

چراااااااااااااااااااااااااا
 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
يه دفعه چقدر دلتنگ شهداء شدم... دلتنگ گلزار شهداء... دلتنگ شلمچه...
این روزها دل مشغولی من عرفه است وشلمچه ،عرفه در شلمچه
نمیدونم امسال هم دعوتم میکنید یا نه
اگه به قانون ووقایع موجودباشه ،اصلا راهی برای رسیدن به این آرزو ندارم
ولی تمام دلخوشی من به دعوت نامه ی شماست
منتظرم نگذارید



f0.jpg
 
آخرین ویرایش:

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
يه دفعه چقدر دلتنگ شهداء شدم... دلتنگ گلزار شهداء... دلتنگ شلمچه...
این روزها دل مشغولی من عرفه است وشلمچه ،عرفه در شلمچه
نمیدونم امسال هم دعوتم میکنید یا نه
اگه به قانون ووقایع موجودباشه ،اصلا راهی برای رسیدن به این آرزو ندارم
ولی تمام دلخوشی من به دعوت نامه ی شماست
منتظرم نگداریذ



مشاهده پیوست 116700


حال و روزم خوش نیست ...!!!
کاش زودتر عرفه بیاد!!!
 

مرتضی ساعی

کاربر فعال دفاع مقدس
کاربر ممتاز
آی شهدا دلهای ما تنگه براتون (مجتبی رمضانی)

آی شهدا دلهای ما تنگه براتون (مجتبی رمضانی)


یک مداحی زیبا با مداحی مجتبی رمضانی در رابطه با شهداء


آی شهدا دلهای ما تنگه براتون

زندگی بی حضورتون ننگه برامون

شلمچه و هویزه و فکه و مجنون

از دوری شما شدیم دل خون دل خون

هستی ما ولایته، آرزومون شهادته

ما سینه زنهای اهالی الستیم

ما غصه دار روی سیلی خورده هستیم

ای آن‌که خون کردی دل سید علی را

برگرد تا سربند یا زهرا (س) نبستیم.
...


مداحی(صوت)

مداحی تصویری + کلیپ شهدا

 

namavar1989

عضو جدید
کاربر ممتاز
چقدر اين تاپيك پر از حسه. ناخودآگاه اشك آدم رو سرازير ميكنه.
نمي دونم چرا وقتي پاي درد و دل با شهدا مياد بي اختيار به ياد حال و روز زار خودم ميفتم و دلم ميخواد هاي هاي گريه كنم. دلم ميخواد ازشون شفاعت بخوام ولي ميبينم هيچ آبرويي ندارم. چقدر دلم ميخواست الان مثل يه بچه پاك و معصوم بودم و بي ريا پر ميكشيدم به همه اونجاهايي كه ذهن پر تز گناهم حتي فرصت فكر كردن بهش رو نداره.
من حتي لز كوچكترين لذت ها و خواسته هايي كه تو اين دنيا و هر روز باهاشون مواجه هستم نمي تونم بگذرم اونوقت نمي دونم چه جوري سرم رو بالا بيارم و فقط به عكس نورانيشون نگاه كنم. وقتي تو بهشت زهرا راه ميرم از قطعه شهدا نميتونم بيرون برم چون اونجا تنها جاييه كه آرامش تمام عالم رو توي نگاه هاشون ميتونم پيدا كنم.
كاش انقدر دلم بزرگ بود كه اين همه خودم رو بزرگ نمي ديدم و مغرور نمي شدم ، به همه چيزايي كه حتي براي بدست آوردنشون نياز به كوچكترين كمال گرايي نبود.
چقدر براي خودم متاسفم كه حتي يكبار نتونستم به مناطق زيبا و مقدس جنوب برم و اون حال و هوايي كه همه پرنده ها رو رها ميكنه براي يكبار هم كه شده درك كنم.
فقط تو فضاي خيالم هميشه اونجا رو طي ميكنم.
 

