با حال ترین گندی که زدی تو زندگیت از دوران بچگی تا حالا

Sima.N

عضو جدید

سلام هرکس خبر نداره
بدونه
منو پارمهر عزیزم ماله هم شدیم:w27::w40::w14:

تبریکککککککککککککککککککککککککککککک.................;)
 

amir-66

عضو جدید
چهارشنبه کلیدم رو دانشگاه جا گذاشته بودم، امروز رفتم ببینم پیدا میشه. گفت مشخصات بده، گفتم چند تا کلید وصله به یه حلقه. گفت خودشه، بیا بگیر :|
 

amir-66

عضو جدید
از جلو زمین تنیس دانشگاه رد میشدم 2 تا دختر ترم اولی هم جلوم داشتن راه میرفتن یهو دیدم دختر به دوستش گفت اااااا ببین زمین والیبال نشسته هم داره!!!
من :|
راجر فدرر :|
هیات والیبال نشسته :|
 

amir-66

عضو جدید
مراسم ختم عمه گرامي مان بود بود داخل مسجد مهمونا نشسته بودن هنوز مراسم رسميت نگرفته بود كه پسر عموم داشت ميكروفن رو تست مي كرد رفت تا آمپلي فاير رو تنظيم كنه يهو پسرپنچ سالش ميره پشت ميكروفن و مي خونه:::::::::: خوشگلا بايد برقصن..خوشگلا بايد برقصن
ملت:)))))
 

amir-66

عضو جدید
به استاد میگم،چرا اسم این فرضیه اینه؟
میگه به همون دلیل که اسم تو محمدی:|
من هم در حد لالیگا قانع شدم؛چند دقیقه بعد،گفت نه به دور از شوخی یه دلیلی داره ولی من نمیدونم....چند دقیقه بعد هم اومد گفت اصن خودت برو در این باره تحقیق کن:((
من هم جلسه بعدی رفتم بش گفتم آقا فهمیدم این چرا اسمش اینه!...با تعجب پرسید گفت چرا؟.....گفتم به همون دلیل که اسم شما ایرجه:)))-۰-
 

amir-66

عضو جدید
برنج کیسه ای 50000تومن!!!!!!!!!!
یادش بخیر یه زمانی مامانم ازم میپرسید چند کفگیر بریزم واست؟؟؟
الان میگه چند دونه میخوری؟؟؟
منتظر یه مراسم عروسیی ترحیمی چیزییییم دعوتمون کنن یه دلی از عزا دربیاریم.....
 

Saeed.bi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چند مدت پیش یه کاری داشتم رفتم عابر بانک.با موتور رفتم.کارم که تموم شد داشتم برمیگشتم یه دو تا از بچه ها با ماشین بودن سوارم کردن.وقتی رسیدم خونمون کلید رو اومدم بندازم تو در که درو باز کنم دیدم ااااا سوییچ موتوره!!!! پس موتور کو؟؟؟؟؟ ای داد بیداد من با موتور رفته بودماااااااااااا (موتور رو یادم رفته بود بیارم)
هیچی دیگه دویدم و خلاصه هر جوری بود خودمو رسوندم دم عابر بانک.خدا رو شکر سر جاش بود!!!!!!!
(شوخی)توصیه بابام از اون روز به بعد:
پسر گلم میری بیرون یادت نره موتورو بیاری.لازمش دارم!
 

chik.chik.jhik

عضو جدید
کاربر ممتاز
از طرف دانشگاه یه اردویی رفته بودیم اتوبوس دخترا و پسرا جدا بود
یکی از اتوبوسا تصادف کرده بود پسرایی که تو اون اتوبوس بودن رو پخش کرده بودن تو اتوبوسای مختلف
دوتا از دوستامون رو صندلی جلویی داشتن درمورد خواستگار و این چیزا حرف میزدن من دقیقا در جریان حرفاشون نبودم فقط اینجاشو متوجه شدم که گفت من که دفعه اول بله نمیگم, بعد من برگشتم با صدای بلند رو به بچه ها گفتم بچه ها فلانی تو این کمبود شوهر میگه من دفعه اول بله نمیگم!!!
ملت همه:surprised::surprised:
نگو 4,5نفر از اون پسرا تو اتوبوس ما هم بودن:biggrin:
البته من از روز بعدش با اعتماد به نفس تمام به زندگی ادامه دادم!
 

SH.Aghighi

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوران کاردانی دانشگاه یادمه ترم اول بودم استاد داشت در مورد
یه مطلبی توضیح میداد گوشیم زنگ خورد منم بلند گفتم رو به استاد گفتم:
ساکت،یه لحظه حرف نزن........!
یک دفعه همه کلاس منفجر شدن از خنده...
منم از خجالت از کلاس اومدم بیرون:redface:
 

fardinkh

عضو جدید
یه کمی زشته اما چون خنده داره میگم اقا من اوله دبیرستان که بودم هنوزم از قضایا چیزی نمیفهمیدم یه بار رفتیم تو یه سوپری که فقط اجناسه خارجی داشتو منم عاشقه ادامسای خارجی وقتی خریدمو انجام دادم یه سری از اون اجناسه خارجی با طعم های متفاوت و اینا دمه خروجیه سوپر بود من فکر کردم اینا ادامسه بعد یه طعمیشو برداشتم همه پولامم دادم خیلی گرون بود بعد رفتم تو ماشین به داداش کوچیکم گفتم یه ادامس خریدم در حده لالیگا خیلب گرون!!!گفت بیا با هم بخوریم گفتم نه نمیشه و اینا بعد رفتم تو اتاقم درو ه جعبه رو باز کردم دیدم کاتالوگ داره نگاه کردم چیزی از انگلیسی حالیم نبود رفتم دیدم خودش تویه یه بسته هایی مثله دستماله مرطوب میمونه بازش کرم دیدم یه پلاستیکه روغنیه زبون زدم دیدم مزه ایی نمیده!!!:))بعد رفتم کاتالوگشو به خواهره بزرگترم دنشون دادم گفتم اجی این چیه بعد خوهرم گفت مارکش که شبیه این لیوانا هست که تازه خریدیم بعد گفت پاشو بیارش ببینم از کجا اوردی منم رفتم اوردم نشونش دادم تا دست زد بهش یه جیغی کشید!!!!!که بابامو اون داداشامو مامانمو داداش کوچیکه و بزرگه همه اومدن سراغمون!!!منم پرت نمیدونستم چی چی خریدم که بعد بابام دید گفت برا چی خریدی اینو؟گفتم فکر کردم ادامسه دوباره گفت گفتم به خدا نمیدونستم چیه گفت اگه میدونستی که کلتو میکندم!!!:))
 

یاکاموز تنا

عضو جدید
یه بار که مادرم خونه نبود بااب پاش خونه رو اب و جارو کردم همه جا خیس بود جا برا نشستن نبود:biggrin:
 

mahdi26465

عضو جدید
کاربر ممتاز
خودم یادمه بچه بودم
یه بار وقتی 4 سالم بود با پسر خالم تنها بودیم
یعنی همه خواب بودن
بعد گفتیم چیکار کنیم اینا بعد تازه بهمون شماره پلیس و اتش نشانی و اینا یاد داده بودن

گفتیم بزنگیم اذیت کنیم
خیلی دیونه بودیم نمیفهمیدیم که شماره میوفته
فـــــــــــــک کن با تلفن خونه زنگ زدیم

به 110 زنگ زدیم هر هر خندیدیم

بعد 5 بار دیگه دوباره زنگیدیم یهو دیدیم تلفن داره زنگ میخوره سریع رفتیم خودمونو زدیم به خواب
مامانم تلفنو برداشت دید از 110 زنگ زدن که دو کودک مزاحم شدن

خیلی کتک خوردیم

ببخشید اونموقع که شما 4 سالتون بود مگه caller id اومده بود که شمارتون بیفته و اونا بهتون بزنگن؟
چند سالته شما اونوقت؟:surprised:
 

mahan123

عضو جدید
دوران کاردانی دانشگاه یادمه ترم اول بودم استاد داشت در مورد
یه مطلبی توضیح میداد گوشیم زنگ خورد منم بلند گفتم رو به استاد گفتم:
ساکت،یه لحظه حرف نزن........!
یک دفعه همه کلاس منفجر شدن از خنده...
منم از خجالت از کلاس اومدم بیرون:redface:

خیلی جالب بودا...:biggrin:
 

ali.k

عضو جدید
بچه بودم با داداشام تو اتاق فوتبال بازی میکردیم، یه دفعه جو گرفت،یه شوت برگردون زدم و توپ خورد به تلویزیون!
شانس اوردم تلویزیون نیفتاد ولی گلدونی که مادرم دکوری روش گذاشته بود افتاد و خورد و خاکشیر شد، هیچی دیگه یه کتک مفصل خوردم
 

chik.chik.jhik

عضو جدید
کاربر ممتاز
چند وقت پیش تو یه جایی با چندتا از این فرنگی ها افتاده بودیم... من و رفیق بغل دستیم انقد که با هم فارسی حرف زدیم این خانوم کناریم کنجکاو شده بود که بدونه درمورد چی حرف میزنیم
خلاصه سر حرف رو باز کرد حالا فکرشو بکنین منو رفیقم دو تایی چقد با تته پته و چپرچلاق جوابشو میدادیم... بعد برگشت پرسید که where are you from?
این رفیق ما هم نه گذاشت نه برداشت سریع جواب داد: made in iran
من:eek:
خانومه:surprised:
رفیقم:redface:
 

هستی بی نیاز

کاربر فعال
ی بار میخواستیم بریم سفر درسی با بچه ها واستاد منو دوستم دیر اومده بودیم فقط صندلی جلو همردیف استاد خالی مونده بود منو دوستم نشستیم اونجا .وسط راه استاد ی مورد درسیو به بچه ها نشون دادش هی میگفت تکرار کنید بعدبا خنده به منم میگفت بزار تکرار کنن خوبه یاد میگیرن حالا انگار من فیلسوف بودم تحویل میگرفت بالاخره استادمارو...وسطای را استاد مون خوابیده بود به طرز شدیدا خنده داری منم نامردی نکردم ی عکس خوب ازش گرفتم.اخه حیف بود چنین لحظه ا از استاد جدیمونو از دست بدیم.با بلوتوث واسه تمام بچه ها فرستادم همه داشتن میخندیدن.نمیدونم عکس چه جوری به استاد رسیده بود:cry:ازون به بعد با من لج شد چپ چپ نگام میکرد نمیدونم فهمیده بود منم یا نه ولی انگار میخواست منو بزنه:cry:همشم از م سوال درسی میپرسید میگفت این چیه اون چیه.