namavar1989

عضو جدید
کاربر ممتاز
دل نوشته

دل نوشته

اينم از دل پر گناه و شكسته خودم سرازير شده:

اين روزها ديگر توان ماندن ندارم ، هوايم هواي دل كندن است
در رگهاي جاده هم حتي حس عبور مي جوشد . ثانيه هاي انتظار پاهايم را ترك ترك كرده
رهايم كنيد
آيه هاي خورشيد مرا مي خوانند. مي خوانند و فرياد مي كشند ؛
اي فرزند آدم ، كجا رفته اي
نفس هايت را چرا بر باد مي دهي
اينجا باد هم هواي رفتن ندارد، مانده است
مرده است
تك تك ذراتم در تزلزلند . درونم آتشي زبانه مي كشد و مي سوزاندم
خاكستر مي شوم ، خرد مي شوم
و رهاي
رها
پرواز مي كنم
حالا
آسمانم رنگ خورشيد را پنهان نمي كند و جاده ها خود مي جوشند و مي روند و پيدا مي كنند مسافران در راه گم شده را بي هيچ بهانه اي.
عقربه هاي زمان پيوسته به سمت سرزمين عشق تيز مي روند و
نور را مي يابند
آري اينجاست سراي يقين
ديگر ذرات تنم نمي گريزند . بوي نم خاكهاي خشكيده ترك خورده ، عطشم را سيراب مي كند.
آسمان و زمينم ديگر معنايي ندارد ، به اوج مي روم و هاي هاي گريه مي كنم و فرياد مي زنم ؛
كجا بوده ام
كجا مي رفتم
و نفس هايم كجا جامانده
حالا اينجا همه زنده اند ، ديگر كسي دل ندارد و سوخته اند آن خود هاي بي خود
چيزي مي شنوم !!
ازخاك ، از كوه ، نه از همه چيز حتي از تمام خارچه هاي سوار بر باد مي شنوم
همه فرياد مي كشند ؛
اينجا ديار عشق است
با وضو وارد شويد
براي تمام آنهايي كه رفتند ، ماندند و نفس هايشان بر باد نرفت
 

eng shimi

عضو جدید
کاربر ممتاز
ترکش‌هاي سرکش


مي‌دونم داريداين روزها سرکشي مي‌کنيد. مي‌خواهيد خودي نشون بديد. مي‌خواهيد به من بگيد ديدي سر حرفت نبودي و نتونستي تحملمان کني. کور خونديد. اون وقتي که اومديد، سرخ بوديد و پنجه‌هامو متلاشي کرديد. من که با شماها کاري ندارم. چه شب‌هايي که تا صبح نخوابيدم. براتون گفته بودم از اون شبي که به مهماني تنم اومديد. تازه تقصير من که نبود. اگه دست من بود، مي‌بردمتون بهشت؛ تو آسمون. خدا خواست كه با شما باشم. بودم، اما حالا داريد سرکشي مي‌کنيد؛ لابد پيش خودتون مي‌گيد عجب آدم پوست‌کلفتي هست اين مرد. اين‌همه تنش‌رو تکه‌تکه کرديم، اما... حق دارم دستم رو قايمش کنم. شما كه جاتون بد نيست. به شما که بد نمي‌گذره. حالا زديد به سيم آخرو مي‌خواهيد کار رو يکسره کنيد؟ خوب، من تا آخرش ايستادم. من بايد بنالم. من بايد رنج درد شما رو تابلو کنم. تحمل شما که برام خيلي آسونه، اما تحمل خيلي از آدم‌ها که سروته‌شون پشيزي نمي‌ارزه، سخته؛ آدمها اين آدماي متقلّب و متظاهر و هيچي نفهم که از درد و رنج چيزي نمي‌فهمن. خنده داره. مي‌خواهيد چي رو به من ثابت کنيد؟ مردانگي، وفا يا بي‌وفايي رو؟ غصه نخوريد. من تا آخرش با شما هستم؛ تا بهشت.




دست نوشته اي از يك جانباز



 

مهندس2010

عضو جدید
دوکوهه

دوکوهه

دو کوهه، بگذار سر بر شانه هایت بگذارم و بگریم...که امروز ما را عملیاتی دشوار در راه است...
معلوم نیست که شیطان در حساب بانکی ما چه واریز کرده که این همه فرمان می بریم...
امروز تو چاه غربت فرزند علی (ع) هستی که روزی هزار بار سر در چاه کرده و از ضلالت امثال ما می گرید...

دو کوهه،
دعا کن این هوای آلوده خفه مان نکند...

دو کوهه،
خود بگو با غم تو چه کنیم؟؟؟
آن شب دیدارت پیرمان کرد و امشب هجران تو...
یک بار دیدمت،هزار بار یادت کردم...
تو نباید فراموش شوی...تو در غربت دل مایی...
نه می توان فریادت زد و نه در سینه حبست کرد...
فقط باید با تو زندگی کرد...
تو را بنا کرده اند تا ساختمان های ایمان را در دل ها بنا کنی...

دو کوهه!!!
آغوشت را باز کن که این مدعی دلش می خواهد دوباره برگردد..
بگو...
بگو تا بخوانم با زبانی که از فرط گناه گنگ شده...تو دستم را بگیر...
من روی سوال ندارم...
صبر دلم را آتش می زند...تو می دانی با دل غمگین تبسم کردن چه لذتی دارد؟؟؟؟؟؟؟؟
فقط تو می فهمی درد، مرهم جان بودن و اشک جرقه امید وصال چیست...

دو کوهه!!!
با ما سخن بگو...
با ما، که از قطار ها هم بیشتر از کنارت رد شده ایم..
بگو ...
بگو منظور سید مرتضی از "قطاری که بی اعتنا از کنارت می گذرد چیست؟؟"



 

پیوست ها

  • DSC00583.jpg
    DSC00583.jpg
    22.9 کیلوبایت · بازدیدها: 0
آخرین ویرایش:

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
دلم گرفته شهیدان مرا مرا ببرید

مرا زغربت این خاک تا خدا ببرید

مرا که خسته ترینم کسی نمی خواهد

کرم نموده دلم را مگر شما ببرید

میدانی گاهی
فکر میکنم
ادمها چگونه اند
مهربان اند
اما گاهی به این فکر میکنم
من چگونه ام
کاش معنای شهادت را میفهمیدی
تا در سر ارزوی شهادت را نداشتم
اخر غیر ممکن میخواهم
 

صدای سکوت

عضو جدید
کاربر ممتاز
کبوتر و دو پلاک و دو ساک خالی تو

دلم دوباره گرفته زبی‌خیالی تو

تو التماس نگاه کدام پنجره‌ای؟؟

که نقش بسته نگاهم به طرح قالی تو . . .


شهید
تو فرش بافتی و رفتی،واز ناتوانی من
امروزتارو پودش از هم شکافته میشود


 

s.1.8.1.18

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوکوهه

دوکوهه

دوکوهه! آیا جز اصحاب عاشورایی سیدالشهدا کسی را میشناسی که بهتر از شهدای ما [بر این] خاک عبادت کرده باشد؟
دوکوهه! بوسه های تو بر قدم هایی می نشسته است که استوارتر از عزم آنان را زمین به یاد ندارد. یادهایت را در خود تجربه کن.

شهید
سید مرتضی آوینی



 

صدای سکوت

عضو جدید
کاربر ممتاز
شـما حماسه سرودید و ما به نام شما
فقط تــرانه ســرودیم، نـان درآوردیـــــم
بـــرای ایــن‌کــه بگوییــم با شما بودیـم
چقـــدر از خـــودمان داستـان درآوردیـم

و آبــــــهای جــهان تا از آسیـــاب افتـاد
قلم به دست شدیم و زبان درآوردیم ...


شاعر : سعید بیابانکی
 

.:ارمیا:.