2-ی بار دوستم ی خرگوش اورده بود دانشگاه تو کیفش گذاشته بود به من کیفشو دادتاببرم ی جا نیم ساعت دیگه میاد میگیره.منم یادم رفت ببرم به خاطر همین مجبور شدم ببرم تو کلاس.حواسم نبود در کیفو باز گذاشتم.خرگوشه بدون اینکه متوجه بشم از کیف اومده بود بیرون داخل کلاس داد وهوار بود که میومد.من خودمم میترسیدم بگیرمش .بالاخره بچه های کلاس گرفتنش.ولی من از خجالت اب شدم:cry:استادم گفت خانوم بی نیاز بهتره برید بیرون به خرگوشتون برسید
 

FARAS

عضو جدید
کاربر ممتاز
بچه که بودم یه گند بزرگ زدم
داشتیم با بچه ها خاله بازی میکردیم
من بابا بودم بچه هارو بردم پارک مثلا ،تو حیاط خونه مادر بزرگم
یه پارچه از ایوون طبقه بالا آویزون بود من به پسر عموم گفتم به این آویزون شو این تابه اونم پارچه رو کشید سنگ لب ایوون از اون بالا کنده شد افتاد
خورد به سر پسر عموم خوب شد نمرد فقط سرش شکست :D
همه منو دعوا کردن :(
ولی من خودم پام غرق خون بود بردنم اتاق عمل :cry:
 

"ALPHA"

دستیار مدیر مهندسی کشاورزی , صنایع غذایی
کاربر ممتاز
گند یه پسره هست نه من
شب بود و تو جاده اتوبوس خراب شد
همه زنگیدن که بیان دنبالشون،منم منتظر بودم بابا بیاد
تا بابا نگه داشت که من سوار شم یه پسره که سرباز بود،پرید نشست تو ماشین
منم سوار شدم و بعدش بابا پیاده شد و تا من سوار شم پسره لم داده بود:surprised:
بعدش می خواست پیاده شه که گفتم بابامه،بابا هم چیزی نگفت
جالب تر اینکه بابا بهش میگه از کیا هستین؟ می گفت تقریبا پسره فلانی هستم :surprised:
 

"ALPHA"

دستیار مدیر مهندسی کشاورزی , صنایع غذایی
کاربر ممتاز
بچه که بودیم توی پارک گلای خیلی خوشگل رو می چیدیم
البته بعدترها عذاب وجدان داشتم و بعدترترها هم فهمیدم که اشکالی نداره گلو بچینی گل دهی گیاه بیشتر میشه
خلاصه پسرعمه هم با باباش اومده بودن... طبق معمول مان و خواهری گل ها رو بو می کردیم و دست می زدیم و بعضا می چیدیم؛ پسر عمه هم پا به پای ما

فرداش شنیدیم آلرژی پیدا کرده و بردنش دکتر!!:eek:
 

"ALPHA"

دستیار مدیر مهندسی کشاورزی , صنایع غذایی
کاربر ممتاز
منم یه بار زنگ زدم 110 و گوشی رو گذاشتم!
تا یک ساعت تلفنمون آزاد نشده بود و داشتن گوش می کردن!!
 

"ALPHA"

دستیار مدیر مهندسی کشاورزی , صنایع غذایی
کاربر ممتاز
هان برای ثبت نام ترم اول که رفته بودیم ....
پیش نیاز نداشتم و باید درسای دیگه ورمی داشتم
توی سالن ورزشی جمع بودن و درسا رو زده بودن رو دیوار، با مدیر گروه کل کل می کردم که درس اقتصاد و مدیریت صنعتی نمی خوام وردارم، رشته من صنایع غذایی هس نه اقتصاد....
افتاده بود دنبالم ببینه چی ورمی دارم بعد از نیم ساعت افتاد که طرف مدیر گروهه!!
 

"ALPHA"

دستیار مدیر مهندسی کشاورزی , صنایع غذایی
کاربر ممتاز
یه بار میان ترم اصول طراحی داشتیم
بخاطر دوستم ورقه رو نداده بودم و جوری گرفته بودم که بتونه ببینه و بنویسه
استاده گفت من تا ارشد همیشه الین نفری بودم که ورقه مو می دادم و بخاطر بغل دستیام نمی نشستم.... فهمیده بود. منم کم نیاوردم ولی به هرحال فهمید!!
 

Similar threads

بالا