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
"بسم ربّ الشهدا و الصدیقین"

انگار قبل از من، تو تاریک- روشن صبح، مادرت اومده بود... سبزه ای بود و بوی گلاب و نم خاک... بطریِ آبِ تو دست منم... شرمنده... گویا دیر رسیده بود!

عین این بچه پررو ها... کوله مو گذاشتم زمین، اومدم نشستم پیشت، رو همون سکوی سبز، زیر همون سقف سبزی که خودت بهم آدرس داده بودی، اصلاً هم به روم نیاوردم که تو کجا و من کجا! که یادته منو یا نه... بود یا نبود، منِ بچه پررو نشستم.

تیکه بهشت خلوتِ ما دیروز کمی شلوغ شده بود... هول کرده بودم... می ترسیدم نکنه آشناهات بیان و بگن؛ شما؟! بعد من نتونم بگم؛ که من...! وسط لرزش دستام... رسیدم به "وجعلنا..."، دعا کردم که خلوتمون به هم نخوره و آشناهات فعلاً نیان، که قبول شد!

هر از چندگاهی یکی رد می شد و یه نگاه به من و تو و سبزه ی بینمون مینداخت... بهم خیره می شد و فاتحه ای...! شاید فکر می کردن دخترت باشم... منم که پررو! حسابی حس مالکیت می کردم!

وقتی خودت منو صدا کنی و بگی بیا، خب آدم پررو میشه دیگه... وقتی روز اولِ اومدنم به بهشت زنده ها، ندیده نشناخته، صدام کردی، نذاشتی دست خالی برم... خب منم پرررو میشم دیگه...

انقدر رو بهم دادی که دست خالی اومدم و ازت خواستم که دست پر برگردم... این پرروییِ منم بزن به حساب بقیه ی شرمندگیهام. البته من عمراً بتونم حسابی بهت پس بدم... ولی حالا شما بزن به همون حسابی که هیچ وقت پاک نخواهد شد!

اومده بودم که بگم؛ ای گنج نوشدارو! برخستگان گذر کن/ مرهم به دست و مارا مجروح می گذاری

برادرِ مرهم به دست! هوای جراحتهای مارو داشته باش... مجروحمان نگذار! بذار این سال جدید به لطف مرهم تو، بی جراحت بگذره!

ان شاء الله...
 

S&M R

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام....
هیچی ندارم....هیچی
چرا یکم بی آبرویی دارم،یکم که نه،یه عالمه بی پروایی دارم....
دلم پره!!!
دغدغه هایی دارم که موجب خندتونه!
خواسته هایی دارم که موجب سرافکندگیه....
من صادقانه اومدم که بگم برام دعا کنین.... دعا کنین و هوامو داشته باشین که عاقبتم بخیر بشه
راستی عموم و ندیدن شما؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

یارانراد

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
حواسم هست یا نیست. سه سال . اونم چه روزهایی بهترین روزهای عمرم اومدم دعوتم کردید اما سال چهارم دیگه ......
گله کنم...غلط کنم گله کنم من کی باشم
گله ای هم باشه شما باید بگید
-------------------------------------------------
یادتان هست از شما درد خواستم
یادتان هست گفتم از شهر بیزار شده ام
یادتان هست تمام ان چیزهایی که گفتم و عهد کردم و فراموش کردم
یادتان هست بی قرار بودم قرارم بخشیدید
خسته بودم و زخمی مرهمم شدید
الانم خسته ام زخمی ام بی قرارم
می ایم تا شاید قرار یابم
تا شاید درد مند شوم
بدی هایم را بگذارید به پای نادانی ام به پای بی معرفتی
عمو سلام
چقدر ساده فراموشت کردم درحالیکه تو زنده ای و روزی میگیری از من زنده تری
وای وای وای :cry:
به امید خدا می ایم
شما سربازان حسین هستید
من
همین اک هیچ هیچم
به امید خدا می ایم

:cry:
اخر شما بگویید من را چه تناسبی هست با این مکان و زمان؟
من را چه
من را چه؟؟؟
 

Similar threads

بالا